تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع ت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830411304




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

من سال ها اسیر بودم حالا باید مزد مرا بدهید!


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: من سال ها اسیر بودم حالا باید مزد مرا بدهید!
من سال ها اسیر بوده ام و حال باید مزد مرا بدهید؛ سوئیچ بنز و یا پیکان و یا حتی ریاست در نهادی مهم!


 به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، روزهای اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق در کنار شکنجه ها و غم ها و دلتنگی ها وجوه مثبتی به لحاظ معنوی بر روحیات رزمندگان داشت که باعث شد حتی در آن روزهای سخت روح خود را تعالی دهند.
 
وقتی خاطرات آزادگان را می خوانیم به جای اینکه در ذهنمان نوعی رخوت  خمودگی القا شود ایستادگی و مقاومت در افکارمان متبادر می‌شود. جعفر مزیدها یکی از مردنی بود که طعم تلخ اسارت در غربت را چشید و خاطرات فراوانی برایش رقم خورد. در ادامه این مطلب یکی از این خاطرات را خواهید خواند:
 
                                                    ***
 
نمایشی با نام وحدت نوشتم. موضوع نمایش، داستان معروف نصیحت پدر قبل از فوت و شکستن چوب ها توسط فرزند بود. این داستان را این گونه تفسیر کردم که ما قومیت های مختلف هستیم و منافقان می توانند همین را دستمایه اختلاف و بر هم زنی وحدتمان کنند. در این داستان من به شخص صدام هم به عنوان عرب وحشی اهانت کردم. زمان زیادی را برای نگارش داستان اختصاص دادم. خاطرم هست این نمایش نامه را تا پاسی از شب نوشته شد و چون دیگر خسته بودم، بی احتیاطی کردم و برگه ها را زیر متکا گذاشتم و خوابیدم.
 
 صبح ساعت 7 بیدار باش زده شد. روال این بود که تا ساعت 7:30 لباس ها را بپوشیم و آماده در صف آمار بایستیم. نمی‌دانم چرا عراقی ها مشکوک شده و بو برده بودند که در آسایشگاه خبرهایی است. همه را بلند کرده و بدون اینکه اجازه دهند که کسی دست به چیزی بزند، همه را بیرون کردند. در حال بیرون رفتن از آسایشگاه بودیم که به شهید مظلومی که در کنار من بود، گفتم: «عباس بیچاره شدم!»
 
عباس متحیر گفت:«چطور؟»
 
گفتم:«برگه های نمایش زیر متکاست!»
 
این توضیح را بدهم که عباس از ناحیه پا مجروح بود. عراقی ها با چاقو دوازده سانت از گوشت پای او را بریده بودند و کمی در راه رفتن می‌لنگید. عصبانی شد و گفت: «د لامصب! آخه چرا گذاشتی اونجا؟ حالا چیکار کنیم؟!»
 
بسیار مستاصل بودم. عباس لحظاتی بعد جلو رفت و به افسر عراقی گفت: «باید حمام بروم.»
 
عراقی گفت: «نمی شود.»
 
من از این حرکت عباس در آن موقعیت متحیر مانده بودم. عباس پی در پی اصرار می کرد تا آنکه عراقی قبول کرد. به سمت وسایل رفت و حوله اش را که در کنار متکای من بود، برداشت. همان حین، برگه ها را درون حوله استتار کرد و خونسردانه از آسایشگاه بیرون آمد. من با نگرانی تمام بیرون ایستاده بودم که عباس با حوله ای به دست بیرون آمد. به نزدیکی من رسید و برگه ها را با عصبانیت به من داد و گفت: «زود باش برگه ها را پاره کن.»
 
گفتم:«دلم نمی آید. برایش زحمت کشیده ام.»
 
عباس که عصبانی تر از قبل شده بود، برگه ها را پاره کرد و به داخل چاه فاضلاب ریخت و با گذشت دو سال از بازرسی از آسایشگاه، قضیه به خیر گذشت. چند روز بعد من لو رفتم و به همراه دو نفر دیگر از بچه ها به تکریت منتقل شدم. در آنجا اما ادامه دادم و نمایش نامه های دیگری را نوشتم. آخرین آن که بسیار مورد استقبال حاج آقا ابوترابی قرار گرفت و اصرار کرد که در محوطه اردوگاه اجرا شود؛ داستان آزاده ای بود که بعد از آزادی با سوء استفاده از نام حاج آقا ابوترابی که فرضا مشاور او بوده، سعی می کند اجر آزاده بودنش را با گرفتن پست و مقام و پول جبران کند. در هنگام ورود به کشور و در هواپیما می گوید من سال ها اسیر بوده ام و حال باید مزد مرا بدهید؛ سوئیچ بنز و یا پیکان و یا حتی ریاست در نهادی مهم. خب این نمایش اجرا شد و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت.
 
انتهای پیام/
منبع: فارس



اشتراک گذاری




مطالب مرتبط

جنایات اخلاقی داعش و ذوق رسانه های غربی
گلایه‌های آزادگان از بنیاد شهید
«نهضت جهانی صلوات» را تاسیس کردم
عکس دیده نشده از غواصان اسیر





۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن