تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820675185




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک ساعت کتابخوانی در خیابان


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
یک ساعت کتابخوانی در خیابان

بوکتاب


شناسهٔ خبر: 2884391 - یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۴
مجله مهر > گزارش ویژه

فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی دغدغه‌ای است که گویا راهی برای حل آن وجود ندارد؛ اما این جوان مشهدی راه‌حل جدیدی برای آن پیدا کرده است. «بوکتاب» ایده‌ای جدیدی است که این روزها حسابی گرفته است. مجله مهر- فاطمه حکیمی: چند جلد از کتاب‌های دوست داشتنی‌ام را برمی دارم تا برای ملاقات مصاحبه ای که در پیش دارم، دست خالی نرفته باشم و مگر می شود اصلا دست خالی رفت سراغ بوکتاب؟ آقای «بوکتاب» هر روز یک ساعت در گوشه‌ای از شهر بساط کتاب‌هایش را پهن می‌کند و کتاب قرض می‌دهد و قرض می‌گیرد و حالا این قرار کتابخوانی خیابانی حسابی در مشهد گرفته است. مراجعین و علاقه‌مندان زیادند و سوال‌هایشان فراوان. سرش در این یک ساعت هم خیلی شلوغ است. یک ساعتی که به قول خودش گذاشته تا هر روز کتاب بخواند. حسین شاکری جوان  ۲۲ساله  نیشابوری ساکن مشهد است که  تنها زندگی می‌کند. نرم افزار می‌خواند و از ۱۸ سالگی کار کرده و الان سه تا شغل آزاد دارد!
بوکتاب
کتاب‌هایم را همه جا با خود می‌برموقتی از او می پرسم خیلی اهل کتاب است یا نه قاطعانه می گوید نه! خودش را اهل کتاب و کتابخوان حرفه‌ای نمی‌داند. روی هم رفته ۱۷ عدد کتاب داشته که به دلیل کار و درس هیچ کدامشان را تا آخر نخوانده است؛ اما کتاب هایش را دوست دارد و آن‌ها را به دیوار اتاقش با میخ کوبیده است و باخودش به این طرف و آن طرف می برد. می گوید: «هرچیزی را که دوست دارم همراه خودم می‌برم.» به ماشینش اشاره می‌کند و ادامه می دهد: «در ماشین بعضی از لباس هایم هست؛ چون لباس‌هایم را هم دوست دارم و باخودم جابه جا می‌کنم.»شروع کار فقط با چهار صفحه کتابکارش را بعد از ماه رمضان امسال شروع کرده است. یکی از دوستانش در ماه رمضان او را مجبور می‌کند که برای خرید کتاب خاصی به بازار کتاب بروند و بعد از تلاش‌های فراوان بالاخره به سختی کتاب را پیدا می‌کنند. دوستش می‌گوید که حالا که تا اینجا آمده‌ایم یک کتاب هم تو بردار و بالاخره با اصرار رفیقش بعد از دیدن کتاب‌ها، کتاب سیری در نهج البلاغه شهید مطهری را برمی‌دارد. برداشتن این کتاب هم برمی‌گردد به ارادت و علاقه آقای شاکری به حضرت علی علیه السلام. خودش می گوید: «من قبلا بعضی قسمت‌های نهج البلاغه را خوانده بودم اما نتوانسته بودم زیاد بفهمم و عمل کنم و همیشه افسوس می خوردم و با خودم می‌گفتم که چقدر خوب می شد که الان امام علی (ع) حضور داشتند! با این حال باز هم به قصد خواندن آن کتاب را برنداشتم. فقط نخواستم روی دوستم را زمین بزنم. وقتی به خانه رسیدم، چهار صفحه از کتاب را خوانده بودم و همان جا بود که حس کردم چقدر این کتاب زاویه دید من را باز کرد.»
بوکتاب
مردم علی (ع) را نمی‌شناسندمی پرسم چه چیزی در این چهار صفحه شما را مجذوب کرد؟ و برایم قسمتی از متن کتاب را می‌خواند: «امام علی در جوامع غیر شیعی غریب نبود و در جوامع شیعه غریب است. کسی که در زمان حیاتش در غربت و تنهایی بوده رسالتش، حرف و کتابش هم در تنهایی و غربت است. من این جملات را واقعا با تمام وجود حس کردم! قبل از آن می گفتم: مردمی که نهج البلاغه را می خوانند لابد به آن عمل هم می‌کنند پس من هم اگر بخوانم و عمل کنم می شوم یکی مثل آن‌ها؛ پس خیلی به دنبال آن نبودم. اما با خواندن این جملات فهمیدم کسی واقعا این چیزها را نمی خواند و عمل نمی کند؛ بنابراین هنوز هم امام علی (ع) در غربت و تنهاییست و اگر من بخوانم و عمل کنم مثل بقیه نمی‌شوم ؛ چون بقیه اطلاعی ازاین مفاهیم ندارند!» اینجاست که فکر می کند مردم راجع به قرآن هم همینطورند.من هم مثل ادیسون احمق هستم!