واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: قتل شوهر، به خاطر دلباختن به پسر هوس باز
راز قتل خیلی زود فاش شد و بعد از دستگیری تازه فهمید فریب خورده و به خاطر پوچ زندگی اش را باخته است.
آفتاب : زنی به اتهام قتل شوهرش دستگیر شده است. میگوید فریب مرد جوان را خورده و دست به این قتل زده است.
34 سال دارد و پس از سه سال زندگی مشترک نقشه قتل شوهرش که 12 سال از خودش بزرگ تر بود را طراحی و اجرا کرد. راز قتل خیلی زود فاش شد و بعد از دستگیری تازه فهمید فریب خورده و به خاطر هیچ زندگی اش را باخته است.
چرا همسرت را کشتی؟
سه سال قبل صاحبکار پدرم به خواستگاری ام آمد. وضع مالی خوبی نداشتیم و خواستگارم وضع مالی خوبی داشت.
او یک بار ازدواج کرد اما همسرش فوت شده بود. 12 سال از من بزرگ تر بود. آن زمان من به پسر جوانی علاقه داشتم و قرار بود با هم ازدواج کنیم. از سعید خواستم به خاطر شرایط پیش آمده به خواستگاری ام بیاید اما گفت شرایط ازدواج را ندارم و باید صبر کنیم.
سرانجام به خاطر فشارهای پدرم پای سفره عقد نشستم و با مردی ازدواج کردم که هیچ علاقه ای به او نداشتم. او مرد خوبی بود و هر چه می خواستم برایم می خرید اما احساس نداشت و مرد سردی بود. این موضوع آزارم می داد. بعد از دو سال یک روز با سعید در خیابان روبه رو شدم.
نمی دانم چه شد دعوتش را قبول کردم و برای صحبت به یک کافی شاپ رفتیم. سفره دلم را برایش باز کردم و از مشکلاتم گفتم و از آن روز ارتباطمان شروع شد. او از من خواست از همسرم طلاق بگیرم تا با هم ازدواج کنیم.
فریب حرف هایش را خوردم و در زندگی مشترک سر ناسازگاری گذاشتم. اما شوهرم حاضر به طلاق دادنم نبود.
او به من علاقه داشت و زمانی که متوجه شد طلاق می خواهم، سعی کرد محبتش را بیشتر کند اما من دلم پیش سعید بود و فقط می خواستم هر چه زودتر زندگی مشترک با سعید را شروع کنم. در برابر شوهرم مثل یک تکه سنگ شده بودم و محبت هایش در من اثر نمی کرد.
به همین خاطر او را کشتی؟
من هیچ وقت به کشتن او فکر نمی کردم اما سعید وسوسه ام کرد و گفت تنها راه رسیدن ما به یکدیگر کشتن شوهرم است. آن قدر این حرف را تکرار کرد تا قبول کردم.
او برایم قرص برنج گرفت و آن را به شوهرم دادم که بعد از خوردن آن حالش بد شد. از کارم پشیمان شدم و او را به بیمارستان رساندم اما دیر شده بود و همسرم فوت شد. جسد را به پزشکی قانونی بردند.
در ابتدا کسی متوجه نشد اما وقتی بعد از یک ماه نتیجه پزشکی قانونی آمد مرا دستگیر کردند. ابتدا سعی کردم موضوع را منکر شوم اما تنها مظنون قتل من بودم و در بازجویی ها اعتراف کردم.
سعید چه شد؟
او وقتی فهمید من دستگیر شده ام فرار کرد و معلوم نیست کجا رفته است. پلیس در تعقیب اوست و امیدوارم دستگیر شود. من زندگی ام را از دست دادم اما او باعث این کار شد. من سادگی کردم و فریب وعده های او را برای یک زندگی پر از شادی خوردم.
این ارتباط ارزش قتل شوهرت را داشت؟
نه. سعید دوبار در زندگی مرا فریب داد. اما درس عبرتی برای من نشد. سعید مرد زندگی نبود و فقط برای هوس با من بود و با هوس خود زندگی مرا نابود کرد و حالا باید پای چوبه دار بروم.
سعید قول داده بود بهترین زندگی را برای من بسازد اما الان که دستگیر شدم هم مرا تنها گذاشت و فرار کرد. کاش زودتر او را شناخته بودم و زندگی ام را حفظ می کردم.
حرف آخرت چیست؟
امیدوارم خانواده همسرم مرا ببخشند. آنها رفتار خوبی با من داشتند اما من به جای این که محبت های آنها را جبران کنم شوهرم را کشتم. با این کار آبروی خانواده ام رفت و دیگر نمی توانم به صورت پدرم نگاه کنم.
منبع: جام نیوز
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]