واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: غفوریان حالا قرار است از لابه لای یک پرونده و چند برگه و کاغذ، دنیای پر رمز و راز یک «عروج» را گزارش کنم. نمی دانم چرا در تمام این سال های خبرنگاری و تمام گزارش هایی که تاکنون نوشته ام، گزارش این پرونده و این شهید برایم رنگ و بوی دیگری دارد. از همان ابتدا که آقای اکبرزاده کارشناس اداره ایثارگران جهاد گفت این شهید بی وارث است حس غریبی تمام وجودم را فراگرفت. آقای اکبرزاده پرونده را مقابلم می گذارد: پرونده سرگذشت پژوهش شهدای سازمان جهاد کشاورزی خراسان نام شهید: قربانعلی جوادی شماره پرونده: 43 ردیف: 19 برای این که به دنیای آقا قربانعلی بروم عطشی وصف ناپذیر دارم؛ جوانی که در دانشگاه کابل افغانستان در رشته پزشکی تحصیل می کرده و شرایط روزگار و دنیا او را به دنیای دیگری می کشاند و سرانجام در قامت یک جهادگر راه حق و فضیلت راه آسمان را یک شبه می پیماید... پرونده را که تورق می کنم برگه های قدیمی و دست نویس که از عمرشان احتمالا بیش از 3 دهه می گذرد، قربانعلی را این گونه معرفی می کند: نام و نام خانوادگی: قربانعلی جوادی نام پدر: نامعلوم تاریخ تولد: نامعلوم محل تولد: کابل تحصیلات: دانشجوی پزشکی مجرد یا متاهل: مجرد شغل قبل از شهادت: رشته پزشکی و رزمنده تاریخ شهادت: 18/2/61 نحوه شهادت: ترکش خمپاره محل شهادت: خرمشهر محل دفن: بهشت رضا(ع) نحوه سکونت: پدر قربانعلی در سه سالگی او به رحمت خدا رفته است و مادر وی در افغانستان ساکن است و عموی او در مشهد زندگی می کند. عضو یا داوطلب: عضو نوع کار در جهاد: کمیته بهداشت( دکتر) به این که قربانعلی دقیقا در چه تاریخی از افغانستان به ایران مهاجرت کرده، در پرونده اشاره نشده اما او پس از سفر به ایران در دانشگاه علوم پزشکی شیراز به عنوان دانشجوی سال سوم پذیرفته و مشغول به ادامه تحصیل می شود. سال 60 یا 61 با فراخوان کمیته بهداشت و درمان جهاد فارس برای اعزام پزشک، پزشکیار، دانشجوی پزشکی و امدادگر به جبهه و یاری رسانی به خط مقدم جهاد علیه دشمن بعثی داوطلب می شود و راه جدیدی را برای ادامه زندگی خود برمی گزیند. جهادگر شهید قربانعلی جوادی به روایت هم رزمان در کمیته بهداشت شیراز نمی دانم چرا ولی پس از 30 سال که از زمان تنظیم این پرونده و نگارش سرنوشت پژوهش این شهید می گذرد اما پاکی و صداقت عجیبی در واژه به واژه این برگه ها و نوشته ها حس می کنم. از خواندن شان خسته نمی شوم و گاهی هر صفحه را چند بار می خوانم. در ابتدای تمامی این برگه ها این جمله پرمعنا و مفهوم امام روح ا... خودنمایی می کند: «مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد و شهید سعید است و شهادت سعادت.» اجازه بدهید با آقای قربانعلی در روایت دوستان و همرزمان بیشتر آشنا شویم، آن جا که در زندگی نامه او این طور آمده است: سخن گفتن از یک شهید کار ساده ای نیست آن هم شهیدی که خود «مهاجر» بوده و در هجرت دنیوی، هجرتی آسمانی را تجربه کرده است. در زندگی دنیا از دیار و کاشانه خود آواره گشته و زندگانی را با مشکلات زیادی پشت سر گذاشته است. برادر شهیدمان قربانعلی جوادی در یکی از روستاهای ایالت غورات کابل چشم به جهان گشود. در ایام کودکی یعنی 3 سالگی پدر خود را از دست داد و سرپرستی وی را عمویش به عهده گرفت. او علاقه زیادی به درس خواندن داشته است، در دهات کابل به مدرسه ابتدایی رفته و با هوش و ذکاوتی که داشته شاگرد ممتاز می شود و سپس دوره متوسطه را با معدل خوب می گذراند. هم زمان در کنار عمویش به کارگری