واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
جگر مسموم ما را سارق کرد سه نفر هستند و جرمشان زورگیری و سرقت خودروست. خودشان مدعی هستند برای درمان دوستشان مجبور به سرقت شدهاند و این تنها سرقتی بود که انجام دادند. زمانی که در خودروی مالباخته از کار در رستوران صحبت میکردند، نمیدانستند همین حرفها سرنخ دستگیریشان میشود. طراح نقشه سرقت در گفتوگو با تپش از انگیزهشان میگوید که در ادامه میخوانید.
چکاره ای و اسمت چیه؟ امیر 23 ساله،کارگر یک رستوران در شرق تهران هستم. با همدستانت چگونه آشنا شدی؟ با مهدی و رسول در یک رستوران کار می کردیم. کجا زندگی می کنی؟ اهل یکی از استان های غربی هستیم و شب ها در رستوران می خوابیم. چه شد به فکر سرقت افتادید؟ مجبور شدیم برای درمان رسول به درمانگاه برویم، اما پولی نداشتیم به همین خاطر دست به سرقت زدیم. همدستت بیماری بدی داشت؟ نه، او با جگر مسموم شده بود. با جگر؟ جمعه شب سه نفری بیرون رفتیم و تمام پولمان را جگر خوردیم. بعد از تفریح قصد داشتیم به رستوران برگردیم که رسول حالش بد شد. سوار خودروی پراید مرد میانسالی بودیم. او توقف کرد تا رسول حالش خوب شود. وقتی از ماشین پیاده شدیم فهمیدم حالش خیلی بد است و باید به درمانگاه برود. به درمانگاه رفتید؟ فقط ده هزار تومان پول داشتیم و با این پول جایی نمی توانستیم برویم به همین خاطر تصمیم به سرقت از مرد راننده گرفتیم. چگونه سرقت کردید؟ سوار ماشین شدیم من چاقویی همراهم بود حوالی لویزان با تهدید چاقو راننده را متوقف کردیم و او را ترساندیم. مرد میانسال زبانش از ترس بند آمده بود. با سرقت 350 هزار تومان پول نقد و خودرو از محل فرار کردیم. بعد چه شد؟ رسول را به درمانگاه بردیم و پس از این که خوب شد خودرو را حوالی رستوران رها کردیم و به محل کارمان رفتیم. چگونه دستگیر شدید؟ وقتی سوار خودرو شدیم در مورد کار رستوران حرف می زدیم و ماشین را هم همان حوالی رها کردیم. دو روز بعد ماموران به رستوران آمدند و ما را دستگیر کردند. ما اگر مجرمان حرفه ای بودیم سرنخ دستگیری خود را به پلیس نمی دادیم. فکر می کردی دستگیر شوید؟ بله. اما وقتی حال رسول را دیدیم مجبور شدیم دست به سرقت بزنیم. ما سارق نیستیم و مجبور بودیم. می دانی چه مجازاتی در انتظارت است؟ زندان. اما باور کنید ما سه پسر جوان کاری هستیم و جای ما زندان نیست. امیدوارم شاکی رضایت دهد و قاضی نیز از گناه ما چشمپوشی کند. من تا حالا آزارم به مورچه هم نرسیده، اما الان دستبند به دست دارم. نمی دانم چرا این اتفاق افتاد و ما سارق شدیم. برای تفریح و خوشگذرانی بیرون رفته بودیم، اما زندگی و آینده مان را تباه کردیم. ارزشش را داشت؟ آن لحظه نمی دانستیم چه کار می کنیم. الان که دستگیر شدیم پشیمانیم، اما خیلی دیر شده و انگار راهی برای جبران آن نیست. حرف آخر ... . از قاضی می خواهم ما را به زندان نفرستد. حاضریم کار عام المنفعه بکنیم یا به جای زندان مجازاتی دیگر را برایمان در نظر بگیرند. جای من و دو دوستم زندان نیست کمک مان کنید. تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
 
پنج شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 23:11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]