تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836348938
رابطه نزدیک شهرام قائدی و دخترش سارینا
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
رابطه نزدیک شهرام قائدی و دخترش سارینا
میگویند دخترها بابایی هستند و مصداق این عبارت در مورد سارینا قائدی بهشدت صدق میكند. این پدر و دختر نه تنها از نظر ظاهری شبیه هم هستند، بلكه وقتی پای صحبتهای سارینا مینشینید.
مجله زندگی ایده آل - سمیرا نژادپرست: میگویند دخترها بابایی هستند و مصداق این عبارت در مورد سارینا قائدی بهشدت صدق میكند. این پدر و دختر نه تنها از نظر ظاهری شبیه هم هستند، بلكه وقتی پای صحبتهای سارینا مینشینید، متوجه میشوید خون پدر با دوز بالای بداهه در شوخی و نگاه مشترك به برخی مسائل بهشدت در رگهای این دختر هم جاری است. شهرام قائدی بارها در این سالها مصاحبه كرده و علاوه بر صحبتهای مربوط به حرفهاش، از دنیای پدر و دختری بین خودش و سارینا نیز گفته است اما برای نخستین بار از بخشهای پنهان زندگیاش و رابطه با پدرش پردهبرداری كرده و درباره ارتباط ایدهآل خود با سارینا می گوید.
ماجراهای یك پدر متفاوت
شهرام: فرق پدر بودن یك بازیگر با پدرهای دیگر این است كه ناخواسته گاهی برای فرزند خود چیزهایی را كم میگذارد كه همسرش باید آنها را جبران كند. مثلا گاهی آن زمان كه باید حضور داشته باشی، نیستی. درست زمانی كه به تو احتیاج است و باید انجام وظیفه كنی، به خاطر مشغله كاری نمیتوانی حضور داشته باشی و مادر جور تمام این نبودنها را میكشد.
فرصتهای آقای گرفتار
شهرام: در هر صنفی میتواند پیش بیاید كه گاهی اوقات مادرمان به ما زنگ میزند و گله میكند كه «یه زنگ نباید به من بزنی؟!» و شما هم در جواب میگویید كه «گرفتارم». در حالی كه هر فردی در مدت زمانی كه سر كار است، به فرض از شش صبح تا هشت شب، محال است دقایقی را برای یك تلفن یك دقیقهای پیدا نكند. سر هر كاری كه باشیم زمان ناهار، استراحت و. . . داریم ولی در واقع این گرفتاری، یك گرفتاری فكری است. خودم شخصا از آنجایی كه دوست دارم در حال خوش به مادرم زنگ بزنم، پس دوست ندارم زمانی كه فكرم جای دیگری مشغول است یا فقط برای اینكه زنگ زده باشم، زنگ بزنم. در هر صنف و هر شغلی مطمئنا ساعاتی از آن خودمان هستیم. مهم این است كه آن لحظه فكرمان هم آزاد باشد.
دغدغههای بیپایان بازیگر
شهرام: زمانی پیش میآید به عنوان یك بازیگر با هر جایگاهی كه داشته باشی در خانه نشستهای و فكرت مشغول این است كه چرا كاری به من پیشنهاد نمیشود. بعد كار پیشنهاد میشود، این فكر به وجود میآید كه این كار درخور آن جایگاهی كه دارم، هست؟ آیا از پس این كار برمیآیم؟ آیا این كار را به سلامت كامل میتوانم انجام بدهم؟ كار انجام میشود و بعد از آن دغدغه زمان اكران یا پخش كار به وجود میآید. بعد از پخش مشغله فكری این میشود كه بازخورد مردم بعد از دیدن كار چیست؟ و... . در این میان مساله امرارمعاش را هم باید در نظر بگیریم. بازیگری یك شغل سراسر استرس و اضطراب است. یك باغدار تنها دغدغهاش این است كه زمین را به بهترین نحوه آماده كند و اگر باران و تگرگی در كار نبود، محصول خوبی برداشت كند. در حرفه ما هیچ امنیت شغلی وجود ندارد و حضور در كار بعدی منوط به خوان آخر كار قبلی است؛ یعنی خوان آخر كار قبلی باید به خیر بگذرد تا كار بعدی به تو پیشنهاد شود. اگر كار قبلی شكست بخورد، تنها یك آه و پشیمانی باقی میماند كه چرا من مجبور شدم آن كار را بازی كنم كه الان به من پیشنهادی نشود. این افكار به هم ریخته و مشغله دائمی كه در ذهن دارم باعث میشود كه من پدری كه باید برای دخترم نباشم.
دوراهی وجدان شخصی و نگاه خانواده
شهرام: سال گذشته مجبور شدم كاری را در شهرستان به خاطر یك دوست بازی كنم. خانواده من تهران بودند. آن زمان كار دیگری به من پیشنهاد شده بود كه در تهران فیلمبرداری میشد؛ با همان دستمزد. خانم من آن زمان به من گفت كه همان دستمزد ولی تهران، چرا كار شهرستان را قبول كردی؟ آن زمان من در فكر این بودم كه برای دوستم كه اولین تجربه كارگردانیاش بود، قدم پیش بگذارم. كار تهران با بازیگر دیگری فیلمبرداری شد كه كار بسیار موفقی هم از آب درآمد اما كار شهرستان من با سر زمین خورد. آن زمان خانواده من چیزی نگفتند ولی من باید جوابگوی وجدان خودم باشم و با گفتن جمله «همیشه اون چیزی كه آدم دلش میخواد نمیشه» خودم را خالی كنم. خیلی مسائل پیش میآید كه من دغدغه فكری داشته باشم و این دغدغه فكری باعث میشود حضوری را كه باید، نداشته باشم.
بابای پرمشغله
سارینا: از پدرم خیلی راضی هستم. حتی جدای از اینكه به خاطر كارش سرش شلوغ است باز هم بابای خوبی است. اینكه بابای من فرصت این را ندارد كه برای من وقت بیشتری بگذارد، مسالهای نیست كه مرا ناراحت كند چون میدانم پدر من به خاطر من زحمت میكشد. البته بابا تا آنجایی كه بتواند مرا بیرون میبرد و تمام خواستههای مرا برآورده میكند.
فرصت آزاد برای خانواده
شهرام: من هر زمانی كوچكترین وقت اضافهای به دست بیاورم آن را تنها به خانوادهام اختصاص میدهم. گاهی به خاطر همین موضوع دوستان از دست من ناراحت میشوند كه مثلا چرا در جشنواره حضور نداشتم؛ چرا فلان مراسم شركت نكردم؛ چرا فلان نمایش نرفتم تا دوستان دیگر كه چرا نمیایی با هم برویم استخر یا چرا فلان مهمانی نیامدی و.... برای همه دوستانم احترام زیادی قائل هستم و همه آنها را از صمیم قلب دوست دارم ولی از نظر من این نامردی است كه آن فرصت آزادی كه به دست میآورم را جدای از خانواده خرج كنم.
هجرت با طعم غربت
شهرام: در زندگی ما یك هجرت بزرگ اتفاق افتاد. من و همسرم كه دختردایی من هم هست، از جایی كه 1300 كیلومتر تا اینجا فاصله دارد، كوچ كردیم و وارد یك غربت به تمام معنا شدیم. همسرم پای من ایستاد و مبارزه كرد تا من یك هنرپیشه شوم. بعد از آن سارینا نیز پای من ایستاد. بارها و بارها سفرهای خارج از كشور یا داخل كشور پیش آمده ولی به خاطر كار من نتوانستیم برویم. بارها و بارها تعطیلات آخر هفته كه باید در كنار خانواده میبودم، سر كار بودم یا برای یك مراسم خیریه دعوت شده بودم و همسرم جور مرا كشید و سارینا را به گردش برد. در زندگی خودم آدمی هستم كه اگر یك نفر برای من یك قدم بردارد، من برایش 20 قدم برمیدارم، حالا شما فرض كن وقتی برای غریبه این كار را میكنم پس برای خانوادهام صد برابر مایه میگذارم.
از صفر با كمی لهجه
شهرام: پدر همسرم از بازاریهای مطرح شیراز است و پدر خودم نیز از ملاكان و زمینداران به نام شیراز بود. هر دو در شرایط كاملا مرفه زندگی میكردیم. شرایطی پیش آمد و من و همسرم به خاطر كار من مجبور به كوچ شدیم و متعاقب آن یكسری حمایتهای همیشگی زندگیمان قطع شد. پدر من كه مخالف شدید كار من بود، دست حمایتش را به كل از پشت من برداشت و بعد از آن من كه همیشه دستور میدادم و شخص دیگری كارهایم را انجام میداد، باید از صفر و روی پای خودم شروع میكردم. به نوعی زیر پایم خالی شد. در كنار این مسایل، مساله غربت، مشكل لهجه، مشكل دانش كم بازیگری و. . . نیز بود.
سرمایهگذاری روی یك بچه شهرستانی
شهرام: مدت قابل توجهی دوران تلخ و بسیار اذیتكنندهای را سپری كردیم. البته بخش اعظم این مشكلات به غرور خودم هم بازمیگشت. میتوانستم از پدرم عذرخواهی كنم و دلش را به دست بیاورم. میتوانستم جلوی حمایتهای پدر همسرم را نگیرم كه حداقل كمكی از جایی داشته باشم ولی غرورم اجازه نمیداد. در ذهنم بارها و بارها پشیمان شده بودم چون مواقعی پیش آمده بود كه واقعا دیگر بریده و كم آورده بودم. چه دلیلی داشت یك كارگردان یا یك تهیهكننده این ریسك را بپذیرد تا به یك جوان شهرستانی دیپلمه نقشی را بسپارد. نه پولی برای سرمایهگذاری در كاری داشتم كه نقشی به من داده شود، نه چهره و فیزیك آنچنانی، نه دانش بازیگری آنچنانی و... . از تمام فاكتورها من حداقل آن را برخوردار بودم.
چیزی شبیه معجزه
شهرام: بازیگر شدن من چیزی شبیه معجزه بود؛ نه اینكه بازیگری فتح قلههای دست نیافتنی باشد اما رسیدن من به این نقطه از جایی كه آمدم كه بعد از 25 سال، سالن سینما ندارد، سالن تئاتر ندارد، هیچگونه امكانات فرهنگی ندارد، واقعا یك معجزه بود. گاهی كه به این مسائل فكر میكنم، هم حال میكنم هم تنم به لرزه میافتد.
فرار از مخمصه با حرف مادر
شهرام: مادر من یك مادر پیر فوقالعاده مهربان است كه گاهی صحبتهایی میكند كه من به خنده میافتم و میگویم الهی دورت بگردم چرا آنقدر از جهان بیخبری؟! ولی همین مادر زمانی كه در یك مخمصه گرفتار هستم، تنها با گفتن اینكه درست میشه چنان اطمینان قلبی به من میدهد كه به راحتی آن گرفتاری را رد میكنم.
سارینا منتقد بیرحم
شهرام: سارینا بهشدت منتقد خوبی است. بهتر است بگویم كه یك منتقد بیرحم زمانی كه بحث نقد فیلمهای من در میان باشد، اصلا تعارف نمیكند كه من پدرش هستم و به راحتی نقد میكند. گاهی آنچنان بیرحمانه حضور من در یك فیلم را نقد میكند كه من در جواب میگویم اگر این كار را بازی نمیكردم، پس چه كسی پول شهریه یا خورد و خوراك تو را میداد و البته سارینا هم در جواب میگوید بازی نمیكردی ما هم كمتر میخوردیم!
پول برای استحكام زندگی
شهرام: بازیگری آن گمشدهای بوده كه پیدایش كردهام و به استثنای خانوادهام واقعا تنها چیزی بود كه به خاطرش از زندگی كردن لذت میبرم. یعنی اگر روزی پیش بیاید كه به من بگویند دیگر نمیتوانی بازی كنی، لذت زندگی من هم از بین میرود. بارها در تنهایی خودم فكر كردم كه اگر بازیگر نبودم چه كار دیگری بود كه دوستش داشتم و آن را انجام میدادم؟ كارهای زیادی هستند كه زحمت كمتری دارند و پول بیشتر ولی هیچ علاقهای به آنها ندارم. هیچ كس از پول بدش نمیآید. من اگر عاشق پول هستم، تنها به این خاطر است كه بتوانم به كمك آن پایههای بازیگری خودم را مستحكم كنم. اگر پول بیشتری داشته باشم متعاقب آن كمتر كار بد بازی میكنم.
صبور مانند بابا
سارینا: بهترین چیزی كه این سالها از بابا یاد گرفتم، صبور بودن است چون از خانوادهاش دور بوده و در صحبتهایی كه برایم داشته، فهمیدم چقدر تلاش كرده در همه این سالها با صبر كارش را جلو ببرد.
بهترین دوستان هم
شهرام: من درباره خیلی از مسائل با سارینا صحبت میكنم. سارینا بهترین دوست من است. آنقدر با هم دوست هستیم كه مثلا اگر در مدرسه مشكلی داشته باشد اولین نفر به من میگوید و از این بابت خیلی خوشحالم.
سارینا: با بابا مثل دو تا دوست هستیم و هیچوقت بین خودش و من فاصله ایجاد نكرده. هیچوقت طوری با من صحبت نكرده كه من اذیت شوم. من هم خیلی سعی میكنم كه برای بابا بچه خوبی باشم.
دیزاینر بعد از این
سارینا: نمیدانم پدرم كار خوبی كرده كه بازیگری را انتخاب كرده یا نه اما به نظر من آدم هر كاری كه در فكرش هست را باید دنبال كند. من خودم دوست دارم در آینده دیزاینر بشوم چون بابا بازیگر است و از نزدیك سختیهای كار بازیگری را دیدم، دوست ندارم كه بازیگر شوم.
شهرام: من چیزی به سارینا یاد نمیدهم. مدتی بود كه در یك كلاس بازیگری با چند هنرآموز كار میكردم. بعدها دیگر دعوت دوستان را برای تدریس قبول نكردم. این لحظهای كه نزد شما هستم، به این باور دارم كه چیزی برای آموختن به كسی وجود ندارد منظورم این است كه شما تنها یك تلنگر یا جرقه برای نمود استعداد فرد هستید. آن فرد از همان ابتدا در ذاتش مثلا نوازندگی سنتور را داشته و شما تنها گرد و خاكش را كنار زدید و او را نمایان كردهاید.
هم دختر هم پسر
شهرام: تا به حال به اینكه اگر سارینا پسر بود فكر نكردم چون شاید فكر كنم این موضوع در ژن ما باشد. مثلا من همانقدر كه نقشهای طنز و كمدی بازی كردم، نقشهای منفی هم بازی كردهام. سارینا هم همانقدر كه اخلاق و رفتارهای دخترانه دارد گاهی همانند یك پسر رفتار میكند.
ابراز علاقه سارینا
سارینا: بابا را خیلی خیلی زیاد دوست دارم یعنی اصلا اندازه ندارد.
شهرام: (خنده فراوان) هر شب قبل از خواب طوری به من ابراز علاقه میكند كه به او میگویم مگر میخواهی بروی سفر؟! در چند مرحله مرا میبوسد و میگوید كه دوستم دارد. این كاری است كه هر شب انجام میدهد. البته شبهایی كه سركار هستم و گاهی شده كه دیروقت به خانه میآیم و سارینا خواب بوده و ناگهان بیدار میشود، در همان حالت خواب و بیداری میگوید: «بابا دوست دارماااا.»
