تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ كس نيتى را در دل پنهان نمى‏كند، مگر اينكه خداوند آن نيت را (در رفتار و كردا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837171573




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جای عاشقا کجاست ؟؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: SAMOEL5th January 2008, 07:52 PMاونی که با یه نگاه کوچیک دل می بنده . . . اونی که خندیدنش واسه دیگران دیوانگی و گریه کردنش عاشقی کجا می تونه عشقشو فریاد بزنه ؟؟ جای عاشقا زندون انفرادی که هیچ راهی نداره و باید عمرشو همش اون تو باشه ... پس کی عشقش و ببینه یا نه جاش اون بیرون که بخواد لب تر کنه سر شو با پنبه می بُرن اینم که رسم عاشق کُشی . . . حالا راستی راستی جای عاشقا کجاست ؟ شبانه ا«عشق» آموخت مرا . . .! sara-l5th January 2008, 09:39 PMاگه من بخوام جواب اين سوال رو خودم بدم دوتا جواب دارم اول اينكه جاي عاشقا پيش معشوقشونه ( نهايت احساسشون )و دوم اينكه جاي عاشقا پيش اوني كه اون بالاست. با خودت خلوت كن باز تو مي ماني و او و هزاران حرف . خدا مشتي خاک را بر گرفت. مي خواست ليلي را بسازد؛ از خود در او دميد. و ليلي پيش از آن که با خبر شود عاشق شد. سالياني ست که ليلي عشق مي ورزد. ليلي بايد عاشق باشد . زيرا خدا در او دميده است و هر که خدا در او بدمد؛ عاشق مي شود. ليلي نام تمام دختران زمين است؛ نام ديگر انسان. ....................................... خدا (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) گفت به دنيا تان مي آورم تا عاشق شويد آزمونتان تنها همين است: عشق . وهرکه عاشق تر آمد؛ نزديک تر است.پس نزديک تر آييد؛ نزديکتر. عشق کمند من است. کمندي که شما را پيش من مي آورد. کمندم را بگيريد. و ليلي کمند خدا را گرفت. خدا گفت: عشق فرصت گفتگوست. گفتگو با من. با من گفتگو کنيد. و ليلي تمام کلمه هايش را به خدا داد. ليلي همصحبت خدا شد . خدا گفت: عشق همان نام من است که مشتي خاک را بدل به نور ميکند . و ليلي مشتي نور شد در دستان خداوند. dina 20065th January 2008, 10:03 PMما سزاوار غمیم کشته و بیمار همیم ما به اون نور چراغ ما به اون چشمه و باغ دیگه دیره برسیم .... ما باید فنا بشیم تو غم و غصه اسیر ما بشیم ما باید تو تنگیه جای قفس توی اون بحبوحه ی بی هم نفس له بشیم، رها بشیم .... ما باید تا آخرش، توی رؤیا سر کنیم ببینیم آزادی رو، رهایی رو کُشتن غصه و حال شادی رو فکر میکردیم میشه تو رؤیا نبود جای رؤیا، میون این دنیا بود... اومدیم پر بکشیم یه نفر تفنگ به دست توی اون هوای مست زد و پرها رو شکست... دیگه راهی برای رفتن نمونده برای ما همه ی راه ها غمه، تنهایی مونده ما سزاوار غمیم ... ما به اون چشمه و باغ ما به اون نور چراغ دیگه دیره برسیم..... MAAAH5th January 2008, 10:38 PMمنم میگم جای عاشق تو قلب معشوقشونه. حتی وقتی معشوقش دور باشه... جای عاشق زیر نوازش دستهای مهربون خداست خدا با عاشقاست... چون عشق واقعی بندرو به معبود نزدیکتر میکنه عاشقای واقعی حتی اگه جسمشون کنار هم نباشه روحشون همدیگرو درک میکنه. SAMOEL6th January 2008, 09:48 AMای عشق بنگر مرا ببین که من برای دیدنت به این سو و آن سو می روم اما . . . ای عشق بنگر مرا منو با خودت ببر دست سردم و بگیر منو با خودت ببر من از این تنهاییی از این جدایی ها بی زارم منو با خودت ببر منو با خودت ببر ********************** mo_bacheye_shattom6th January 2008, 10:41 PMعشق من گریه نکن که در آئینه ی اشک تو غم من پیداست قطره ی اشک تو داند غم من دریاست گل من گریه مکن سخن از اشک مخواه که سکوتت گویاست از نگه کردنت احوال تو را می دانم دل غربت زده ات، بی نوایی تنهاست من و تو می دانیم چه غمی در دل ماست گل من گریه مکن، اشک تو صاعقه است تو بهر شعله، چشمان ترم می سوزی بیش از این گریه مکن، که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی گل من گریه مکن، من چو مرغ قفسم تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی گل من گریه مکن، که در آئینه ی اشک تو غم من پیداست قطره ی اشک تو داند غم من دریاست دل به امید ببند نا امیدی کفر است چشم ما بر فرداست ز تبسم مگریز درد دندان تو در غنچه ی لبها زیباست.. به خدا جای عاشقا تو کتاباست آخه تو این قحطی احساس که به فکر مأمن عاشقاست اما به نظر من قشنگیه عشق به نرسیدنه پس جای عاشق دلشه و خلوتش با خیال یارش ghoroobefarda6th January 2008, 11:04 PMجاي عاشق كنار امواج دريا نيست جاي عاشق رو برگ هاي پائيزم نيست جاي عاشق در آسمان هفتمه آخه فقط آنهايي كه سر و جان ميبازن اونجا راه دارن . عاشق ها هم سر و جان و دل به معشوق مي بازن . Kamil7th January 2008, 12:15 AMدر ره منزل لیلی چه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون مجنون یعنی عاشق کسی که تمامی بدیهای عشق رابا نیم نگاهی از معشوقش به دنیای زیبایی تداعی میکند او میداند که معشوقه اش نه به او فکر میکند و نه خیال فکر کردن جتی برای اندکی را دارد او میداند او هم به مانند خالقش تنهاست چون او هم تا عاشق بنده اش شد معشوقش او را تنها گذاشت جای عاشق حصار تنهاییست اما نه به ان معنا که تنهاست به آن معنا در کنار تنهایی تنهاست که بزرگترین پناهگاه عاشقان است چون خود نیز عاشق است اگه از من بپرسین میگم تنها جایی که عاشق همیشه جاشه پیش خداست نه به این معنی که بمیره نه اون رفتن اون طوری جا گرفتن نه همون خلوت تنهایی همون لحظه که از دست معشوق دلت پره نمیدونی دردهات رو به کی بگی چه جوری درمونش کنی تنها جاییکه میتونه آرومت کنه پیش خداست که همیشه در خونش بروی عاشقاش بازه sara-l7th January 2008, 01:32 PMکوچکتر از بزرگ بزرگتر از بزرگ این خود اوست در بطن همه موجودات با هدایت چه کسی ذهن هشیار است به اشیاء ؟ به فرمان چه کسی زندگی آغاز می گردد ؟ با اراده چه کسی زبان به سخن می آید ؟ و کدام خدا چشم و گوش را توان می بخشد ؟ آن شنوایی گوش هشیاری ذهن آوای کلام تپش دوم و بازدم و نور دیدگان است پس فرزانگان در پذیرش مطلق به فراسوی این جهان راه می یابند و ابدی اند اما آن فراسوی نگاه ، کلام و اندیشه است و ما نه می دانیم و نه می فهمیم چگونه آموزشش دهیم آن از شناخته ها نیست و فراسوی نا شناخته هاست چنین گفته اند فرزانگان آن گفتنی نیست با آن ، اما ، سخن می گوییم آن اندیشیدنی نیست با آن ، اما ، می اندیشیم آن دیدنی نیست با آن ، اما می بینیم آن شنیدنی نیست با آن ، اما می شنویم آن نفسی است که نمی توان حبس کرد با آن اما نفس می کشیم آن بر آن کس که نمی داند آشکار و بر آن کس می داند پنهان است آن را آنکس که می فهمد ، نمی فهمد و آن کس که نمی فهمد ، می فهمد گوش کن به ژرفا گوش کن به ژرفای آن صدا آن چیست ؟ حرکت هوا ؟ ارتعاش تارهای صوتی ؟ چکش گوش تو ؟ حرکت چیزی درون جمجمه ات ؟ آن همه اینهاست ، آن صدای توست در ارتعاش آن صدا ، خود توست و تو که هستی ؟ نام ، نشان و پیشه ات را نمی خواهم خوب می دانی که اینها همه نقابند ظاهرند ، یک نقش بزرگ چه کسی نقاب دارد ؟ چشم تو ؟ راستی که چه نمایشی ! و چه کسی این نقش را بازی می کند ؟ پدر و مادرت ، آیا آنها نقاب بر چهره ات گذاشته اند ؟ رهایش کن خیلی خوب می دانی که هستی ، اما اعتراف نمی کنی آنجا ، در ته قلبت می دانی تو همیشه بوده ای و خواهی بود و خود درون من مانند خود درون توست تو همان هستی ، در این جهان تو به اینجا تعلق داری مانند سیبی به درخت سیب و همانگونه که سیب نیروی درخت است تو ... بله ، تو ... نیروی این جهانی نمی دانی که هستی مگر نه ؟ نمی توانی خود را دریابی درست مانند سر انگشت که نمی تواند خود را لمس کند یا دندانها که نمی توانند خودشان را گاز بگیرند زیرا تو ، در کنه وجودت ،بِرهمن است خود کائنات ، آنی که آنتر از آن نیست بطن و بنیان هر آنچه که می گذرد خیال می کنی روزی خواهی مرد ؟ آری هر از چندگاه می بایست خاموش شد تا بدانی که روشنی بالا بدون پایین پس بدون پیش روز روشن بدون شب تاریک نمی شود و همه چیز یک تپش است پس چه می کنی بِرهمن ؟ با خودت به بازی خاموش و روشن به بازی قایم باشک سرگرمی زمان جاودانی را به ماجرا می گذرانی به راستی فراموش می کنی که هستی هر از چند گاه وانمود می کنی که یک پروانه یا یک ستاره ای وانمود می کنی که در دنیای عظیم بیرون از تو که نیست گم گشته ای وانمود میکنی که نمی فهمی که از کفت رهاست البته که باید چیزی جز تو باشد تا حس کنی که هستی تا حس کنی که به راستی این توست دنیای بیرون می بایست بیگانه متفاوت و عجیب باشد ای حقه باز در ژرفای وجودت به همه چیز آگاهی فقط غافلگیر شدن را دوست میداری پس می بایست بگذاری عنان از کفت رها گردد می بایست خود را غریب و تنها احساس کنی تا بدانی که هستی و تو با اختراع عشق و شهوت ترس و وحشت اضطرابهای فرساینده به بازی سرگرمی می توانی خیال کنی کسی که نمایش را می گرداند واقعاً تو نیستی آن است اما این راز میان ماست ... آن تویی گرداننده نمایش تویی نمی گذاری دست راست از دست چپت با خبر شود شکاف دروغین عظیمی ساخته ای میان آنچه انجام می دهی و آنچه بر تو رخ می دهد این است توهم نمایش نقش بازی بزرگ و تو زندگیت را با اسبابهای ساده ای چون روشن و خاموش سیاه و سفید زندگی و مرگ بازی نمی کنی برای آنکه هر آنچه واقعی تر جلوه نماید بازیت می بایست آنقدر پیچیده باشد که خود در کارش بمانی سپس میان سیاه و سفید رنگها گوناگونند میان کوفتن مشتی بر صورت و تلاش در لمس هوا تجربه ها بسیارند احساس ، سوزش ، اصطکاک ، در آغوش گرفتن ، نوازش ، قلقلک ، بوسیدن ، فشار و نسیم روی پوست دنیای تو مجموعه همه این عناصر است زندگی و صدا طمع ، بو و لمس که در کارگاه شگفت انگیز بافندگی مغزت در ابعاد گوناگون به هم بافته می شوند مغز تو پیچیده ترین است در جهان که خود تو بدون فکر ساختی اش تو همواره خودت بوده ای زیرا تو ، من ، خود تنها چیزی است که هست هر آن چیزی که است که هست همه ما شعاعهای یک مرکزیم پستانهای یک ماده گاویم آواهای یک نی ایم جاودانه و ابدی اما یکنواخت و کسل کننده نمی شود زیرا همواره از یاد می بریم ما روشنی ها را با فواصل خاموش نگه می داریم آن ، چه اندازه بزرگ است ؟ روشها چند می پایند ؟ خاموشها تا کجا می مانند ؟ گیریم که مرد و زن ، زندگی بشری رقصی باشد که 432000 سال بپاید و البته بسیار رقصهای دیگر هم زمان با ضرب آهنگهای دگر در حال انجام است رقص ستارگان ، رقص سنگها ، رقص حشرات ، رقص گیاهان و صحنه های شگفت انگیز حیوانی مانند رقص تمساحها و رقص فیلها عمر رقص انسانها 432000 سال است طول زمانی که به آن روز کالپا می گوییم پیش از آغاز و پس از پایان همیشه روز کالپاهای دیگری یا دوران خاموشی هست طی این دوران ، خود تنها ، خود اوست و در قالب این من یا آن تو نمی رود ما این دوران استراحت را دوران آرامش رهایی از تعلق سر خوشی کامل می نامیم وقتی 432000 سال استراحت پایان می یابد رقص دوباره آغاز می گردد گرچه گویی همیشه بار نخست است هر روز امروز است آنچه در طی قرنها در طی تپشهای بسیار خواب و بیدار و مرگ و زندگی در برهه ای از زمان که شاهد احوالات گوناگون توام دنیایت را در ظرفی از زمان که هزار رنگ و حال دارد جای می دهی از شعف شاهانه تا تخریب و آتش و مانند رنگین کمان از بنفش تا سرخ ، زیرا همانگونه که بنفش بدون سرخ لذت نیز بدون رنج نیست روز کالپا چهار بخش بزرگ دارد که به چهار پرتاپ تاس هندو تشبیه شده نخستین پرتاپ چهار کامل است سپس پرتاپ سه ناکامل است بعد از ، پرتاپ دو و در آخر پرتاپ بدترین تاس ، یک است سپس اولین دوره 1،728،000 سال بطول می انجامد که طی آن جهان کامل است مانند یک گل تازه و صاف است مانند پوست دختری جوان دوره دوم کمی کوتاهتر است 1،296،000 سال طول می کشد که در طی آن کمی عناصر پلیدی و زوال وارد زندگی می شود و سر گلبرگها کمی تیره گشته اند سومین دوره 864،000 سال بطول می انجامد در این دوران قدرت نیک و بد در توازنند طول دوره چهارم تنها 432،000 سال است که در طی آن نیروی پلیدی و ویرانی غالب می گردند و آخر خود جاودانی تو در هیبت شیوا ، خداوند مرگ و زایش پدیدار می گردد با اندام آبی ، ده دست و رشته ای جمجمه بر گردن اما یک دست در حالی که یاد آور می شود همه اینها توهم و بازی است شیوا رقص آتش را می رقصد که در آن دنیای مادی ویران می شود و خود باز می گردد به آرامش ، رهایی از تعلق و سر خوشی کامل این روز جاودانی است روز کالپا از پس روز کالپا و فقط در این جهان آشکار که کائناتی که می شناسیم غباریست درون کائناتی دیگر و هر غباری در این کائنات می شناسیم آبستن کائنات کوچک بی شمار دیگری است سیر بی نهایت به سوی درون اتم سیر بی نهایت به سوی بیرون در سرما این نمایش هر چند پهناور هر چند درک نا شدنی هر چند هراس انگیز همه از بنیان در بطن خود توست خودی که نمی توانی لمس کنی ببینی و زیر تسلط بگیری چرا که بیش از حد نزدیک است درست در میان همه چیز چرا که توست. space8th January 2008, 02:26 AMامشب یه عاشق خودشو انداخت تو بغلم و گفت : آخ... چقدر دلم براش تنگ شده... (نتونستم درکش کنم...!!!!!!!!:() هیچ وقت نمیتونم... یه ریزه احساسی هم که داشتم تو دلم کشتن...!!!!!!! جای عاشق تو کتاباست... نمیدونم جاشون کجاس... هر جا که باشن ، من نمیتونم بفهمم...!!!!!!!! rtech8th January 2008, 02:55 PMولی من میدونم جای عاشقا کجاست ، جای عاشقا در آغوش خداست ، تنها کسی که گریه عاشقان رو درک میکنه ، تنها مونس شب تنهایی و دلتنگی عاشقا ، همدم لحظه های عاشقی ، عاشقان خیلی به خدا نزدیکند ، خدا رو حس میکنند ..... :( وحشت از عشق كه نه، ترس ما فاصله هاست وحشت از قصه كه نه، ترس ما خاتمه هاست ترس بيهوده نداريم صحبت از خاطره هاست صحبت از كشتن نا خواسته ي عاطفه هاست كوله باريست پر از هيچ كه بر شانه ي ماست گله از دست كسي نيست مقصر دل ديوونه ي ماست :( MAAAH8th January 2008, 08:52 PMمی خوام روی تمام سنگ های دنیا بنویسم دلم واست تنگ شده و آرزو میکنم یکی از اون سنگ ها به سرت بخوره تا بفهمی دل تنگی چه دردیه! minam10th January 2008, 05:43 PMچون ققنوس باش که