واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هجرت ماهیان دستبسته در کرانه آبی دریا / 27
سیمرغهای دشت در وداع پایانی با غواصان دستبسته
آن روز که میرفتید دستهایتان باز بود و با پای دل به میدانی پا گذاشتید و میدانستید شاید راه برگشتی نباشد.
به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، آن روز که میرفتید دستهایتان باز بود و با پای دل به میدانی پا گذاشتید و میدانستید شاید راه برگشتی وجود نداشته باشد. رفته بودید که باز هم به خانه بیایید، اینجا پدر، مادر، برادر و خواهر چشمانتظار آمدنتان بودند، یک چشم اشک و یک چشم خون. این انتظار چه سالها که به طول انجامید تا اینکه با دستهای بسته سر و کلهتان پیدا شد، آمدید با دستی بسته، مانند اصحاب کهف که از خواب بیدار شدند شما هم به دنیای دیگری قدم گذاشتید که طاقت ماندن در آن فضا را ندارید. سالها بعد از رفتنتان همچنان منتظر بودند تا مگر خبری از شما برسد، انتظار به سر آید و فرزند خود را در آغوش گیرند حتی اگر یک تکه استخوان یا پلاک و زنجیری باشد، آرام بگیرند و چشم از انتظار بردارند. امروز که این انتظار به سر آمده اما خانوادههای شهدای غواص با درد دیگری مواجه هستند، درد فرزندانی با دستهای بسته، فرزندانی که هنگام دفن شدن در خاک، هنوز زنده بودند. شاید آن لحظه فکر میکردند با یک شوخی بزرگ مواجه هستند و دشمن، آنها را زنده در خاک نمیکند، صلیب سرخی وجود دارد و حتما سراغ آنها را میگیرد. اما دشمن شوخی نداشت و هم فرزندان این سرزمین را در خاک گذاشت و چشمانی را در راه... سیمرغ اسطورهای سر از کوه برمیآورد و مروز سیمرغهای دشت، سر از خاک بیرون آوردهاند و به زودی به آغوش خانواده برمیگردند تا انتظار مادر را التیام بخشند. راستی یادم باشد به مادرانتان بگویم خبر اشتباه بود، دستهایتان را نبسته بودند، زنده به گور نشدید، به خواهرانتان میگویم دستهایتان باز بود و به شهادت رسیده بودید و بعد شما را در خاک گذاشتند. به پدرانتان هم دروغ میگویم تا قامت راست کنند و زیربار این درد بزرگ، کمرشان نشکند. میدانم مادر دل در گرو فرزند دارد و خواهر هم فدایی برادر است، حالا بعد سالهای انتظار چرا با خبری دردآور، قلب مادران و خواهران را بیشتر به درد آوریم و انتظار داشته باشیم صبوری کنند. میخواهم دروغ بگویم تا خانوادهتان صبوری کنند اما مگر این درد، صبوری دارد؟ مگر میتوان ناله و شیون نکرد و در این درد بغرنج، زجه نزد؟ مگر میتوان از کنارتان به سادگی عبور کرد؟ سیمرغهای دشت، به سرزمینتان خوش آمدید، به آغوش مادر خوش آمدید هرچند که این آغوش بسیار کوتاه و در حد وداع است، هرچند که پدر و مادر میخواستند عصای دستشان باشید و سالها در کنار هم زندگی کنید. سرداران بیپیکر ، غواصان تکآور، دریا دلان دلاور به مازندران خوش آمدید. انتهای پیام/86007/
94/05/20 - 08:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]