واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi3rd October 2008, 12:12 PMشويد پلو ! پرويز شاپور مي گفت : به رستوراني رفته بودم . پيشخدمت را صدا زدم و گفتم : من كه شويد پلو نحواسته بودم ، چرا برايم شويد پلو آورده اي ؟! پيشخدمت گفت : قربان اين شويد پلو نيست ، موهاي سبيل خودتان است كه توي برنج افتاده ! نقل از كتاب كمال تعجب: خاطرات عمران صلاحي ؛ گرد آوري : ياشار صلاحي فاضل مرا نگرفت ! زماني كه در روزنامه توفيق كار مي كرديم ، كيومرث صابري ، معاون سردبير بود . از هر مطلبي خوشش نمي آمد ، زير آن مي نوشت : مرا نگرفت !روزي بيژن اسدي پور به ما گفت : چه كار كنم كه مطلب من ، اين گردن شكسته را بگيرد ؟_((گردن شكسته )) يكي از اسامي مستعار صابري در توفيق بود. _گفتيم : به مطلبت ، سگ ببند ! نقل از كتاب كمال تعجب: خاطرات عمران صلاحي ؛ گرد آوري : ياشار صلاحي فاضل برداشت یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن. انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!! من مطمئنم که اینا انگلیسیند! فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا!! حتماً فرانسویند! ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکر میکنن توی بهشتن!!! صد در صد ایرانین!! جوک | محمد كاش كاش مغز داشتم و مرگ مغزي مي شدم و قلبمو بهت اهدا مي كردم! کلمه قصار | محمد حتي شما همسر عزيز ! حميد مصدق ناراحتي قلبي داشت و نبايد سيگار مي كشيد . همسرش (لاله خانم ) نوشته اي به سر در خانه زده بود كه : در بيرون از خانه سيگار بكشيد ! مهمانان هم رعايت مي كردند و مي رفتند بيرون سيگار مي كشيدند و دوباره مي آمدند داخل . يك شب حميد مصدق را ديديم كه خودش هم آن توصيه را رعايت كرده و رفته بيرون و دارد سيگار مي كشد ! نقل از كتاب كمال تعجب: خاطرات عمران صلاحي ؛ گرد آوري : ياشار صلاحي با تشكر فريبا mahtabi6th October 2008, 10:08 PMمهریه و تخم مرغ! مهدي يوسف خاني نائب رئيس اتحاديه فروشندگان مرغ و ماهي در گفتگو با خبرگزاري گفت: قيمت مرغ و تخم مرغ در جهت عكس يكديگر قرار دارند و هر گاه قيمت مرغ ارزان شود قيمت تخم مرغ افزايش مييابد و اين روال همه ساله وجود داشته است. البته بر اساس اطلاعات اندک اقتصادی مازان نشان میدهد که این نوع تاثیر گذاری مربوز به کالاهای مکمل مانند قندو چایی است، اما ظاهرا این اتفاق مبنای اقتصادی ندارد بلکه در حوزه اخلاقیات قابل بررسی است . چرا که نشان میدهد : 1- دستمزد زیاد به معنی کار بهتر نیست 2- مهریه بالا به معنی اینده بهتر و فرزند خوب نیست 3- بودجه زیاد به معنی خدمات بهتر نیست لذا متخصصین ، دختر خانم های دم بخت، و دستگاه های اجرایی باید از بازار مرغ و تخم مرغ درس عبرت بگیرند. مازان با تشكر فريبا mahtabi5th December 2008, 06:26 AM«تروريست را توصيف كنيد!»