از خاکسترش ققنوس دیگری برمیخیزد:( ره عشق بي منزلست ققنوسي بايد شد تا ابديت بي خانمان سوختن ghoroobefarda10th January 2008, 08:35 PMجاي عاشقان رو بال فرشته هاست . روي روشنايي خورشيد و روي امواج دريا . مانند امام حسين (ع) كه عاشق ترين عشاق به الله بود . MAAAH10th January 2008, 10:30 PMعشق ور زيدن ضمانت تنها نشدن نيست!!!!!!!!!!!:( کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی?! ghoroobefarda11th January 2008, 12:21 AMعشق ورزيدن درك تمام لذت ها و رنج هاي دنيا ست اونم به طور هم زمان . منزلگاه عاشق خونه اي است بنا شده از اشك و لبخند و آه . ruya18th January 2008, 11:45 AMبر جاده هاي يخ زده ي ترديد در روزگار آهن و خشم و خون در سال هاي منجمد اکنون آهنگ نام توست که چون خورشيد پاره اي در قلب از تپش ايستاده ي زمان جوشش و خروش جاري مي کند نام تو هستي را به دو نيم قسمت مي کند نيمي سبز ، نيمي سرخ نيمي خون ، نيمي شمشير آزادگي بر مدار خون جاري تو مي چرخد همان خوني که قرن هاست در رگ تاريخ پيغام جاودانگي ات را بر دل جويندگان حقيقت - چون آيه هاي مقدس خدا - نازل مي کند اينک در همهمه ي حيرت و بي کسي دستان تهي مانده ي ما را از دامان بلند نگاهت کوتاه مکن يا حسين! MAAAH9th April 2008, 11:56 PMاول و آخرش تو قبرستون... SAMOEL10th April 2008, 09:05 AMاول و آخرش تو قبرستون... به به خيلي ممنونم يه هو بفرماييد قشر عاشق جامعه برن بميرن :(( MAAAH10th April 2008, 12:10 PMبه به خيلي ممنونم يه هو بفرماييد قشر عاشق جامعه برن بميرن :(( به نظر من آدم بمیره ولی عاشق نشه خیلی بهتره...[-X عشق چیه؟[-( شما عاشقی؟پس خدا کمکتون کنه!>:) rtech10th April 2008, 12:13 PMوقتی که قراره با عاشق شدن تمام زندگی آدم نابود بشه ، آخرشم معلوم نیست که به هم برسن یا نه پس به نظر من بهتره هیچ وقت عاشق نشید ، عاشقی چیزی جز بدبختی نیست !!!!! saeid 198210th April 2008, 02:07 PMالبته بستگي داره اون عشق چه عشقي باشه! همه ما عاشقيم ولي خودمون نميدونيم عشق به خونه، عشق به محله، عشق به كوچه، عشق به باغچه حياط مادربزرگ، عشق به خانواده، عشق به صداي گنجشكها در بهار، عشق به پرنده اي كه هر صبح به هواي دونه اي كه براش ميپاشيديم لب پنجره اتاقمون مياد، و عشق به ... بگذريم! متاسفانه شرايط كنوني باعث لطمه ديدن معناي عشق شده و ما .... من ترجيح ميدم روزي كه منو به همون قبرستوني كه نهايتاً جاي همه ماست ميبرند تا دفن كنند، عاشق مرده باشم! sara-l10th April 2008, 02:41 PMجای عاشقانه ها تو مزار سينه است..اونجا کسی که سال به سال ازش رد نميشه...نه رهگذری هست و نه غريبه ای...نه حتی کسی که بر مزار سينه گريه کنه... اين روزا عاشقا جايي روي زمين ندارن .... به جاش نامردي و فقر و بدبختي و ... رو زمين تو دل آدما جا ، روي زمين ، ... جا دارند ... ghoroobefarda10th April 2008, 06:39 PMجای عاشقا زیر باران های بهاری نیست ، روی برگ های پائیزی هم قدم نمیزنن . بلکه عاشقا روی ابر های محبت قدم میذارن و راه میرن gorgi2003rd May 2008, 02:51 AMجای عاشق تا زمانی که با معشوق خودش هست روی ابرهاست بهترین لحظه ها رو سپری میکنه اما خدایی نکرده اگر از معشوقش جدا بشه هیجا نمیتونه اروم بگیره میشه خیابون گرد همه جا میره تا شاید عشقش برگرده هیچ جا نمیتونه بمونه چون همه جا یک خاطره داره با معشوق زندگی براش سخت میشه وتا نفس تو سینش هست کارش گشتن به دنبال معشوق هست تا شاید روزی بتونه کاری کنه که برگرده چون اون روزی تمام زندگیش بوده ghoroobefarda3rd May 2008, 11:22 AMجای عاشق بین موج های رو به ساحل دریاست تا به قدم های معشوق که برای دیدن افق به اونجا اومده بوسه بزنه sara-l3rd May 2008, 11:48 AMجاي عاشقا روي زمين نيست آدماي روي زمين عشق رو يه بازي حساب ميكنن شايد بعضي هاتون ناراحت بشين اما اين يه واقعيته . عاشقا روي زمين زود فراموش مي شن و حتي معني عشق گم شده.... sina.h3rd May 2008, 01:45 PMعاشق که جا نداره!