محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827991578
پاداش کار عجیبی که این مرد انجام داد
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
داستان؛
پاداش کار عجیبی که این مرد انجام داد
به گزارش سرویس کودک جام نیوز، کشاورزي به تنهايي از مزرعه به سوي خانه اش مي رفت که ناگهان با گرگي درنده رو به رو شد. کشاورز از ترس اينکه مبادا طعمه گرگ شود پا به فرار گذاشت و چون نزديکي خود درختي مي ديد،تصميم گرفت بالاي آن درخت برود تا شر گرگ از سرش رفع شود.او با هر زحمتي بود خود را به بالاي درخت رساند.
از شانس بد کشاورز مار روي يکي از شاخه هاي آن درخت حلقه زده و خوابيده بود.کشاورز مانده بود که چه کار کند؛اگر بالاي درخت مي ماند هر لحظه امکان بيدار شدن و حمله ي مار را احساس مي کرد و اگر هم پايين مي آمد خطر گرگ درنده در کمينش بود. گرگ قصد رفتن از کنار درخت را نداشت.مرد کشاورز همين طور از ترس مي لرزيد.او يک لحظه با خودش گفت؟(انساني که به خدا اعتقاد دارد، هيچ موقع به بن بست نمي رسد. اگر اين درخت جاي امني نيست در عوض درخت ايمان،بسيار امن و قابل اطمينان است. بايد توکل به خدا کرد و از او کمک خواست تا گشايشي در کار ايجاد کند. بنابراين مرد کشاورز در همان حال چشم هايش را بست و از خدا کمک مي خواست. او همين طور مشغول دعا کردن بود که از دور چند کشاورز ديگر را ديد که با داس ها و چوب هاي دستي به کمکش مي آمدند. گرگ با ديدن اين صحنه پا به فرار گذاشت. کشاورز وقتي ديد که گرگ فرار کرد قبل از اينکه مار بيدار شود، به پايين درخت آمد و همان جا شکر خدا را کرد. کشاورز مزد توکل کردن به خدا را هم گرفت. هر کس در زندگي اش به خدا توکل کند، خداوند حتما او را ياري مي کند. قصه ما به سر رسيد کلاغه به خونش نرسيد. 2013/havasamhast «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»
۲۶/۰۶/۱۳۹۴ - ۱۲:۵۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]
-
گوناگون
پربازدیدترینها