واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۰

دکتر سیدمحسن نساج حسینی- عضو هیأت علمی جهاد دانشگاهی گیلان زمان چه به سرعت میگذرد؛ نزدیک به ثلث قرن از روزگارانی که دیپلمهها سواد داشتنند، شاید در قیاس، مشابه دکترهای فعلی؛ معدود بودند افرادی که دکتر بودند به معنای واقعی. نیاز به کاوش در مدرکشان نبود تا اصالت تحصیلشان را بدانی؛ یکی دو سخن، یکی دو عمل، نشاندهنده هوش و استعداد ذاتی آنها بود. ایشان مرد علم و عمل بودند و از علمشان و مدرکشان در راه خدمت به خلق و جامعه بهره میبردند و نه بهرهگیری از ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای اخذ مدرکشان. بر کسی پوشیده نیست که مهمترین عامل برای رشد و توسعه هر کشوری نیروی انسانی آموزشدیده و متخصص متناسب با شرایط و نیازهای کشور و همگام با جامعه جهانی است و توانایی بهکارگیری استعداد نیروی انسانی برای استفاده بهینه و توسعه دانش و فناوری است. اما برای رسیدن به این هدف، به برنامهریزی دقیق و اصولی نیاز است که در کشور ما بر عهده سیستم آموزش عالی است. اینکه چقدر در این مهم موفقیت کسب شده، بستگی به نوع نگاه افراد دارد. آموزش عالی در بازه 1384 تا 1392 رشد کمی قابل توجهی داشته و آمار و ارقام هم حکایت از رشد جهشی در افزایش پذیرش مراکز آن دارد؛ افزایش تعداد مراکز آموزشی از 109 به 247 مرکز، افزایش 152 درصدی تعداد دانشجو (از 936 هزار به دو میلیون و 362 هزار و 821 نفر) که بیشترین رشد را در مقطع ارشد و دکتری با 246 و 236 درصد داشته، افزایش یک هزار و 637 درصدی تعداد رشته-محل (بیشترین افزایش مربوط به رشته-محلهای مقطع دکتری با دو هزار و 586 درصد). این توسعه کمی در حالی شکل گرفته که اعتبارات هزینهای مراکز آموزش عالی افزایش متناسب نداشته و اگر هزینه سال 83 به عنوان پایه در نظر گرفته و ارقام جدید با آن استاندارد شود، مشاهده میشود که اعتبارات ثابت مانده است. نتیجه توسعه کمی بدون افزایش اعتبار متناسب، کاهش چشمگیر کیفیت آموزش است که به جای تربیت نیروی متخصص به بیراهه توسعه کمی مدرکگرا انجامیده است. حال سوال از مسئولان مربوطه این است که "به کجا چنین شتابان؟!" اگر گذری بر اهداف و افق چشمانداز برنامه 20 ساله داشته باشیم، اهداف بلندمدت زیر مرتبط با آموزش عالی دیده میشود: -برخورداری از دانش پیشرفته، توانایی در تولید علم و فناوری، متکی به سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی. -دستیافتن به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل. علاوه بر این، در برنامه چهارم، بر توسعه همزمان کمی و کیفی تاکید شده (ماده 49) و در ماده 50 به توسعه کمی رشتههای کاردانی در مراکز آموزش عالی وابسته به دستگاههای اجرایی و پوشش 30 درصدی جمعیت دانشجویی به جمعیت 18 تا 24 سال اشاره شده که قسمتی از آن بر محور توسعه تحصیلات تکمیلی بوده است. در برنامه پنجم، بیشتر بر افزایش پذیرش دانشجو تاکید شده (ماده 16، بند ب) و جالب آنکه در هر دو، آن قسمتی که مربوط به افزایش پذیرش دانشجو بوده محقق شده و برنامههای دیگر برای افزایش کیفیت، توجه به پژوهش، اختصاص اعتبار برای تامین زیرساختهای لازم، رسیدن به