واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهی به کتاب «مکاشفهای رنگ رنگ»
مجموعهای از رنگهای موزون در مکاشفههای یک شاعر
شبنم فرضی زاده نوشت: «مکاشفه ای رنگ رنگ» انصاری نژاد را کلکسیونی دیدم از رنگهای موزون و قابلیتهای پیشتر کشف شدهی شاعر.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، شبنم فرضی زاده اردبیلی از شاعران کشورمان یادداشتی بر کتاب «مکاشفه ای رنگ رنگ» اشعار محمدحسین انصاری نژاد نوشته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته، به شرح زیر است: «پیش ازینها زندگی یک جور دیگر بود چشمها چون گنبدی غرق کبوتر بود» حالا باید به خودم تبریک بگویم بابت آشنایی با چنین شاعری. شاعری که دغدغهی زبانی دارد و یکی از مهمترین خصلتهای شعر او این است که کنشهای زبانی عنان متن را به دست میگیرند و سرنوشتش را تعیین میکنند و شعرش کروکی پیشساختهی غیرقابل حدس و حدوث و ناملموسی ندارد. شاید این پنجره مکاشفهی پررنگی ایجاد نکند اما این پنجره را باز میکنم. که قدر پنجره ای آسمان هم کافیست. مکاشفه ای رنگ رنگ محمدحسین انصاری نژاد از جمله مجموعههایی بود که دوباره خواندنش را به خودم پیشنهاد کردم! «دوست میدارم جهان کوچکم را قانع است طفل بازیگوش با فانوس جادویی که نیست» صمیمیت و سادگی وروانی اشعار دههی پنجاه و شصت که در چهره و تصویر طبیعت و طبیعت گرایی بیشتر خلاصه میشود و تمام روزنههایی فرمالیستی فرم گرایی زبان ان وقتها را میشود دید. فرمی که اعضا را با چفت و بست و رابطههای میانی خودشان با خودشان برقرار میسازد و به شعریت مبدل میکند. «گنجشک لای نقشهی جغرافیا گم است وقتی که سهم مزرعهاش بغض گندم است» وقتی نوشته یا متنی درباره شعر و از بعد و نام روزنه ای بخواهد به شعر، این هنرِ شور بپردازد ، پرداخت به آرایه و تشبیه و تلمیح و مقابلههای تضاد را بیراه میبینم. که این قلم و رنگ ابتدایی ست و شاید اگر نبود شعری هم نبود ...من دفتری ندارم و قلم مویی بالطبع نقاشی هم نخواهم کشید حتی در خیال پس چیزی که میتواند ورای اینها و اینهای جزیی و ابتدایی اتفاق بیفتد زبان است و محتوا شکل است و ساختار و تکیه نمودهایی که سره را ناسره و سبک را از سبک ومقدار را از مقدار جدا بکند. «هیاهوی سیاست پیشگان در خانقاه امشب به مولا کفر محض است این در آیین جوانمردان» **شعرهایی علیه عادت شعر علیه عادت و عرف زیباییشناسانه ای خلق میشود، موقعیتهایی که به خلق بافتهای تازهی زبانی رو میآورد. «این باغ تشنه ست تشنه، در قوم آب وری نیست تا چند چشمش فقط بر ابری سترون بیفتد این کوچهها مرگ خیزند یک سر کبوتر ستیزند حق دارد این شعر زخمی باز از تتن تن بیفتد» روال تداعی ذهنی، یک فرآوردهی روایی/دراماتیک/تصویری را تحویل مخاطب میدهد. البته این حکم کلی نیست ... غرض از زبانیت ایجاد نظم در پیامی است که میان فرستنده و گیرنده رخ میدهد، فضا و اجرای تداعیای که وارد حوزهی بدیع میشود. «اسفند دیگر گون ترین ماه است ماه تجلیهای ناگاه است در هرشبش ذکر هماهنگی شور سحرهایش چه دل خواه است عارف در این ماه ست دیگرتر آیینه ی سیر الی الله است» جای دیگر میگوید: «اسفند هر سو شور رستاخیز دارد در دشت گل چرخی سماع انگیز دارد از کوچههای قونیه میآید انگار این جذبه از شمس الحق تبریز دارد رد شد ازین تقویم دیواری نسیمی شور ورق گردانی پاییز دارد» شکل و واژه اکثرا با گزارههای خبری مقطع پیاپی ساخته میشوند و این گزارهها عمدتا در ارتباط معنایی، نشانگانی و انتزاعی با هم اند. وجود و برجستگی خصلت پیوست در این متن و یا به عبارت بهتر پیوستگی. ساختار افقی و عمودی شعر به خواننده القا میشود و گاهی تنهای هم به فضای سیال ذهن میزند. «گرگها تشنه به خون در رمهی میشانند شامگاه است و شبانان همه دل ریشانند تشنگان در گذر چشمه مواظب باشید دشنه در دشت بر این جاده بد اندیشانند» حقیقت تلخ و گاه متعارفی که روی بودنها و باشیدنها و شدنها تمرکز دارد و به شکل متعارفی تکنیکال و به شکل متعارفی عجیب. احساسم اینست انصاری نژاد در شعرهایش همهکار میکند. هر کاری که حرفش هست و عقیده اش! از ساختار نحو شکن امروز و هنجار و تصاویر تناقضهای تداعی گرفته تا آرایههای کهن. «کپ پو کپ پو، چقدر جای تو خالیست کی دگر اینجا پرنده جز تو نماند بال بر این روستا مگر بتکانی تا که دراین فصل سوت و کور نماند» «قصهی کودکانه خود را شب یلدا به ماه میگفتیم گاه بالای تخته سنگی نیز در خیال از ستاره سر بودیم» **مجموعهای از رنگهای موزون «مکاشفه ای رنگ رنگ» را کلکسیونی دیدم از رنگهای موزون و قابلیتهای پیشتر کشف شدهی شاعر. هر چند این گزارههابه حساب ارزشداوری نیست اما ... صفحه 62 مجموعه برای استاد قزوه است، آخرین بیت مرا یاد آرامش عجیب و سادگی و صفای قزوه شاعر انداخت همین چند روز پیش در روز اردبیل. «ای شاعر قلندر از این جذبهها بچرخ بی اعتنا به وسوسهی نام و ننگ باش» و شاعر همین است، آیینه ای که حقیقت است و حقیقتی که آیینه است، هرچند بر این عقیده باشیم که: چون اکذب اوست احسن او وقتی از واژههایی چون صفا و جذب حرف میزنم عینیتی را مقابل رویم میبینم که قوت و قدرتیست برای نوشتنم. و جایی و ورطه ای که دیوان شمس و طریقت ناب حافظ و عجایب سعدی را عاری از عیب و ایراد نمیپنداریم و نیست! جا برای بحث یا دفاعی در باب ضعف و ایراد نباید باشد، هرچند فروزش و پرورش اثر هنری در سایه گفتنهاست و شنیدنها و چوبها و گاهی اخمها. اما قدر پنجره ای هم، آسمان کافیست. اینها «من» بودم ...و شاید و یقینا! کسی نخواهد «من» باشد یا این من! اما هرچه بود من بود و نگاه من...و صدا، صدای احساسها بود دراین مجال، تا اندیشههای دسته بندی شده «صدای شیههی بی تاب اسب ترکمنی ست خوشا به حرمت ایل مجاور سبلان صدای گریه حیدر باباست میشنوی؟ .....» انتهای پیام/و
94/05/26 - 09:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]