بعد از این است که تصمیم می‌گیرد در زندگی‌اش یک کار ویژه بکند. برای همین وقتی یک شب با دوستانش در کافی شاپ نشسته، به فکر یک کار جدید می‌افتد: «فکر کردم من اگر روزی یک ساعت اینجا کتاب بخوانم خیلی خوب است.» و تصمیم می گیرد هرروز بیاید در این کافی شاپ که جای دنجی است روزی یک ساعت کتاب بخواند و از آنجا که همه کتاب‌هایش را خیلی دوست دارد همه را همراه خودش می‌برد:«اینجا باز به این فکر کردم که شاید یک نفر به من بگوید کتاب را به من قرض بده تا بخوانم و دیدم اگر کس دیگری در خواندن کتاب‌ها با من شریک شود، خیلی بهتر است از اینکه آن را  تنهایی بخوانم.» کم کم می‌فهمد که این کافه برای ایده او مناسب نیست: «با خودم فکر کردم شاید اینجا مزاحم کافه‌دار بشوم؛ بنابراین یک میز و صندلی شبیه همان کافه خریدم تا جلوی کافه با کتاب هایم بگذارم همان شب به دوستم علی گفتم یک کاراحمقانه می خواهم انجام بدهم امیدوارم حرفی به من نزنی! وقتی جریان را گفتم دوستم علی گفت ادیسون هم وقتی میخواست کارش را انجام بدهد همه بهش می‌گفتند احمق ! تو کارت را انجام بده شاید درست باشد من هم چند تا کتاب به تو می دهم.»
بوکتاب
اعتماد مهم‌تر از کتاب‌خوانی استبا همان ۴۰ عدد کتاب خودش و دوستش کار را شروع می کند تا بدون هیچ مدرک و پولی به مردم کتاب قرض بدهد و اسم کارشان را «بوکتاب» می‌گذارند. بوکتاب تلفیقی از بوک و کتاب است! در سه روز اول این کار ۴۰ عنوان کتابشان تمام می شود. روز دوم با هزینه شخصی به بازار می رود و کتاب می خرد و باز کتاب‌هایش تمام می‌شوند و تصمیم می گیرد که دوباره هم کتاب بخرد؛ اما دفعه سوم که می شود، مردم شروع می کنند به پس آوردن کتاب‌ها و حتی هدیه آوردن کتاب‌های جدید.این چرخه تکرار می شود و حالا حدود ۶۰۰ عدد کتاب دست مردم دارد. گاهی شده است خود مردم ۱۰ عدد کتاب می آورند و یک کتاب می‌برند تا بخوانند و حتی گاهی هم ۷۰ عنوان کتاب آورده اند و چیزی نبرده‌اند. حسین از این که کتاب‌هایش برگردانده نشود، ناراحت نمی‌شود؛ چون باور دارد کارش را انجام داده است: «کسی کتاب را پس نیاورد ناراحت نمی شوم؛ چون درجه اول برای من اعتماد  مهم است. قرض دادن خودش یک ثواب دارد و اگر کتاب را نیاورد می شود هدیه. البته این را هم به آن‌ها می‌گویم که برای من خیلی بهتر است کتاب را ببرید بخوانید اما اگر ماند هم هدیه من به شما . هدف اصلی من از این کار اعتماد و بخشش است که خیلی فراتر از کتاب‌خوانی است! کتاب‌خوانی کار خوبی است اما اعتماد مهم‌تر است.»
بوکتاب
نگذارید کتاب‌هایتان خاک بخوردبوکتاب، ایده  قرض و هدیه دادن کتاب است. گروه بوکتاب دوست دارند که کتاب برگردانده شود تا دیگران هم بتوانند بخوانند و استفاده کنند. آقای شاکری خاطرات جالبی دارد از مردم کتاب‌خوان یا حداقل کتاب‌دوست: «یک بار یکی از پسر بچه های تقریبا تپل با دوچرخه اش آمده و پرسیده: کتاب آشپزی دارید؟ می‌خواهم عکس‌هایش را نگاه کنم. گویا یه غدا خیلی علاقه داشت.» یک بار هم خانمی کتابی که خیلی دوست داشته و تازه خریده را  قبل از اینکه به خانه برسد به بوکتاب هدیه می‌دهد.در همین میانه مصاحبه هم پیرمردی با او وارد صحبت می شود و چند تا کتاب شعر برمی‌دارد و می گوید می شود دیگر نیاورم؟ که آقای شاکری سعی می‌کند ایده بوکتاب را برایش توضیح بدهد؛ اما در آخر می‌گوید: «اگر هم نیاوردید ایرادی ندارد؛ اما نگذارید خاک بخورد و اگر بی‌استفاده ماند بیاورید تا بقیه هم استفاده کنند.»
بوکتاب
تنها ابزار کارم اینستاگرام استقشنگ‌ترین لحظه های زندگی اش لحظه هاییست که دستی برای او کتاب می آورد. سند حرفش را هم با چشم‌های خودم می‌بینم. دخترجوانی از دور با چند کتاب که اطرافش روبان صورتی پچیده نزدیک می‌شود. دیگر موقع رفتن است و نیمی از کتاب‌ها جمع شده اند؛ اما آقای شاکری با روی باز استقبال می‌کند و به سراغ صندوق عقب ماشین می رود تا قسمتی از کتاب‌ها رابرای انتخاب آن خانم جوان برگرداند.
بوکتاب
فکرهای زیاد و ایده های مختلفی در سر دارد: «همیشه می‌گویم هرکاری می خواهید بکنید به آن فکر کنید ببینید کار بهترش کدام است؟ نباید کار اشتباه را عادتمان بکنیم. هدف من از این میز و صندلی نشستن وکتاب خواندن است که امروز نشد بنشینم و کتاب بخوانم! کسی هم کتاب خواست بردارد و ببرد... گاهی شده روزهای جمعه بوده و دوستانم نبوده اند و تنها آمده ام.» حسین شاکری سعی دارد جاهای دیگری هم فعالیت کند تا این کار گسترش پیدا کند. او حالا صفحه ای در اینستاگرام دارد که بیش از ۴هزار هوادار دارد. هوادارانی که از اینجا با بوکتاب قرار و مدار کتاب‌خوانی می‌گذارند!
Screenshot_2015-08-16-11-24-40.png










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن