واضح آرشیو وب فارسی:تکناز: مصاحبه با رضا صادقی
«رضا صادقی»، خیلی زود و به صف هنرمندان محبوب کشور پیوست، بچه جنوب است، دلش که میگیرد، برای غربت ناصر عبدالهی گریه میکند، آخرین آلبوم او که در بازار موسیقی است، نامش «وایسا دنیا» میباشد، آلبومی با 14 ترانه که حسابی همه را غافلگیر کرده است... در 25 مرداد سال 1358 در محله شیراول بندرعباس دیده به جهان گشود، پس از معصومه خواهرش، فرزند دوم خانواده است. اصالتا از اهالی میناب میباشند، پس از او سه خواهر و یک برادر فرزندان خانواده صادقی را تشکیل میدهند... آخرین گفتههای صادقی را بخوانید او میگوید: دلم از همه چیز گرفته است، از عشق، از معشوق، کارهایم و روزمرگی... • دیدم هر کاری میکنم، حرفهایم به گوش دنیا نمیرود که نمیرود، به همین خاطر گفتم از توصیه خداوند استفاده کنم که میگوید: از روح خودم در تو دمیدم. آری این مرتبه از موضع قدرت حرف زدهام. و به دنیا گفتهام که «وایسا (نگهدار) که من میخواهم پیاده شوم». میخواهم پیاده شوم نه به معنای استعفا از زندگی، بلکه به خاطر ساختن یک دنیا و زندگی بهتر. • جایی در شعر گفتهام که «قربونت برم خدا، چقدر غریبی رو زمین». من به غربت خدا اعتقاد دارم. به خاطر بدیها و پلیدیهای نوع بشر، این انسان تمامیت خواه دنیا را پر کرده از دروغ و خدعه و نیرنگ. بیشتر تلنگر زده و تذکر دادهام. جایی در شعرم هست با این مضمون «همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست». در واقع باید میگفته: همه درویش، همه عارف، همه عاشق، اما الان این سه برادر را از هم جدا کردهاند و متاسفانه خبری از عاشقی نیست و چون عشق لازمه رسیدن به درویشی و عرفان است لذا درویشی و عرفان نیز آن رنگ و بو و عمق سابق را ندارد. من میخواهم ابتدا با عشق «احساسم» را سر و شکل بخشم. پس از آن است که نوبت به درویشی و تمرین «بینیازی» میرسد. و اگر کسی این دو مرحله را بگذارند به درک خداوند نایل میشود (عرفان). اما متاسفانه جای عاشقا این روزها فقط توی رمانها و شعارهاست (شعارهای جلب و جذب). انجمن عشاق نداریم. البته عرفا و دراویش بزرگوارند و محترم، اما عاشقا چی؟ آنها کجا هستند؟ و چرا کسی سراغی ازشان نمیگیرد. به قول حمید هامون «ببین به سر عشق چی اومد؟»... و به نظرم این سادهلوحانه است که عشق و عاشقی را به فراموشی سپردهایم. جایی در شعر گفتهام که «قربونت برم خدا، چقدر غریبی رو زمین». من به غربت خدا اعتقاد دارم. به خاطر بدیها و پلیدیهای نوع بشر، این انسان تمامیت خواه دنیا را پر کرده از دروغ و خدعه و نیرنگ. بیشتر تلنگر زده و تذکر دادهام. جایی در شعرم هست با این مضمون «همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست». در واقع باید میگفته: همه درویش، همه عارف، همه عاشق، اما الان این سه برادر را از هم جدا کردهاند و متاسفانه خبری از عاشقی نیست و چون عشق لازمه رسیدن به درویشی و عرفان است لذا درویشی و عرفان نیز آن رنگ و بو و عمق سابق را ندارد. من میخواهم ابتدا با عشق «احساسم» را سر و شکل بخشم. پس از آن است که نوبت به درویشی و تمرین «بینیازی» میرسد. و اگر کسی این دو مرحله را بگذارند به درک خداوند نایل میشود (عرفان). اما متاسفانه جای عاشقا این روزها فقط توی رمانها و شعارهاست (شعارهای جلب و جذب). انجمن عشاق نداریم. البته عرفا و دراویش بزرگوارند و محترم، اما عاشقا چی؟ آنها کجا هستند؟ و چرا کسی سراغی ازشان نمیگیرد. به قول حمید هامون «ببین به سر عشق چی اومد؟»... و به نظرم این سادهلوحانه است که عشق و عاشقی را به فراموشی سپردهایم. • رنگ و نور و امید جای «مشکی» را نگرفتهاند، اما با آن همراه شدهاند؛ در آلبوم جدید من. در واقع دوست داشتم این بار بیشتر از امیدواری بخوانم. • به این نتیجه رسیدم که باید از امیدواری هم گفت. من هم مثل قبل از آدمها شکست خوردهام. وسط ضبط آلبوم پیرهن مشکی، دیدم دارم نمک میشم رو زخما، آروم آروم رفتم سراغ خوندن و گفتن از مرهم. • یک سری برای آدم آرزوی موفقیت میکنند. یک سری اما اقداماتی هم انجام میدهند تا تو به موفقیت برسی. من هم اینطوری خواندهام. «کم نشو تو وحشت باغی که سوخته / سکه خندتو کی به غم فروخته» و یا: نگو تقدیر ما صد تا گره داره / قحطی نورو نذار پای ستاره. گفتم: حالا که یک سری «رضا صادقی» را انتخاب کرده و به شعرها و ساختههایش گوش میدهند، پس بگذار حرفهایی بزنم تا شاید لحظهای از زندگیشان را «رویایی» کند. • آهنگساز آلبوم «وایسا دنیا» خودم هستم. تنظیم ده قطعه را نیز شخصا انجام دادهام، اما چهار تای باقیمانده به لطف دوستان تنظیم شده. • اغلب مردم گرفتارند. فرصتی باقی نمانده تا بخواهند یک ساعت وقت بگذارند و آلبومی را در خانه بشنوند. آنها یا سر کارند یا در مسیر خانه و کار. شب هم که برمیگردند خستهاند و دلزده. پر از فکر و استرس و متمایل به خواب و استراحت. پس، مناسبترین زمان، وقتی است که در اتومبیلشان نشستهاند. آنها را ابتدا «کیک» قطعات جذب میکند. بعد نوبت به بیس و سپس سرعت آهنگها میرسد. خسته که شدند، به شعرش گوش خواهند داد. • اکثر کارها اگر چه به لحاظ تکنیکال نزدیک به سلیقههای امروزی ساخته میشوند، لیکن از نظر محتوا «تهی» و خالی هستند. به همین خاطر، تصمیم گرفتم تا من هم به سراغ رتیم ترانس بروم، اما شعری را در این قالب اجرا کردهام که دوست دارم آن را بشنوم. یعنی به خاطر آهنگ از محتوا نگذشتهام، بلکه محتوا را در لباسی جدید جاسازی کردهام. مثل مشکی رنگ عشقه که به لحاظ «مضمونی» نباید در قالب شیش و هشت خوانده میشد، ولی من این کار را انجام دادم تا «جذاب» باشد. غیر از این بود، مردم به سراغ این قطعه نمیرفتند و حرف دلش را نمیشنیدند. الان هم موسیقی چندبار اول جذابیت دارد، پس از آن شعر هم زمزمه خواهد شد و محتوا و پیام آن به گوش مخاطب خواهد رسید. • «خدا رو میخوام، نه واسه سکه و سکو یا مقام / خدارو میخوام، که فقط تورو نگاه داره برام» ناگفته بعدیام دنباله این شعر است. یعنی میخواهم بگویم که «من نمیتوانم مولانا یا حافظ شوم، اگر عشق زمینی را تجربه نکنم». به همین خاطر میخواهم عاشق کسی شوم که نگاهش با من یکی است. و بعد از خدا خواهم خواست تا این عشق را برایم نگه دارد. • کفر بود، اما من بهشان گفتم که به نقل از داستان موسی و شبان «باید برای وصل کردن آمد» و هر کس برای صدا کردن خداوند ادبیاتی دارد و البته راه و روشی. البته به قول حافظ «هر کسی از ظن خود شد یار من»، لذا میتوان به هر پدیدهای نگریست و برداشت متفاوتی از آن کرد. اما نگاه من این بوده که بگم «میدونم این خدای مهربون چقدر اذیت میشه وقتی که میبینه اشرف مخلوقاتش اینطور در تیرگی فرو رفته و قدر خودش رو نمیدونه». • وقتی «تو که تنها نمیمونی، من تنها رو دعا کن» را سرودم، فرزاد حسنی پیشم بود. بهش گفتم: دیگه نمیتونم ادامه بدم و ازش خواستم تا دنباله شعر را او بسراید. فرزاد هم گفت: خاطراتمو نگه دار، اما دستامو رها کن... دست تو اول عشقه، بسپرش به آخرین مرد... مردی که پشت یه دیوار، واسه چشمات گریه میکرد. • تو هر کاری اولش مردم فقط به دو، سه ترانهای که ریتمیکتر از بقیه است گوش میدهند، اما خسته که شد به سراغ سایر آهنگها میروند. من هم چون احساس کردم که ممکن است حالا حالاها این فرصت نصیبم نشود تا دوباره بخواانم، با 14 قطعه به سراغ مردم آمدم تا حرفهای دلم را بزنم. • مفهوم مجاز و غیرمجاز را هنوز درک نکردهام. من اگر چهار سال پیش میگفتم: چه خوشگل شدی امشب... یا «تو خودت قندو نباتی، شکلاتی، شکلاتی»، آن وقت میشد کارهای امروزم را در قیاس با آنها مجاز خواند، اما بین کارهایی که مجوز نگرفتهاند و قطعاتی که به آنها مجوز داده شده فاصلهای وجود ندارد تا بتوانم مفهوم مجاز و غیرمجاز را (در مورد کارهای خودم) درک کنم. • در یکی از ترانههایم گفته بودم: «تیکهای بودی از دلم، گندیدی و بریدمت». بعد اصلاحیه خورد تا گندیدهای به خشکیدهای تغییر یابد. واقعا نمیدانم چرا، چون به هر حال «گندیدن» هم واژهای مستعمل است و مثلا وقتی میوهای میگندد نمیگویند خشکیده و یا تبدیل به کامپیوتر شده، با این حال چارهای نیست جز تن دادن به این تغییرات. • رفته بودم برای اجاره کردن یک خانه. جایی بود با میز و صندلی و کامپیوتر و کلی هم تلفن و آقایی با کروات. بسیار خوش برخورد و با پرستیژ، مثل سریال «زیرزمین» (که ماه رمضان پخش شد) سندی آوردند. دیدیم. برگهای هم از طرف اتحادیه، به همین خاطر اعتماد کردم و بیست میلیون پولم را به آن آقا سپردم؛ غافل از اینکه آن خانه را به چند نفر دیگر هم اجاره داده بودند. • فرزاد حسنی دوستی است «فوقالعاده» با این حال، او به هنگام انجام کار فقط به کیفیت کار میاندیشد و بس. یعنی «رفیقبازی» را قاطی برنامههای کاریاش نمیکند، به همین خاطر اگر میبینید که بدون اطلاع من «رضا صادقی» را برای خواندن تیتراژ برنامه فوقالعاده انتخاب کرده، به طور قطع به دلیل نزدیک بودن جنس صدای من است به حال و هوای شعر و فضای برنامه. باور کنید من تا چهار روز پیش از انتخاب فرزاد خبر نداشتم. آن روز (چهار روز پیش) مهران خالصی زنگ زد و گفت: کار «فوقالعاده» را به کجا رساندهای؟! و من تازه آنجا بود که متوجه قضیه شدم. • سرگرم آهنگسازیام برای علی لهراسبی، محمد نبی و چند نفر دیگر. میان ایشان علی دلش میخواست تا آهنگ کلیه قطعاتش را من بسازم، اما به او گفتم که اجازه بده دو، سه قطعه برایت بسازم، بعد اگر راضی بودی، به همکاریمان ادامه خواهیم داد. بدین ترتیب دست او را باز گذاشتم تا در صورتی که از آهنگهای من خوشش نیامد تو رودربایستی گیر نکند و بتواند سراغ بقیه برود. • این روزها بیشتر از هر نکتهای به دنبال آرامشم. • آلبوم... کلاهبرداری... یک سری مسائل و مشکلات دیگر که حسابی خستهام کرده. • قبلا هم گفته بودم که پیرهن مشکی «بهترین آلبوم» من نیست. بعد هم وعده دادم که آلبوم بعدی به مراتب بهتر از کار در خواهد آمد. به همین خاطر و با توجه به تغییراتی که در ماهیت و ریتم «وایسا دنیا» به وجود آوردهام، از آن بیم داشتم که مبادا مخاطب رضا صادقی تغییرات او را پس بزند و با آن کنار نیاید. • طرح دو ویدئوکلیپ که در قالب یک VCD ارائه شده و جزو «پک» (بسته) آلبوم جدید من است، از خودم بود. تهیهکنندهاش آقای حسینخانی (شرکت ایران گام) و مجری آن جناب «منصوریار». • دلم نمیخواست در کلیپهایم از عناصری نظیر گیتار و شومینه و اتومبیل و خانم استفاده شود، در نتیجه همین خواسته اجرای کار را برای آقای منصوریار دشوار میکرد. با این حال، کارگردان از عهده آن برآمد و ما یکی از کلیپها را در شهر غزالی ساختیم و دیگری را در ویلای یکی از دوستان. • به خاطر مردم این کلیپها را ساختیم و برای آنکه آنها بتوانند راحت آن را تماشا کنند مجوز گرفتیم و کلی هزینه کردیم تا این دو را روی VCD بیاوریم و در اختیار بازار قرار دهیم. به همین خاطر، از مسئولان محترم شبکههای ماهوارهای، «عاجزانه» و ملتمسانه تقاضا میکنم که این ویدئوکلیپها را روی آنتن نفرستند. من اگر قصد چنین کاری را داشتم، این همه هزینه نمیکردم و اصلا پیش از آنکه پخش کلیپ بعضیها از شبکه ماهوارهای برایشان دردسرساز شود کلیپهای خود را در اختیار شبکههای مورد نظر میگذاشتم، پس وقتی این کار را نکردهام، یعنی نخواستهام تا چنین اتفاقی بیفتد. امیدوارم متولیان موسیقی پاپ در وزارت ارشاد شرایط مرا درک کنند، زیرا دلم نمیخواهد به واسطه خطای چند شبکه ماهوارهای، ضمانتهایی که گرفته بودم را از دست بدهم. • حتی آقای حسینخانی نیز این ماجرا را پیگیری کرده و از مدیران ایران موزیک خواسته تا کلیپهایم را پخش نکنند، اما آنها در جواب گفتهاند که «ما این کارها را از طریق شما تهیه نکردهایم و چون از بازار خریدهایم لذا به پخششان ادامه خواهیم داد». بله شاید این کلیپها از دهها کانال دیگر نیز پخش شود، اما همه بدانند که چنین اتفاقی با رضایت من نخواهد افتاد و نسبت به آن سخت معترضم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تکناز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]