اثر برگزيده جشنواره سراسري طنز مكتوب *اثر برگزيده بخش نثر (ويژه تروريسم) در سومين جشنواره سراسري طنز مكتوب *ارژنگ حاتمي خانه عمويم اينا مهمان بوديم و هوشنگ هي مي گفت بيا با هم بازي كنيم، اما از آنجا كه من دانش آموز زرنگ و حرف گوش كني هستم به جاي بازي كردن با هوشنگ، كنار مامانم كه داشت با زن عمويم صحبت مي كرد نشستم و گوشه مانتويش را كشيدم و گفتم: مامان تا فردا صبح بايد يك انشاء در مورد تروريست بنويسم ، مامان هم گفت: ذليل مرده! همش بايد وايستي آخر شب مشقاتو بنويسي؟ از صبح تا حالا داشتي دم در تيله بازي مي كردي، خوبه به خانم معلمت بگم؟!، و من هم الكي گريه كردم و از مامانم خواستم به شما نگويد كه من تيله بازي مي كردم چون شما گفته ايد اگر تيله بازي بكنيم انضباطمان را صفر مي دهيد. مامان كمي فكر كرد و گفت: خب، فردا بگو دفترت را فراموش كردي بياري و منهم خنديدم و گفتم: آخه خانم معلم كه گول نمي خورد، زحمت خودت زياد مي شود، چون اگر انشاء نبرم فردا ميگويد با اولياء بيايين مدرسه. مامان هم كه مي دانستم حال و حوصله پر حرفي هاي شما را ندارد به طرف عمو ناصر و پدرم كه داشتند ميوه مي خوردند اشاره كرد و گفت: پس معطل چي هستي؟ برو از فرصت استفاده كن؛ من هم از آنجا كه شما گفته بوديد به حرف مادرتان گوش كنيد خيلي سريع به سمت ظرف ميوه اي كه كنار آنها بود يورش بردم، هنوز چهار پنج تا بيشتر گلابي نخورده بودم كه مادرم آمد و گوشم را كشيد و گفت ذليل مرده منظورم اين نبود مثل تروريست هاي امريكايي كه به ذخاير نفتي عراق حمله كردند بيايي و به ميوه هاي خونه عمويت رحم نكني! منظورم اين بود بروي از عمو و پدرت در مورد تروريست بپرسي! وقتي پدر فهميد باز هم مي خواهم براي انشاء كمك بگيرم گفت: من از اين موضوع هاي انشاء كه خانم معلمتان به شما مي دهد سر در نمي آورم و رفت خوابيد، براي عمو ناصر توضيح دادم كه موضوع انشاي اين هفته مان اين است كه تروريست را توصيف كنيد، خنديد و گفت: خانم معلمتان خيلي خنگ است كه موضوع به اين سختي را براي بچه كلاس دوم ابتدايي انتخاب كرده است، آخه بچه دوم ابتدايي چه مي فهمد تروريست چيست؟، البته من به عمو ناصر توضيح دادم كه شما خنگ نيستيد چون شونزده بار تقلب كردم و شما دو بارش را فهميديد! عمو ناصر گفت: تروريست ها كارهاي بد مي كنند و من يكم فكر كردم و گفتم يعني نازنين تروريست است؟، عمو ناصر اخم كرد و گفت آخه دختر كوچولوي دو ساله من مگر كار بد مي كند؟! كه من هم گفتم: بله، خودم ديدم چند شب پيش جايش را خيس كرده بود! عمو ناصر سري تكان داد و گفت نه منظورم اين نبوده است، تروريست ها خرابكاري مي كنند، هر چند باز هم مي خواستم نازنين را مثال بزنم اما گفتم: مثل نازي؟، عمو باز هم اخم كرد و گفت: آخه آي كيو! گربه كوچولوي ناز نازي ما چه طوري مي تواند خرابكاري بكند؟ منهم جواب دادم: خودم ديدم چند بار گوشه فرش خرابكاري كرده بود و زن عمو هي به نازي فحش مي داد! عمو كمي سر كچلش را خاراند و فكر كرد و گفت: منظورم اين نوع كاراي بد و خرابكاري كه تو فكر مي كني نيست، تروريست ها مكان ها را خراب مي كنن ... و من سريع وسط حرف عمويم پريدم و گفتم : مثل هوشنگ؟!، عمو كمي كفري شد و گفت: آخه هوشنگ كه توي مدرسه شماست، چرا اين حرف را مي زني؟! و من هم براي عمو ناصر توضيح دادم هوشنگ با دوستانش توي كلاس ها روي ميز و صندلي ها راه مي روند، و تا حالا دو تا ميز را شكسته اند و بعضي موقع ها هم هوشنگ با لگد به در كلاس ها مي زند و وقتي جاي پايش روي در مي ماند خوشحال مي شود و مي گويد مهر زدم! عمو به هوشنگ كه جلوي تلويزون داشت ميكرو بازي مي كرد نگاه كرد و سري تكان داد و گفت: تو كه نمي گذاري من حرفم تمام بشود، تروريست ها آدم مي كشند!، من هم كمي ذوق زده شدم و به عمو گفتم: آخ جان! بالاخره فهميدم، زن عمو تروريست است! عمو دستش را روي بيني اش گذاشت و گفت: هيس! ديگر اين حرف را تكرار نكن،اگر زن عمويت بشنود فكر مي كند من اين حرف را يادت داده ام آن وقت من را مي كشد!، گفتم: ديدي عمو! خودت هم گفتي، عمو با تعجب پرسيد: من چي گفتم؟!، من هم سريع جواب دادم: همين كه زن عمو شما را هي مي كشد!، آن روز هم سوار ماشين شما بودم، چند دفعه زن عمو به شما گفت كمربند ايمني را ببنديد و شما عصباني شديد و گفتيد: تو كه منو كشتي، باشه بستم! نمي دانم چرا با شنيدن صحبت هاي من، عمو چند باري سرش رو به ديوار كوباند و بعد از كمي فكر كردن گفت: تروريست ها اون آدمهايي هستند كه كارهاي بد را يواشكي انجام ميدهند، من هم چشمهايم گرد شد و گفتم يعني عمو شما تروريست هستي؟! عمو پرسيد: من كدام كار بد را يواشكي انجام دادم؟! و منهم گفتم: جمعه هفته پيش كه زن عمو خانه نبود و شما فكر مي كردي من و هوشنگ توي اتاق خوابيديم، آمده بودم آشپزخانه آب بخورم كه ديدم شما گاز را روشن كردين و با سيخ ... به اينجاي حرف كه رسيدم عمو وسط حرفم پريد و گفت امان از دست اين سريال هاي تلويزيون، چشم و گوش بچه ها را هم باز كرده اند و بعد يك هزار توماني به من داد و گفت برو براي خودت و هوشنگ بستني بخر، انشاء نمي خواد بنويسي. من هزار توماني را گرفتم و به عمويم گفتم بايد انشاء را بنويسم، و عمو گفت: اصلا تروريست يعني تو و خانم معلمت! منهم پرسيدم چرا؟! و عمو گفت: تروريست ها مثل تو در كار آدم ها فضولي مي كنند و بعد مثل تو از آدمها پول مي گيرند تا هيچي نگويند! و من پرسيدم خب خانم معلممان چرا تروريست است؟! عمو جواب داد: چون شما تروريست كوچولوها را اين شب جمعه اي به جون ما آدم بزرگ ها انداخته و آسايش ما را به هم زده است. الان كه انشايم را وجب كردم ديدم دو وجب شده است و چون هفته پيش اصغر دو وجب انشاء نوشت و نمره اش بيست شد منهم همين جا انشايم را تمام مي كنم، با تشكر از عمو ناصر كه در نوشتن انشاء به من كمك كرد. با تشكر فريبا naeemeh1237th February 2010, 09:15 PMببخشید در قسمت حتی شما همسر عزیز . حمید مصدق همان آقای مصدق تاریخ هست یا منظور یه نفر دیگری بوده . سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1279]