مشغول می شود. او خودش می گفت: «برای کنکور آمادگی نداشتم با این حال امتحان دادم و رتبه خوبی در رشته پزشکی کسب کردم. قربانعلی تا سال سوم در دانشگاه علوم پزشکی کابل به تحصیل می پردازد و جنگ و اشغال افغانستان توسط شوروی سابق شرایط را به گونه ای رقم می زند که تصمیم به مهاجرت می گیرد و ایران را برای ادامه زندگی انتخاب می کند. (در پرونده سال مهاجرت به ایران و چگونگی حضورش در شیراز درج نشده است) پس از این که شیراز را برای سکونت برمی گزیند در کمیته بهداشت و درمان جهاد استان فارس با عنوان پزشکیار روستایی مشغول کار می شود. او در روستاهای اطراف شیراز در قالب اکیپ های سیار پزشکی و در درمانگاه ها به مردم خدمت رسانی می کند. قربانعلی هم زمان نیز در دانشگاه علوم پزشکی شیراز به عنوان دانشجوی سال سوم پذیرفته و مشغول تحصیل می شود. او تا زمان شهادت در عملیات های مختلفی به ویژه شکست محاصره آبادان، بستان، شوش و آخرین عملیات در حمله بیت المقدس حضور می یابد و البته در همین عملیات نیز به درجه رفیع شهادت و آن چه آرزویش بوده نائل می آید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضا(ع) مشهد به خاک سپرده می شود. امام را از قبل از انقلاب می شناختم اگرچه عظمت روح ناآرام و دنیای پررمز و راز قربانعلی و مهاجرت از فرش تا عرش او در قالب این کلمات نمی گنجد و به سختی می توان از روش و منش یک پزشک که مسیر سعادت دنیا و آخرت را با اراده ای پاک و مقدس طی طریق کرده نوشت، اما در کلمات او و در آن چه دوستان و همرزمانش روایت کرده اند، این عظمت روح و این اراده مقدس خودنمایی می کند. همرزمان او می گویند وقتی از قربانعلی در مورد حضرت امام روح ا... و انقلاب اسلامی ایران و موضوع ملیت پرسیده می شد، می گفت: «قبل از این که در ایران انقلاب اسلامی رخ دهد من آیت ا... خمینی(ره) را می شناختم و مقلد ایشان بودم. انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که تمام مستضعفان جهان را بیدار و ازاسارت استعمارگران آزاد کرد. معتقدم این انقلاب زمینه ساز ظهور انقلاب حضرت مهدی علیه السلام است.» همرزمان قربانعلی می گویند بارها از زبان او می شنیدیم که می گفت: «ملیت برای من مطرح نیست چه ایران و چه افغانستان هر دو یکی است و راهشان اسلام است و کتاب شان قرآن و پیغمبرمان حضرت رسول(ص). من باید در ایران شهید شوم و یا با اخذ مدرک دکترا بتوانم برای ارائه خدمات بیشتر به مردم مظلوم افغانستان به کشورم بروم و در راه دفاع از وطن در برابر دشمن به شهادت برسم.» وقتی پدرم را از دست دادم... قربانعلی خود در خاطراتش چنین می گوید: «وقتی که پدرم را از دست دادم در محله ما مردم به افراد بی بضاعت و مستمند صدقه و خیرات می دادند ولی من خدا را شکر می کنم که تا سن بیست و سه سالگی با آن همه زندگی پررنج و مشقت از صدقه و خیرات مردم استفاده نکردم.» برگ های پرونده آقا قربانعلی جوادی به صفحات آخر رسیده و من مانده ام با یک حس غریب و این پرسش که در تمام این سال ها چرا نام «قربانعلی جوادی» این رزمنده افغانستانی عاشق در برگ های این پرونده در حبس مانده است! پرونده جهادگر شهید دکتر قربانعلی جوادی به شماره 43 شهرستان مشهد- ردیف 19 را به آقای اکبرزاده کارشناس اداره امور ایثارگران جهاد تحویل می دهم و او پرونده را به قفسه بایگانی می سپارد و من می مانم و سنگینی واژه های غریب آقا قربانعلی مهاجر افغانستانی که طریق آسمان را در هجرت دنیا به خوبی یافت...
یکشنبه ، ۵مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]