واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: عكس يادگاري از نامحرم!
بعد از چند ماه قرار بود برويم عروسياي كه كلي برايش ذوق داشتيم. عروسي نزديكان و اقوام درجه يك هميشه لذت ديگري دارد.
نویسنده : سيمين جم
شما هر چقدر عروسي دعوت شويد تا زماني كه عروس يا داماد جزو فاميل درجه يك شما نباشد احساس راحتي و خودماني نداريد و هر چقدر رابطهتان با زوج جوان دورتر باشد لحظههاي عروسي سختتر ميگذرد. امان از روزي كه جمع زيادي از ميهمانها هميشه جزو فاميل درجه يك و دو عروس يا داماد باشند، آنجاست كه مدير تالار ساعت 12 شب به زور برق خاموش كردن و جمع كردن ميزها بايد ميهمانان را وادار به تمام كردن جشن كند؛ بماند.... چند ماه بود كه همه براي رفتن به عروسي نوه عمه عزيز لحظهشماري ميكرديم. اين عروسي با همه عروسيها از نظر ما فرق داشت. ما و چند خانواده اطراف ما از جمله كساني هستند كه در جشنها هم برخلاف نظر بقيه مقيد به رعايت شرع و دين هستيم. تا جاي ممكن تلاش ميكنيم موسيقي گوش ندهيم و در جشنمان از لذتهاي حرام دوري كنيم. عليالخصوص خانواده ما كه هم پدر، هم پسر و هم داماد همه جزو كساني هستند كه به مقيد و معتقد بودن شهره هستند. البته تا عروسي مهشيد هيچ كس انتظار نداشت كه همه رعايت حال بزرگترها و ريشسفيدهاي فاميل را كنند و بعضي اتفاقاتي كه در هر جشن عروسي طبيعي به نظر ميرسد را ميگذاشتند به پاي شور جواني كوچكترها؛ بماند از اينكه همين شور جوانيها اكثر مواقع به تلخ شدن عروسي و اوقات همه منجر ميشد. چون با خودمان فكر كرده بوديم «مهيا» خصوصيات اخلاقي ما را ميداند قطعاً ملاحظات خاص خودش را ميكند تا همه از بودن در جشن عروسياش لذت ببريم. خيلي سخت است با اين همه ذوق كلي تدارك ببيني و در همان بدو ورود چيزي را ببيني كه تا آن روز نديدهاي و حتي انتظارش را هم نداشتهاي! از در ورودي تالار تا رسيدن به سالن دو طرف راهرو پر بود از تخته شاسيهايي كه روي سهپايه نصب شده بود و همهاش عكسهاي دو نفره اسپورت، مراسم نامزدي، حنابندان و فرماليته عروس و داماد بود! همه شوكه شده بودند؛ اگرچه اين عكسها در مسير سالن خانمها نصب شده بود اما همه كارگران و خدمه سالن راحت از آنها بازديد ميكردند. همين طور بچهها و پسرهاي جوان از روي كنجكاوي هر از گاهي ميآمدند سرك ميكشيدند و ميرفتند. هر قدمي كه به سمت سالن برميداشتيم عكسي انتظارمان را ميكشيد كه بودنش هيچ ضرورتي نداشت و از همه بدتر اينكه همين اول مسير به همه ثابت شد كه انتظار درك بيش از اندازهاي داشتهاند چون عروس اين مراسم حتي متعارفترين حدود ساير عروسيها را هم درك نكرده بود و اين طور كه بويش ميرسيد سالي كه نكو بود از تخته شاسيها پيدا بود! تازه داشتيم با شوك گالري عكسهاي خصوصي عروس و داماد كنار ميآمديم كه بدو ورود سالن ديديم موسيقي و ليزر شو و... كلاً فضاي اين عروسي را 180 درجه متفاوت از ساير عروسيها رقم زده است. همانجا تصميم گرفتيم اين بار هم بپذيريم كه فضاي سالن و جشن مناسب حال ما نيست؛ پس تصميم گرفتيم به رسم ادب لحظاتي بنشينيم و بعد سالن را ترك كنيم. چند دقيقهاي نگذشته بود كه ديدم مجري مراسم از پشت ميكروفن اعلام كرد كه آقايون دست بزنيد به افتخار اين زوج زيبا! زوج زيبا؟! عروس كه در جمع ما بود چطور