آوارست! kasmos773rd May 2008, 04:05 PMجاي عاشق تو صحراي بي آب و علفه:-< ghoroobefarda3rd May 2008, 09:24 PMجای عاشق تو آسمونه کنار همون زرد خورشید چون عاشق هم مثل خورشید آرام آرام میسوزه و میسوزه و همه جا رو نورانی میکنه دنیا رو به خودش امید وار میکنه Griffin575th May 2008, 04:54 PMجاي عاشقا بين اين سه تا كلمه س(فاصله اين سه تا رو پر ميكنن) كه با هم عشق رو تشكيل ميده: ع :علاقه ش :شديد ق :قلبي عشق = علاقه شديد قلبي kasmos775th May 2008, 06:20 PMجاي عاشق ها فقط تو نيك صالحيه:D ghoroobefarda5th May 2008, 10:21 PMجای عاشق تو کویر . درست در هنکام شب مهتابی کویر میشه عاشق رو لابلای ستاره های نورانی کویر دید Griffin578th May 2008, 04:15 PMجاي عاشقا روزاي غير تعطيل توي دركه و توچال اونم يه جاي دنج، پاي يه قليون مشت و با حال.............:o ghoroobefarda8th May 2008, 07:07 PMجای عاشق درست تو قلب معشوقه شاید معشوق خودش هم ندونه که عاشق تو قلبش خونه کرده اما... Griffin5715th May 2008, 11:15 AMاگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی ghoroobefarda15th May 2008, 03:04 PMجای عاشق میون آهنگ آواز بلبله . وسط صدای امواج آب PARI_NANAZ17th May 2008, 11:59 AMتو قلب عشقشون باشه فوق العاده میشه fariba 5919th May 2008, 12:45 AMجای عاشق ها معمولا پیش روانپزشک:rolleyes: Griffin5727th May 2008, 01:48 PMاگه سبزم اگه جنگل اگه ماهي اگه دريا اگه اسمم همه جا هست روي لب ها تو كتاب ها اگه رودم رود گنگم مثل رودا اگه پاك اگه نوري به صليبم اگه گنجي زير خاك واسه تو قد يه برگم پيش تو راضي به مرگم اگه پاكم مثل معبد اگه عاشق مثل هندو مثل بندر واسه قايق مثل قايق واسه پارو اگه عكس چهل ستون ام اگه شهري بي حصار واسه آرش تير آخر واسه جاده يه سوار واسه تو قد يه برگم پيش تو راضي به مرگم اگه قيمتي ترين سنگ زمينم توي تابستون دستاي تو برفم اگه حرفاي قشنگ هر كتابم براي اسم تو چند تا دونه حرفم اگه سيلم پيش تو قد يه قطره اگه كوهم پيش تو قد يه سوزن اگه تن پوش بلند هر درختم پيش تو اندازه ي دگمه ي پيرهن!! واسه تو قد يه برگم پيش تو راضي به مرگم اگه تلخي مثل نفرين اگه تندي مثل رگبار اگه زخمي زخم كهنه بغض يك در رو به ديوار اگه جام شوكراني تو عزيزي مثل آب اگه ترسي اگه وحشت مثل مردن توي خواب واسه تو قد يه برگم پيش تو راضي به مرگم YAGHOT SEFID28th May 2008, 03:52 PMفکر میکردیم میشه تو رؤیا نبود جای رؤیا، میون این دنیا بود... اومدیم پر بکشیم یه نفر تفنگ به دست توی اون هوای مست زد و پرها رو شکست... دیگه راهی برای رفتن نمونده برای ما همه ی راه ها غمه، تنهایی مونده ما سزاوار غمیم ... ما به اون چشمه و باغ ما به اون نور چراغ دیگه دیره برسیم..... سلطان آسمان28th May 2008, 03:54 PMچه دیر دانستم یه غریبه هرچی هم باشه ،باز یه غریبه است ! سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 779]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن