پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849959030
هشتمين روز اسير شدم
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: هشتمين روز اسير شدم
سرگذشت برخي از رزمندگان دوران دفاع مقدس عجيب و منحصر به فرد است. اتفاقات و حوادثي براي آنها رخ داده كه ميتوان ساعتها دربارهاش صحبت كرد و از زواياي مختلفش كتابها نوشت.
نویسنده : احمد محمد تبريزي
سيدمحمد ميرعلي مرتضايي هم كه به عنوان فرزند شهيد در سال 63 عازم جبهه شد تنها هشت روز در مناطق جنگي حضور داشت و در عمليات بدر مجروح و سپس اسير شد. سيد علي ميرعلي مرتضايي پدر سيد محمد نيز در تاريخ11/12/1362 در عمليات خيبر به شهادت رسيده بود كه پيكرش پس از 10 سال توسط گروه تجسس لشكر 14 امام حسين(ع) پيدا و تحويل خانوادهاش شد. ميرعلي مرتضايي در گفتوگو با «جوان» از عملكرد نيروهاي ايراني در عمليات بدر، از مجروحيت و آزادگي و از لحظاتي كه فرمان عقبنشيني صادر شد، ميگويد. اولين بار چه زماني به عنوان يك رزمنده در جبههها حضور يافتيد؟ من مدت زمان زيادي در جبهه حضور نداشتم. تا پايم را به جبهه گذاشتم عمليات بدر شروع شد و وارد منطقه شدم و هشت روز بعد به اسارت درآمدم. اگر بخواهم از روي تاريخ بگويم 15/12/63 به عنوان نيروي پياده و بسيجي به جبهه رفتم و در تاريخ 23/12/63 مجروح و اسير شدم. من متولد 47 هستم و آن زمان 16 ساله بودم و به عنوان يك بسيجي وارد جبهه شدم. نحوه اسارتتان چگونه رقم خورد؟ براي انجام مرحله دوم عمليات بدر وارد جبهه شدم. بچهها در مرحله اول عمليات كرده و قسمت آبي را گرفته بودند. ما بايد در مرحله دوم از قسمت خاكي گذر ميكرديم. در جفير از زير قرآن ردمان كردند، سوار كاميون شديم و به هورالهويزه رفتيم. از كنار پل شناور بايد سوار قايق ميشديم. قبل از سوار شدن به قايق ديدم بچهها شب قبل اسيران زيادي گرفتهاند. در مرحله اول عمليات اسير زيادي از دشمن گرفتيم. به جرئت بگويم تلفات آنها در اين عمليات 10 برابر ما بود. ما به قسمت خشكي رفتيم. ساعت 10 شب زمستان بود كه دستور حمله آمد. داخل كانال خشكي شديم كه به جاده بصره - العماره ميرسيد. اين كانال ارتفاعش حدود سه متر و عرضش 20 متر ميشد. ما كنار كنال ميرفتيم و در كنار كانال نفراتي را ميديديم. به معاون دسته، شهيد خالقي گفتم: اينها عراقي نيستند كه زيرپيراهني تنشان است. گفت: نميدانم. گفتم: بزنيمشان يا نه؟ گفت: نه ولشان كن! برميگرديم همهشان را اسير ميكنيم. در پيشروي به جاده رسيديم كه پيك گروهان، پيش معاون گروهان آمد و گفت فرمانده مظفري شهيد شده است. معاون هم تأكيد كرد به بچهها چيزي نگوييد تا روحيهشان خراب نشود و خودم مسئوليت را به عهده ميگيرم. من كاملاً نزديك بودم و ميشنيدم. تا نزديكيهاي اذان صبح در حال پيشروي بوديم كه خانزاده پيك گروهان گفت دستورعقبنشيني آمده است. همه برايشان سؤال ايجاد شده بود كه چرا با اين همه پيشروي بايد عقبنشيني كنيم. ولي اطاعت از فرماندهي بود و همه قبول كردند. جاده بالاتر از سطح زمين بود و براي عبور از آن بايد به صورت نيمخيز برميگشتيم. اگر ميايستاديم تير ميخورديم. حين عقبنشيني آرپيجيزنها در حال شليك بودند. آن قدر تانك بود كه اگر گلولههاي آرپيجي روي زمين ميآمد بالاخره به يك تانك ميخورد. عراقيها صددرصد ميدانستند عمليات است و با آمادگي كامل آمده بودند. پس لحظه اسارتتان حين عقبنشيني اتفاق افتاد؟ من از قبل از اسارت مجروح شدم. به ستون در حال عقبنشيني بوديم و چون در پيشروي من از نفرات جلويي بودم در عقبنشيني جزو نفرات آخر شدم. صداي كمك آرپيجيزن را ميشنيدم كه ميگفت شليك نكن تا بچهها عقبنشيني كنند. فاصلهمان با آرپيجيزنها خيلي كم بود. همزمان كه پشت يكي از آرپيجيزنها قرار گرفتم او ناخودآگاه دستش روي ماشه رفت و به سمت عراقيها گلولهاي شليك كرد. وقتي آرپيجي شليك ميكند نبايد تا 30 متر پشت آرپيجيزن ايستاد چون ميسوزاند. فاصله من هم تا آرپيجيزن حدود پنج متر بود. او كه شليك كرد متوجه مجروحيتم نشدم. در كسري از ثانيه اتفاق افتاد. آمدم پاي چپم را روي زمين بگذارم كه پايم سوخت و خشك شد. پايم كاملاً پخته شده بود. انگار داخل مايكروويو قرار گرفته باشد. لنگان لنگان خودم را كشيدم و زمين افتادم. بعدها در استخبارات عراق فهميدم يك تير قناسه هم به همان پايم خورده و نزديك زانويم قرار دارد. از پايم خون نيامده بود و فقط سوراخ شده بود. اگر بدن سالم باشد وقتي گلوله ميخورد خون فوران ميكند. از پايم خوني نميآمد و كسي متوجه وضعيتم نبود. پايم داغ شده بود و ميسوخت. انگار آن را در كوره آجرپزي گذاشته بودند. يكي از بچهها به نام شهيد حميد يوسفي آخرين ايراني بود كه ديدم. او از داخل يك سنگر انفرادي سمتم آمد و گفت نميتواني راه بيايي؟ من را روي كولش انداخت و 300 متر با خودش برد. التماس كردم تا مرا زمين بگذارد و قبول نميكرد. در آخر حرفهايم رويش اثر كرد و مرا داخل يك سنگر انفرادي گذاشت و گفت خودت را داخل سنگر بكش. او رفت و من ديگر هيچ كدام از نيروهاي خودي را نديدم. كاملاً تنها مانده بودم. تنها و مجروح در محاصره دشمن برايتان چه اتفاقي افتاد؟ آن لحظه افتادم و به هر طريقي بود خودم را داخل سنگر انفرادي كشاندم. هوا روشن شده بود. در همان حالت نشسته تيمم كردم و نمازم را خواندم. در اين فاصله سر و صداي زيادي ميآمد. چشمانم سنگين شده بود و فقط ميخواستم بخوابم. در اين فاصله يك عراقي را ديدم كه از سمت راستم در حال آمدن است. همين طور كه داخل سنگر بودم خودم را به مردن زدم. عراقي در پنج، شش متري من ايستاد. چشمانم را بسته بودم و با حواس جمع گوش ميكردم. صداي پاي عراقي را حس كردم كه شروع به رفتن كرد. قدمهايش را شمردم و بعد با خيال راحت چشمانم را باز كردم. عراقي چند متر آن طرفتر ايستاده بود، به نظرم تعجب كرده بود كه اگر مردهام چرا خوني از من نرفته است. او در حال نگاه به من بود كه من هم همان لحظه چشمم را باز كردم. وحشت عجيبي به چشمانش افتاد. اسلحهاش را به سمتم گرفت. دستش روي ماشه رفت و قصد شليك داشت كه دستم را بالا بردم. آرام آرام سمتم آمد و ديد مجروحم. به همراه يك عراقي ديگر مرا بلند كرد و سمت ستاد فرماندهيشان برد. چند سال به عنوان آزاده در عراق بوديد؟ من چهار سال اسير بودم و نسبت به ديگر آزادگان يك سال و نيم زودتر آزاد شدم. در عراق پايم را قطع كردند. بعد از رفتن به استخبارات مرا به بيمارستان بردند و دو عمل رويم انجام دادند. دفعه اول گلوله را از پايم در آوردند و عمل دوم پايم را قطع كردند. بيشتر مجروحان در اسارت زجر ميكشيدند. در اردوگاه آن اوايل هفتهاي دو بار پانسمانها را عوض ميكردند. بعد شد هفتهاي يك بار و و گاهي ماهي يك بار. يكي از جانبازان به نام قربانعلي رئيسي در همان آسايشگاه پيش خودمان شهيد شد. با وضعيت مجروحيتتان چگونه در اردوگاههاي حزب بعث جان سالم به در برديد؟ بچههاي جانباز در اردوگاه را خدا نجات داد. خاطرم است 10 نفر مجروح در آسايشگاهي بوديم كه بوي گربه مردهاي را استشمام كرديم. از يكي از بچهها كه ميتوانست سرپا بايستد خواستيم از پنجره بيرون را نگاه كند تا ببيند بو از كجاست. او سرش را بيرون برد و گفت خبري نيست تازه هواي بيرون خيلي بهتر است. چند دقيقه نشستيم و فكر ميكرديم اين بوي چه چيزي ميتواند باشد. ناگهان خودم به بچههاي جانباز گفتم پانسمانهايتان را ببينيد شايد عفونت كرده باشند. همه از دم محل مجروحيت را چك كردند و گفتند براي ما نيست. خيلي عادي نشسته بودم كه يكي از بچههاي يزد كه به كمرش تير خورده بود گفت شما هم نگاهي به پانسمانت بكن. من با اطمينان كامل گفتم كه پانسمانم مشكلي ندارد. با اين حال پانسمان پايم را باز كردم و همين كه گاز را برداشتم بوي وحشتناكي بلند شد. سرتاسر پايم را عفونت گرفته بود. پانسمان ديگري هم براي تعويض نداشتيم. همان گاز را برداشتم، برعكس كردم و روي زخم گذاشتم. بچهها با چنين حالتي در اسارت زندگي ميكردند. عنايت و توجه خدا همواره همراه بچهها بود و با آن وضعيت زنده ماندنشان شبيه معجزه بود. جلوي چشم خودم تعدادي دكتر براي مداواي احمد آرام از بچههاي مشهد به اردوگاه آمدند تا سرپايي مداوايش كنند. دكتر عراقي بدون بيهوشي با تيغ جراحي كتفش را بريد، باز كرد، پنس انداخت و تير را بيرون كشيد و شروع به دوختن كرد. حساب كنيد شخص مجروح آن لحظه چه دردي كشيده است. باز اگر بيمارستان ميبردند وضعيت خيلي بهتر بود. در عمليات بدر اسيران زيادي از ما گرفته شد؟ نه، اتفاقاً عمليات بدر نسبت به عملياتهاي ديگر اسير كمتري داشت. در عمليات بدر حدود 250 نفر اسير شديم. ما در عمليات خيبر بيشتر اسير داشتيم. بعداً در جلسهاي كه با آقاي محسن رضايي داشتيم ايشان به ما گفت بزرگترين فتح ما در عمليات بدر اين بود كه توانستيم حدود 36 هزار نيرو را از چنگ نيروهاي دشمن در بياوريم. دو لشكر نتوانستند خط را بشكنند ولي ما توانستيم خط را بشكنيم و جلو برويم. قرار بود در نعل اسبي قيچي شويم. اين بود كه محسن رضايي و شهيد صيادشيرازي فهميدند و دستور عقبنشيني دادند كه بچهها خودشان را عقب كشيدند. اگر ما قيچي ميشديم بالاي 20 هزار اسير ميداديم. پس عملكرد به موقع فرماندهي از نقاط قوت اين عمليات بود؟ اين لطف بزرگ خدا بود. بچههايي كه اسير شدند غالبا مجروح بودند. از 250 نفر اسير زير 50 نفر سالم بودند. تعدادي از بچهها فداكاري كردند و جلوي نيروهاي عراقي ايستادند و خودشان زخمي و اسير شدند تا بقيه عقبنشيني كنند. عمليات بدر عمليات عجيبي بود. آن سال يادم است در كل ايران صحبت از انجام يك عمليات بزرگ بود كه قرار است سرنوشت جنگ را عوض كند. ما حركت كرديم و عراق آماده بود و از انجام عمليات ما آگاهي داشت. عراق از خيلي از عملياتها اطلاع داشت. تقريباً هر جا كه ميخواستيم عمليات كنيم عراق در جريان بود. علتش هم اين بود كه منافقين و ستون پنجم در جريان قرار ميگرفتند و به عراق گزارش ميدادند. با اين حال نتيجه عمليات بدر را موفقيتآميز ميدانيد؟ اينكه ميگويند موفق نبوديم به دليل عقبنشينيمان بود. همچنين نسبت به عملياتهاي ديگر محدوده آبي خاكي كمي گرفتيم. من دقيقاً روي جاده بصره- العماره اسير شدم. در نظر بگيريد پيشروي ما كجا بود. من بعد از آزاد شدن جايي براي سخنراني رفتم و گفتم من در اين جاده اسير شدم. پس از سخنراني ناگهان كسي از وسط جمعيت جلو آمد و صورتم را بوسيد. گفت چند سال است كه به هر كسي ميگويم ما تا جاده بصره - العماره رفتيم كسي باور نميكند. اگر عقبنشيني نداشتيم پيروزيمان نسبت به ديگر عملياتها بيشتر بود. گرفتن منطقه آبي خاكيمان حتي از فاو هم بيشتر ميشد. شما فرزند شهيد هم هستيد. از پدر شهيدتان بگوييد. پدرم در خيبر و يك سال پيش از من به شهادت رسيد. اعتقاد دارم اينها جزو اعجاز است. پدرم در لشكر27 گردان ميثم گروهان شهادت و در دسته دو بود. دقيقا يك سال بعد من راهي جبهه شدم. جلوي پادگان دو كوهه ما را تقسيم كردند و من افتادم لشكر27 گردان ميثم گروهان شهادت و دسته دوم افتادم. انگار پدرم آمد دست مرا گرفت و گفت جاي من وايسا تا جايم خالي نباشد. بدون اختيار و برنامه اين تقسيمبندي شكل گرفت. ايشان سه مرحله به جبهه رفت. در مرحله اول در غرب و در شهر بوكان بود و با كوموله و دموكرات ميجنگيد. در مرحله دوم در خرمشهر حضور داشت و در مرحله سوم در عمليات خيبر شركت كرد. آن زمان در 57 سالگي در دانشگاه علم و صنعت كار ميكرد و دانشگاه موافق رفتنش به جبهه نبود. همه اعضاي خانواده فهميده بوديم پدر تا شهادت را نگيرد دست بردار نيست. در پايان كمي از زندگيتان در دوران اسارت بگوييد. دوران اسارت براي تمام رزمندگان بسيار پر بار و مفيد بود. به صليب سرخ ميگفتيم برايمان كتاب بياورد. آنها برايمان كتابهاي فرانسوي، انگليسي و عربي ميآوردند. برخي كتابها مثل نهجالبلاغه و مفاتيح هم جزو كتابهاي ممنوعه بود و عراقيها آن را از ما ميگرفتند. بچهها درس ميخواندند و شوق زيادي براي دانستن در وجودشان بود. بسياري از آزادگان درس خواندن را از آنجا شروع كردند و الان با تحصيلات عالي پزشك، مهندس و متخصص شدهاند. هر كس بنا به طريقي دنبال علاقهمندياش ميرفت و نميگذاشت وقتش به بطالت بگذرد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
اسیر فلسطینی پس از ۶۰ روز اعتصاب غذا به کُما رفت
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از رسانه های فلسطین عیسی قراقع رئیس نهاد امور اسرا و آزادگان فلسطینی گفت محمد علان که از دو ماه پیش اعتصاب غذا کرده بود اکنون به کُما رفته است و در همین رابطه اداره زندان های رژیم صهیونیستی آماده باش کامل اعلام و تمامی بخش های زندانمیخواستم خبرنگار شوم ولی فیلمساز شدم/ روزتان مبارک
ابوالفضل جلیلی در گفتگو با مهر میخواستم خبرنگار شوم ولی فیلمساز شدم روزتان مبارک شناسهٔ خبر 2877422 - شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ۰۹ هنر > سینمای ایران ابوالفضل جلیلی کارگردان سینما ضمن تبریک روز خبرنگار به فعالان این عرصه در سخنانی بیان کرد آرزو داشته خبرنگاری مانند اوریاناصفحه نخست روزنامه های ورزشی 94.05.19 / من باعث شدم پرسپولیس سقوط نکند
9 روزنامه صفحه نخست روزنامه های ورزشی 94 05 19 من باعث شدم پرسپولیس سقوط نکند عدم انتشار روزنامه تاثیرگذار نود به علت کمبود کاغذ مصدومیت شهباززاده در استقلال و تهدید بازیکن پرسپولیس در رختکن از مهم ترین اتفاقات دکه روزنامه های امروز است روزنامه گل 94 05 19 روزنسرمربی تیم استقلال اهواز: برای پیروزی در این بازی به علیابنمهریار متوسل شدم
سرمربی تیم استقلال اهواز برای پیروزی در این بازی به علیابنمهریار متوسل شدمسرمربی تیم استقلال اهواز گفت دیشب به بارگاه حضرت علی ابن مهریار رفتم و برای پیروزی در این بازی به او متوسل شدم به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز سیاوش بختیاریزاده پس از برد یک بر صفر تیمش مقابل سیااعترافات خطرناک احمد الاسیر در اولین روز بازجویی
اعترافات خطرناک احمد الاسیر در اولین روز بازجویی احمد الاسیر که به تازگی توسط نیروهای امنیتی لبنان بازداشت شده در جریان بازجویی اعترافات خطرناکی به ویژه در خصوص شخصیتهای سیاسی این کشور به زبان آورده و فاش کرده که ماهانه یک و نیم میلیون لیره لبنان از عربستان گرفته است و از سوی ربرای هفتمین سال متوالی جشنواره زیر سایه خورشید در آستانه سالروز میلاد هشتمین اخترتابناک آسمان امامت و ولایت ام
به گزارش تابناک آذربایجان غربی دبیر جشنواره زیر سایه خورشید در آذربایجان غربی امروز در جمع خبرنگاران با اشاره به اینکه این جشنواره برای هفتمین بار متوالی در استان برگزار می شود اظهار داشت فرهنگ سازی زیارت از راه دور ایجاد نشاط دینی و ولایی در استان و ایجاد تعادل و توازن در مراامروز؛ آغاز هشتمین اجلاس اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی
به گزارش روابط عمومی رسانه ملی هشتمین اجلاس اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی که در آن 220 شبکه تلویزیونی و رادیویی از 35 کشور جهان حضور خواهند داشت امروز در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما آغاز به کار خواهد کرد این همایش 9 صبح آغاز می شود و قرار است در کنار برگزاری آنفرماندار سابق بهمئی: اسیر تندروی و افراط در مسئولیت فرمانداری بهمئی نشدم / مسئولان ارشد استانی اهل تندروی نیست
فرماندار سابق بهمئی اسیر تندروی و افراط در مسئولیت فرمانداری بهمئی نشدم مسئولان ارشد استانی اهل تندروی نیستندفرماندار سابق بهمئی گفت اسیر تندروی و افراط در مسئولیت فرمانداری بهمئی نشدم به گزارش خبرگزاری فارس از بهمئی حجتالله دلشاد شامگاه شنبه در آیین تودیع خود از فرمانداریسرکوب راهپیمایی همبستگی با اسیر علان در عسقلان/اسرائیل امروز سرنوشت علان را مشخص میکند
دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹ ۵۶ پلیس رژیم صهیونیستی شامگاه یکشنبه به شرکتکنندگان در تظاهرات همبستگی با اسیر محمد علان در مقابل بیمارستان برزلای حمله و اقدام به سرکوب آنان کرد به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا به نقل از پایگاه اینترنتی ایلاف حدود دهها یهودی و عرب اسرائیلاعترافات خطرناک احمد الاسیر در جریان اولین روز بازجویی
یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳ ۴۶ احمد الاسیر که به تازگی توسط نیروهای امنیتی لبنان بازداشت شده در جریان بازجویی اعترافات خطرناکی به ویژه در خصوص شخصیتهای سیاسی این کشور به زبان آورده و فاش کرده که ماهانه یک و نیم میلیون لیره لبنان از عربستان گرفته است و از سوی ریاض حمایت میشده تا-