واضح آرشیو وب فارسی:الف: طنز؛ عشق قلی میرزا و فاطما گل
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۱۹
سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:در حالی که پس از حصول توافق همه منتظر هیاتهای غربی هستیم تا برای فعالیتهای مالی بازرگانی به کشور بیایند، ورود قریب الوقوع یک نفر به ایران همه نفسها را در سینه حبس کرد و معادلات منطقه را به هم ریخت! آن شخص کسی نیست جز فاطماگل! فاطما گل به ایران میآید؛ این خبری بود که دیروز خواندنش مو را بر تن من و هر جنبنده بالغی سیخ کرد. این توافق تا کجا را پیش بینی کرده است، ازمک دونالد گرفته تا فابیوس و حالا فاطماگل! کسی که در ۶۰۰-۵۰۰ قسمت به شکل پینگ پونگی مهمان چشمان و دلهای نگران میلیونها ایرانی بود که نگران او بودند. حالا دیگر همه طرفداران او میتوانند او را از نزدیک ببینند و دلیل ازدواج او را با کریم بپرسند.گرچه عدهای هم در ایران هستند که از همین الان نگران آمدن این شخص به خاک کشورمان بوده و آن را نمود عینی اتفاقات آخرالزمانی میدانند، فاطماگل؟! ایران!؟ یکهو دو ماه دیگه اون کچله رو هم بیارید دیگه، چیه اسمش؟... جیسون استتهام، خلاصه اینکه بعد از پیگیریهای فراوان متوجه شدیم که همین عده نگران برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده از حضور این شخص در خاک ایران قرار است به فرودگاه رفته و از فاطماگل استقبال کرده و به او گوجه پرتاب کنند، عدهای هم میگویند علاوه بر گوجه خیار نیز پرتاب خواهند کرد. تصور کنید فاطماگل به ایران بیاید و در سریالی وطنی نقش آفرینی کند؛قصه اینطور خواهد شد؛فاطماگل که به تازگی در سریالی مبتذل بازی کرده از کرده خود پشیمان شده و قصد اصلاح خود را دارد، به همین دلیل راهی ایران میشود تا نزد شخصی برود و از او طلب اصلاح اموراتش را کند، او که اسم و رسم این شخص را از مادرش شنیده بود، بعد از تلاش فراوان، این فرد را در شهری دورافتاده پیدا کرده و از او میخواهد که درخواستش را انجام دهد، از قضا این شخص هم پسری دارد به نام قلی میرزا، قلی میرزا که پسری خوب و دارای محاسن است و کلا در زندگیاش یکبار یک دختر دیده که آن هم در سن سه ماهگی بوده، در ابتدا سعی میکند خود را از فاطماگل دور نگه دارد تا اینکه در یک صحنه مجبور میشود که با او روبهرو شود، فاطماگل که دیگر عاشق قلی میرزا شده تصمیم میگیرد که به کمک پدر قلی میرزا دختری سر به راه و درست و درمان شود، از آنجایی که توجیه عشق این دو نفر و همراهیشان برای آشنایی بیشتر در تلویزیون کمی سخت است، برای پیشرفت قصه به ناچار پدر قلی میرزا سکته میکند تا این دونفر برای درمان پدر قلی میرزا به بیمارستان بروند و در آنجا کمی با هم معاشرت کنند. در ادامه برای غمگینتر شدن ماجرا مجبوریم که پدر قلی میرزا را بکشیم، پدر قلی میرزا میمیرد و فاطماگل که دیگر همه پلها را خراب شده میبیند در یک لحظه قلی میرزا را غافلگیر کرده و با او ازدواج میکند و فرزندی به دنیا میآورند که نامش را به یاد متوفی؛ باباقلی میرزا میگذارند.بابا قلی میرزا بزرگ میشود و در نهایت بنیاد فاطماگل را راهاندازی میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]