یك بازیگر برای یك خاندان
سارینا: دوست نداشتم مادرم هم بازیگر بود. من از وقتی كه فهمیدم بابام چه كاری انجام میدهد و بازیگری چیست همیشه این حرف مادرم كه میگفت برای هر خانوادهای یك نفر بازیگر باشد، برای یك خاندان كفایت میكند.
پز بابای معروف
سارینا: از همان بچگی متوجه شدم كه پدرم معروف است. مثلا به مهمانیها میرفتیم مدام به من توجه میكردند یا در مراسمی شركت میكردیم، همه به بابا توجه میكردند. همكلاسیهایم میدانند كه بابای من بازیگر است ولی پز نمیدهم. به نظر خودم بقیه شغلها همه خوب هستند فقط بابای من بیشتر دیده میشود. بعضی موقعها این بیشتر دیده شدن اذیتم میكند. من هر جایی كه لازم باشد، میگویم پدرم بازیگر است.
شهرام: برخلاف سارینا، همسرم تا آنجایی كه امكان داشته باشد، این موضوع را مخفی نگه میدارد.
خاطرهای در باب شباهت
شهرام: سارینا از نظر فیزیكی آنقدر به من شباهت دارد كه همه متوجه میشوند. خاطرهای هست كه خود سارینا تعریف كند بهتر است.
سارینا: پیشدبستانی بودم كه بابا آمده بود دنبالم. نزدیك پیشدبستانی ما یك مدرسه پسرانه بود. آن روز كاری برای بابا پیش آمد و مجبور شد جلوی مدرسه پسرانه پارك كند. مدرسه تعطیل شد و پسرها میآمدند بیرون. بابا سریع رفت پایین و زیر فرمان پنهان شد كه او را نبینند. من هم سریع رفتم پایین. بابا گفت: تو دیگه برای چی اومدی؟ من هم گفتم آخه من خیلی به تو شبیه هستم.
شغل آبرومند و توجه مردم
سارینا: بارها پیش آمده كه بابا یك ساعت وقت پیدا كرده كه مثلا من را به پارك ببرد ولی بیشتر زمان ما صرف عكس انداختن و خوش وبش بابا با مردم میشود. نمیتوانم بگویم كه اذیت نمیشوم؛ چرا گاهی خیلی ناراحت میشوم ولی از طرفی خوشحال هستم كه بابا یك شغل آبرومند دارد و مردم به او توجه میكنند.
دوست نزدیكتر از برادر
شهرام: پدر در هر شكلی كه باشد، پدر است. در هر شكلی قابل احترام است اما محبت برای من باید لمس كردنی باشد. برای مثال كسی كه هیچ نسبت فامیلی با من ندارد، ولی نگاه مهربانی نسبت به من دارد، برادر واقعی من است. این الزاما معنایش نمیشود كه بیاید برای من پول خرج كند. در زندگی واقعی من دقیقا به همین شكل است و شاید به جرات بتوانم بگویم كه دوست من از برادر واقعی من خیلی به من نزدیكتر است. من خیلی جاها دچار مشكل میشوم ولی حرفم را میگویم.
زندگی یعنی خاطرهها
شهرام: زندگی یك آدم چیزی نیست به جز خاطرهها؛ اگر خاطرههای شیرین زندگی بیشتر باشد تو آن را دوست داری و مدام مرورش میكنی. سالها پیش فردی از همكاران بود كه با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. این فرد آنقدر در خانواده و دوستان ما منفور است كه من چند وقت پیش با خودم فكر میكردم كه چه اتفاقی افتاد كه این فرد به این حد بین ما منفور شد كه خدا را شكر میكنیم كه دیگر بین ما نیست. با یكی از دوستان مشترك، اتفاقی در مورد همین موضوع صحبت میكردیم كه ایشان هم گفت خدا را شكر میكنم كه دیگر با او رفت و آمد ندارم! به عنوان مثال چند نفر را در اطرافیانمان میشناسیم كه از مرگ همسرشان بهشدت خوشحال شدند. این چیزی نیست جز خاطره كه باقی میماند.
همهچیز برای دخترم
شهرام: زمانی كه در به دنیا آمدن یك بچه نقش دارم؛ از صفر تا صد آن بچه مسوول هستم. اگر نمیتوانم این مسوولیت خطیر را به بهترین نحو عهدهدار شوم، بیجا میكنم پدر میشوم. پدر من سال 77 فوت شد و گاهی در تنهایی خودم با خودم صحبت میكنم كه: «شهرام چت شده؟ چرا هنوز از بابات توقع داری و چیزهایی از او میخواهی؟ او دیگر نیست.» متوجه منظور من میشوید. منظورم پول، مال و. . . نیست. به نظر من اگر بچه من هر روز با من مخالفت كند و هر روز از اینكه در تصمیمگیریهایش دخالت میكنم، مرا ناراحت كند، باز این وظیفه را دارم كه او را دورادور حمایت كنم. پدرم را بهشدت دوست دارم ولی خاطره خوش با پدرم خیلی كم دارم. به همین خاطر تمام تلاشم را میكنم كه بهترین خاطرات و خوشترین خاطرات را سارینا از من داشته باشد. تمام تلاشم این است كه چیزهایی كه من نداشتم را دخترم داشته باشد.
دلگیریهای بچه آخر خانواده
شهرام: من فرزند آخر خانواده بودم و فاصله سنی من با پدرم خیلی زیاد بود. پدرم بهار 77 از دنیا رفت. این فاصله سنی زیاد باعث شده بود كه طرز تفكر كاملا متفاوتی هم داشته باشیم. كوچكترین نكته نوع موسیقی بود كه پدرم گوش میداد. او از شنیدن آن موسیقی لذت میبرد ولی من واقعا سردرد میگرفتم اما اوحال مرا درك نمیكرد و اجازه نمیداد كه موسیقی كه من دوست دارم، پخش شود. به همین خاطر گاهی سوئیچ را بدون اجازه برمیداشتم و میرفتم توی ماشین مینشستم و موسیقی كه دوست داشتم، گوش میدادم یا مثلا وقتی در ترافیك اتوبانها هستم و میبینم كه بچهای از صندلی عقب خم شده و دور گردن پدرش دست انداخته، یاد پدرم میافتم كه هیچ وقت اجازه نمیداد من این كار را انجام بدهم.
شاید به نظر شما نكتههای خیلی ساده و ریزی باشد اما همین مسایل باعث شده كه در ارتباط خودم با سارینا دقت كنم. گاهی پیش آمده كه موسیقی كه سارینا گوش میدهد، باب میل من نباشد ولی به خاطر خاطرات كودكی خودم به موسیقی سارینا هم گوش میدهم. منظور من از اینكه نمیگذارم به آنجاها برسد، همین است. وقتی روزی سارینا به من بگوید كه مثلا فلان شغل را دوست دارد، نه تنها او را رد نمیكنم، بلكه تمام قد حمایتش میكنم.
معدل بالای رابطه ما
شهرام: در هر زندگی بحث و دعوا وجود دارد فقط میزان آن مهم است. اینكه یك پدر بداخلاق است یا خوشاخلاق. اینكه دختر یا پسر حرف گوشكن هست یا اینكه كلا به كوچه علیچپ زده است. . . معدل در همه چیز نقش مهمی دارد. معدل یك رفتار باید نمره قبولی بگیرد نه فقط نمره 20. معدل پدر و فرزندی ما، معدل خوب و تقریبا بالایی است. تا به الان از ته دل از دست سارینا ناراحت و دلگیر نشدم و مطمئن هستم كه سارینا هم از دست من هیچ وقت از ته دل ناراحت نشده. این حرفی كه میزنم اصلا شعار نیست و یك واقعیت است. در زندگی به هیچ عنوان به همدیگر دروغ نمیگوییم. همه چیز در زندگی ما عیان است. هیچ نقطه پنهانی در زندگی ما وجود ندارد.
من خانوادهام را از ریز جزئیات كارم مطلع میكنم و آنها نیز همینطور. گاهی مشغول كاری هستم و فیلمنامه دیگری به من پیشنهاد میشود. زمانیكه مشغول بازی در فیلمی هستم، فیلمنامه دیگری را نمیخوانم به خاطر اینكه اگر یك درصد آن نقش جذابتر باشد، هنگام بازی در فیلمی كه مشغول آن هستم، فكر و ذهنم درگیر آن نقش است كه نه بهدار است و نه به بار. به همین خاطر اینگونه از همسرم یا سارینا میخواهم كه فیلمنامه را بخوانند كه قبول كنم یا خیر. گاهی پیش میآید كه سارینا فیلمنامه را خوانده و آنقدر قشنگ و جذاب برایم تعریف میكند كه وقتی خودم فیلمنامه را میخوانم، برایم جذابیت ندارد.
تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۷:۲۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]
صفحات پیشنهادی
ابراز تمایل اوباما و پوتین برای نزدیکی بیشتر در رابطه با ایران
چند روز بعد از توافق هسته ای ابراز تمایل اوباما و پوتین برای نزدیکی بیشتر در رابطه با ایران باراک اوباما و ولادیمیر پوتین روسای جمهور آمریکا و روسیه در گفتگوی تلفنی روز چهارشنبه خود ابراز تمایل کردند در جریان اجرای توافقنامه با ایران لازم است که دارای تماس نزدیک و تنگاتنگ با یکبه تصمیمهای واقعی نزدیک شدهایم
جان کری به تصمیمهای واقعی نزدیک شدهایم ایلنا جان کری وزیر خارجه آمریکا امروز – یکشنبه – تاکید کرد که به برخی تصمیمهای واقعی نزدیک شدهایم به گزارش ایلنا به نقل از المانیتور کری در جمع خبرنگاران گفت که همچنان برخی کارهای دشوار را پیش رو داریم و من امیدوار هستم وی تاکید کرویترز: ایران و قدرتهای بزرگ به توافق تاریخی نزدیک شدهاند
رویترز ایران و قدرتهای بزرگ به توافق تاریخی نزدیک شدهاندیک خبرگزاری مطرح غربی در گزارشی به نقل از دیپلماتها گزارش داد که به دنبال بیش از دو هفته ماراتون مذاکرات به نظر میرسد که ایران و ۶ قدرت جهانی به یک توافق تاریخی نزدیک شده باشند به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارسپیغام بازیکن متعصب پرسپولیس برای دخترش
اینستاگرام بنگر پیغام بازیکن متعصب پرسپولیس برای دخترش مدافع بلند قامت پرسپولیس که در اردوی آماده سازی پیش فصل حضور دارد از راه دور تولد دخترش را تبریک گفت به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز محسن بنگر مدافع پرسپولیس که به همراه این تیم در ترکیه به سر می برد از راه دور و در اینستاگرعکس جدید مهناز افشار و دخترش
عکس جدید مهناز افشار و دخترش چند رسانهای > عکس - برخی از سایتها تصویر جدیدی از مهناز افشار را با توضیح مهناز افشار و دخترش منتشر کردهاند عکس از ستارهها 50324 کلید واژه ها مهناز افشار - یکشنبه 21 تیر 1394 - 16 25 34نزدیک شدن ساعت صفر برای آزادسازی فلوجه
نزدیک شدن ساعت صفر برای آزادسازی فلوجهتاریخ انتشار يکشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۶ ۱۷ با نزدیک شدن ساعت صفر برای آغاز عملیات آزاد سازی فلوجه عناصر داعش نیز تصمیم دارند از اهالی این شهر به عنوان سپر انسانی استفاده کنند به گزارش العالم صفا التمیمی از فرماندهان گردان های صلح اعلام کتسایت: به زمان تصمیم گیری درباره برنامه هستهای ایران نزدیکتر شدهایم
تسایت به زمان تصمیم گیری درباره برنامه هستهای ایران نزدیکتر شدهایمیک روزنامه آلمانی با توجه به نزدیک شدن به پایان آخرین زمان ضربالاجل هستهای نوشت که زمان تصمیمگیری در این مورد نزدیکتر شده است به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس بنابر آخرین دور تمدید مذاکرات هستهنزدیک شدن ساعت صفر برای آزادسازی فلوجه |اخبار ایران و جهان