اختصاص سهم سه درصدی تولید ناخالص داخلی در انتهای برنامه پنجم (ماده 16، بند ه) و سایر برنامههای ارتقای دانش و فناوری محقق نشده است؛ به طوری که دستیابی به جایگاه دوم علمی منطقه در پایان برنامه پنجم قابل تحقق نیست. از طرفی بر اساس هدف سند چشمانداز، برنامههای تولید علم همگام با رشد اقتصادی مد نظر بوده که تولید علم و توسعه آموزش عالی به افزایش تولید ثروت منجر شود. موضوع بغرنج این است که گاهی مسئولان وقت، تولید علم را با تولید مقاله میسنجند که هر رهگذری میداند بخشی از این نوع تولید علم در بازارهای آزاد انجام میشود؛ به طور اخص تولید علم در بسیاری موارد در دو طرف خیابان انقلاب تهران انجام میشود که متاسفانه گاهی همپوشانی هم دارد. آیا این موارد هم شاخص تولید علم محسوب میشود؟ جالبتر آنکه تقریبا هیچ اقدامی برای ممانعت از فروش پایاننامه و مقاله و به طور کلی این نوع از تولید علم! انجام نمیشود و شاید هم در اولویت دلواپسی قانونگذران نباشد. آنچه در طول اجرای برنامههای چهارم و پنجم در حوزه آموزش عالی رخ داد، نه تنها به اهداف مشخص شده در برنامههای مذکور دست نیافت، بلکه مطابق سند چشمانداز نیز نبود و با این روند نخواهد بود. از طرفی توسعه کمی دانشآموختگان، تبعات اجتماعی جبرانناپذیری داشته که به اختصار اشاره میشود: افزایش نرخ بیکاری در قشر تحصیلکرده، افزایش سن ازدواج به دلیل اشتغال به تحصیل بهویژه در خانمها، کاهش موالید در افراد تحصیلکرده به دلیل افزایش سن، کاهش شادابی و بالابودن میزان افسردگی ناشی از بیهودگی اتلاف عمر برای اخذ مدرک، هدر رفتن درآمد خانوار برای تحصیل در مراکز غیرانتفاعی، افزایش مخارج دولتی و غیردولتی ناشی از افزایش حقوق شاغلان مدرکدار! و در نهایت وجود تعداد انبوه دانشآموختگانی که در عمل توان به کارگیری علم برای تولید ثروت را ندارند؛ در حالی که در اذهان عمومی انتظار این است که هر دانشآموختهای باید استخدام شود و بار روانی ناشی از چنین تفکری موجبات برخی ناهنجاریهای اجتماعی را فراهم میکند. ناگفته نماند که عدهای هم علیرغم داشتن مسئولیتهای حکومتی، مدارج عالی تحصیلات (یا بهتر بگوییم مدارک عالی) را چنان طی نمودهاند که اگر حقیقتاً مشغول درس بودند، میتوان ایشان را در زمره نخبگان شمرد! حال بهتر است مسئولان با بازنگری در برنامههای پذیرش دانشجو، نسبت به بالابردن کیفیت تحصیل اقدام عاجلی به عمل آورند؛ انتظار بهجایی که دست کم از دولت تدبیر و امید میرفت تا روند قبلی را متوقف و با روندی مطلوب جایگزین نماید. هرچند به تازگی اقداماتی از سوی وزارت علوم برای درجهبندی مراکز آموزش عالی انجام شده، ولی روند افزایش غیرمنطقی تعداد دانشجو به ویژه در مقطع دکتری همچنان ادامه دارد؛ به ویژه این که جایگزینی پول به جای هوش و استعداد مبنای پذیرش در بنگاههای مدرکی (به نام پردیس دانشگاهی) شده تا متولیان و متقاضیان دست در دست هم مدرک تولید کنند! به نظر میرسد بهتر است موضوعات قدیمی انشاء بازنگری شوند؛ چرا که اکنون مشخص شده که ثروت از علم بسی بهتر است و چالش آتی موضوعات انشاء این است که علم بهتر است یا مدرک؟! انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]