او ميگفت زوج زيبا؟! جمله بعدي مجري كمي كمككننده بود براي اينكه بفهميم آن طرف در سالن مردانه چه خبر است. «بزنيد به افتخار آتليه «ف» كه چنين اثر هنري زيبايي رو از عروس و داماد امشب خلق كرده»! همه انتظار و كنجكاوي ما بيشتر از چند دقيقه طول نكشيد چون بعد از سالن مردانه نوبت به سالن زنانه رسيد. با ورود يك قاب عكس بزرگ از تصوير عروس و داماد همه متوجه شديم كه آن همه تعريف و تمجيد به خاطر نمايش اين تصوير در جمع مردانه بوده است و حالا نوبت زنهاي ميهمان است كه از ديدن به قول مجري اين اثر هنري لذت ببرند! كاش ماجراي عروسي به همين جا ختم ميشد و ما خودمان را يكجوري گول ميزديم كه «بابا عروس و خانوادهاش نتوانستهاند در مقابل خواسته داماد مقاومت كنند پس چنين نمايشگاه عكسي راه انداختهاند» اما نشد. ليزر شو و حضور تعداد زيادي جوان در وسط سالن بچهها را كلافه كرده بود، گريه ميكردند و همه از روي نگراني براي حال بچهها چيزي از خوشي مراسم نميفهميدند. نور ليزر شو باعث شده بود چند نفر از ميهمانهاي ميانسال مراسم، سردرد و حالت تهوع بگيرند و سالن را ترك كنند. بچهها آنقدر ترسيده بودند كه حاضر نميشدند به سالن بيايند و در حياط گريه ميكردند. هرطور كه بود وسايل را جمع كرديم و تصميم گرفتيم با يك عذرخواهي جشن را ترك كنيم. از ما اصرار و از مادر عروس انكار كه «نميگذارم به خدا برويد، عروسي نوه عمه شماست. شما جزو مهموناي درجه يك ما هستين. اگر شما بريد من ديگه چه انتظاري از بقيه داشته باشم؟» بالاخره اصرار ما و گريه بچهها نتيجه داد و تصميم گرفتيم خداحافظي كنيم و جشن را ترك كنيم. پايمان را كه از سالن بيرون گذاشتيم نفس راحتي كشيديم، مردها در حياط منتظر بودند تا با هم برويم سمت پاركينگ. داشتيم با خودمان فكر ميكرديم كه جواب اعتراض مردها را به اين اوضاع چطور بدهيم كه يكدفعه ديديم خدمهاي كه كنار در ورودي سالن ايستاده بود به هر كدام از خانوادهها عكسي از عروس و داماد را كه روي تخته چوبي سايز كوچكي نصب شده بود داد و گفت: «اين يادگاري عروس و داماد به ميهمانان امشبشان است؛ خوش آمديد». اوضاع بدتر از اين نميشد! در همان مدت كوتاهي كه از راهرو عبور كرديم و به سالن رسيديم كم از ديدن عكسهاي زوج خجالت كشيديم، از ديدن قاب عكسي كه بين مردها چرخيده بود و به زنها رسيده كم خجلزده بوديم، اوضاع سالن كم شوكآور و آزاردهنده بود كه حالا اين بار خدمه در ورودي هم كمر بسته بود به تلخ كردن مراسم امشب تا جايي كه ميشود! آنشب هرطور كه بود اوضاع را به قول خودمان ما خانمها در نظر مردها ماستمالي كرديم. براي هر رفتار غيرمتعارف بهانهاي آورديم و سعي كرديم صداي اعتراضها به گوش خانواده عروس نرسد، اما فردا صبح كه براي بردن هديه روز بعد عروسي عازم خانه عروس خانم شديم تازه متوجه شديم بعد از رفتن ما هم قصه ادامه داشته است. ما كه حرفي نميتوانستيم بزنيم، اما همه با خودمان فكر كرديم دامادي كه عكس و فيلم همه مراسمهاي همسرش را به راحتي در معرض ديد جمع زيادي از مردهايي قرار ميدهد كه بعدها با آنها رفت و آمد خانوادگي دارد و نامحرم هستند چطور ميتواند ادعا كند همسرش را دوست دارد و براساس حس دوست داشتنش نسبت به او غيرت دارد؟!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]