واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: سیلی محكم سیاسی بر صورت ورزش ایران دادكان اما خصوصیات بدی دارد كه باعث می شود هیچ گاه در سرلیست گزینه های وزارت ورزش قرار نگیرد؛ چندان اهل زد وبند نیست، بلد نیست برای حفظ منافع عده ای یك رشته دروغ بگوید، لیدر بخرد، برای عده ای هیات راه بیاندازد، قراردادهای خاص ببندد و در یك كلام آدم برخی شود؛ حبیب كاشانی هم شاید از این كارها بلد نباشد اما فعلاً او را كاندیدا كرده اند و گزینه ای است كه اسفندیار رحیم مشایی برای وزارت ورزش و جوانان از او برنامه گرفت.. آینده ؛ مهدی خرم دل - در روزهایی كه مردم، ناصر حجازی را تا خانه ابدی اش بدرقه می كردند، شایعه ناخوشایندی به گوش می رسید كه زودتر از آنچه تصور می شد به خبر مبدل شد و آن كاندیداتوری حبیب كاشانی برای وزارت ورزش بود؛ مردی كه خیلی زود پله های ترقی را طی كرده و بدون آنكه جزو چهره های شاخص ورزش باشد، همچون سیاسیونی كه تاكنون ورزشی ها را اداره كرده اند، قرار است بر كرسی وزارت ورزش تكیه بزند و این دستگاه هم از ب بسم الله با یك مدیر غیرورزشی آغاز كند و كاشانی صاحب كرسی شود كه اگر قرار بر شایستگی باشد، بسیاری از ورزشی ها شایسته تر از او هستند. اما گویا در هر حال همیشه باید اهالی ورزش تحقیر شوند.ایران یكی از كشورهایی است كه بر روی قهرمانانش باركد و تاریخ انقضاء نصب می شود كه البته این تاریخ انقضاء با توجه به میزان تلاش قهرمان و محلی كه قهرمان در سردخانه ورزش كشور قرار گرفته باشد، می تواند كاهش یا افزایش یابد. اما سالم ماندن در این انبار كاری دشوار است كه انبارداران هم علاقه ای به آن ندارند؛ پایان دوران قهرمانی یا چند سال پس از این دوران و بعد از چند سال مربیگری، فاتحه اكثر قهرمانان ملی هم در ایران خوانده شده است و قهرمان به فراموشی سپرده می شود تا شاید به مریضی دچار شود یا نفس هایش به شماره بیفتد و جامعه ورزش این لحظه ها به دادش برسند و قبری در قطعه نام آوران برایش فراهم سازند و تشییع جنازه ای در شان دوران اوج نشینی قهرمان تا پای قبر برایش فراهم كنند.حكایت نخبگان ورزش در ایران به همین سادگی است. ورزشی ها چون ماهیچه هایشان تحلیل می رود، مثل هنرمندان حكم قالی كرمان را پیدا نمی كنند كه هرچه پا بیشتر می خورد، ارزشمندتر می شود. ورزشكاران مدال آور ایران در بالاترین سطوح هم پس از پایان دوران قهرمانی روزهای خوشی را سپری نمی كنند و به همین دلیل است كه بسیاری از ایشان اعتبار گذشته شان را قمار می كنند و به صحنه بازمی گردند تا شاید بتوانند مدالی دیگر به گردن آویزهای پیشین بیافزایند و به آوازه شان یك بار دیگر رونق ببخشند. این قاعده تنها برای برخی استثناها همچون دادكان، خادم ها، میراسماعیلی، دبیر، دایی، ساعی و چند تن دیگر صادق نیست كه ضمن تحصیل، خود را به سیاست و اقتصاد گره زدند و ورزش پس از دوران قهرمانی، اولویت دومشان شد.به واسطه آنكه سیستم تعریف شده ای وجود ندارد كه قهرمانان را در حین و پس از دوران قهرمانی آموزش دهد و حفظ كند، سایرین شرایط سختی پیدا می كنند و در این میان عده ای از قهرمانان كارشان به اعمال مجرمانه همچون آدم ربایی، زورگیری، سرقت و نظایر این می رسد و برخی دیگر كه با افت توجه عمومی روبرو می شوند، سرخورده شده و سراغ مواد مخدر می روند كه هم اكنون نیز چهره های مطرح و سرشناسی در جامعه ورزش هستند كه درگیر مواد مخدر هستند و اكثر ایشان هم پس از آویختن كفش ها و دستكش هایشان به چنین حال و روزی دچار شده اند. این سیستم شاید 20 سال دیگر نیز در ایران شكل نگیرد، اما در سایر كشورها دهه های متمادی است كه فعالیت می كند و بخش اعظمی از قهرمانان ورزشی را تا انتهای عمر، چهره نگه می دارد و از قبل این موضوع نیز انواع بهره برداری را انجام می دهد.عدم وجود سیستمی برای حفظ و پرورش قهرمانان در طول و پس از دوران قهرمانی باعث می شود علی پروین و ناصر حجازی پس از پایان دوران قهرمانی برای دوره ای مربیگری كنند و پس از آن هرز بروند و هیچ گاه به سطح مدیریت ورزش نرسند. اما در آلمان چهره ای همچون بكن بائر اینچنین حفظ شود و محبوبیتش پس از دوران قهرمانی نیز به مراتب بیش از دوران حضورش روی چمن سبز باشد. مهم ترین دلیلی كه چنین سیستمی وجود ندارد نیز انتصاب مدیران غیرورزشی بر اداره ورزش این مملكت در دهه های اخیر بوده كه مدیر هیچ گاه احساس نكرده باید چنین امكانی فراهم آید و قهرمانان پس از دوران قهرمانی پله پله تا سطوح مدیریت ورزش بالا كشیده شوند. با این حال نمی شد از روسای سازمان تربیت بدنی كه تا می آمدند درك كنند در ورزش كشور چه می گذرد، جایگزینشان حكم می گرفت، در این زمینه توقعی داشت.با این حال هنوز چهره هایی همچون محمد دادكان هستند كه اگرچه چموش و رام نشدنی هستند، اما هنوز وجود دارند و علاوه بر آنكه ورزشی هستند، در سطحی از مدیریت قرار دارند كه بتوانند اداره وزارتخانه ورزش و جوانان را برعهده بگیرند و بدین ترتیب به خانه نشینی شان پایان داده شود. دادكان اما خصوصیات بدی دارد كه باعث می شود هیچ گاه در سرلیست گزینه های وزارت ورزش قرار نگیرد؛ هرچند اگر چنین شود اكثریت مجلس به او رای اعتماد خواهد داد. دادكان چندان اهل زد وبند نیست، بلد نیست برای حفظ منافع عده ای یك رشته دروغ بگوید، لیدر بخرد، برای عده ای هیات راه بیاندازد، قراردادهای خاص ببندد و در یك كلام آدم برخی شود؛ حبیب كاشانی هم شاید از این كارها بلد نباشد اما فعلاً او را كاندیدا كرده اند و این از نگاه برخی یك سیلی محكم است كه می تواند به كل جامعه ورزش زده شود؛ معرفی یك چهره كه سابقه شاخصی جز اداره پرسپولیس ندارد، برای اداره میلیون ها ورزشكار.حبیب كاشانی كه از آموزش و پرورش كرسی كلیدی شورای شهر تهران و سپس مدیرعاملی پرسپولیس را از آن خود كرد، حالا خیلی راحت به عنوان گزینه ای كه اسفندیار رحیم مشایی برای وزارت ورزش و جوانان از او برنامه گرفت، مطرح می شود و كاشانی هم این موضوع را تكذیب نمی كند تا این خبر جدی تر شود. راستی چرا آقای احمدی نژاد برای وزارت دفاع یك پزشك، برای وزارت علوم یك كارگر و برای وزارت بهداشت یك نظامی منصوب نمی كند. اما بوی انتصاب شخصی كه از سكوی مسابقات استان تهران هم بالا نرفته برای اداره وزارت ورزش می آید و جالب آنكه امتزاج از مجلس هم خبر از رای اعتماد به كاشانی می دهد! جامعه ورزش حالا حالا باید از این سیلی ها بخورد تا یاد بگیرد جلوی سیاسیون بایستد و هزینه اش هم هرچقدر گران باشد، بپردازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 336]