نزدیک شدن ساعت صفر برای آزادسازی فلوجه با نزدیک شدن ساعت صفر برای آغاز عملیات آزاد سازی فلوجه عناصر داعش نیز تصمیم دارند از اهالی این شهر به عنوان سپر انسانی استفاده کنند کد خبر ۵۱۶۶۲۰ تاریخ انتشار ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۶ ۰۹ - 12 July 2015 با نزدیک شدن ساعت صفر برای آغاز عملیات آزادفابیوس: دست یابی به نتیجه نزدیک است
فابیوس دست یابی به نتیجه نزدیک است شناسهٔ خبر 2857339 - یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۷ ۰۲ اخبار کوتاه > بین الملل لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه با اشاره به اینکه مذاکرات هسته ای به مراحل نهایی خود رسیده است از امکان دست یابی که بزودی حاصل خواهد شد خبر دادمهدی کیانی به گسترش فولاد تبریز نزدیک شد
مهدی کیانی به گسترش فولاد تبریز نزدیک شدکاپیتان سابق تیم تراکتورسازی در آستانه پیوستن به گسترش فولاد قرار داد به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز مهدی کیانی کاپیتان تیم تراکتورسازی و آخرین بازیکن این تیم از لیگ دسته یک در لیست بازیکنان تونی قرار نداشت و از این تیم جدا شد کیانی بعدتبریک بنگر به دخترش از راه دور/ مدافع پرسپولیس امسال هم در جشن تولد فرزندش حضور نداشت
تبریک بنگر به دخترش از راه دور مدافع پرسپولیس امسال هم در جشن تولد فرزندش حضور نداشت ورزش > لیگ برتر - مدافع بلند قامت پرسپولیس که در اردوی آماده سازی پیش فصل حضور دارد از راه دور تولد دخترش را تبریک گفت به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین محسن بنگر مدافع پرسپولیس که به همیک منبع نزدیک به مذاکرات در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه: 98 درصد متن تمام شده/ پرانتزهای اندکی وجود دارد که بای
یک منبع نزدیک به مذاکرات در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه 98 درصد متن تمام شده پرانتزهای اندکی وجود دارد که باید پر شوند دو یا سه موضوع مهم مانده هماکنون باید تصمیمات سیاسی اتخاذ شودیک منبع نزدیک به مذاکرات هستهای ایران و گروه 1 5 در وین در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه از اتمام 98دیدگاه افکار عمومی در رابطه با وقف باید تغییر کند
یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۵ ۰۸ رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه با اشاره به اینکه در ذهن برخی از افراد وقف به معنای مال بیصاحب است گفت این دیدگاه باید در بین افکار عمومی اصلاح شود به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه زنجان حجتالاسلام علی محمدی در مراسم تودیعضرغام اسماعیل و پرسپولیس؛ از همیشه نزدیک تر
ضرغام اسماعیل و پرسپولیس از همیشه نزدیک تر روز نو پس از آن که پرسپولیس ماه ها درگیر یک دلال و ماجرای ضرغام اسماعیل بود به نظر میرسد این ماجرا راه دیگری در پیش گرفته است اکنون یک دلال با وکالت نامه رسمی از ایجنت ضرغام اسماعیل ماجرای انتقال او را دنبال می کند پرسپولیسیک منبع نزدیک به مذاکرات در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه: 98 درصد متن تمام شده/ پرانتزهای اندکی وجود دارد که بای
یک منبع نزدیک به مذاکرات در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه 98 درصد متن تمام شده پرانتزهای اندکی وجود دارد که باید پر شوند یک منبع نزدیک به مذاکرات هستهای ایران و گروه 1 5 در وین در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه از اتمام 98 درصد متن توافق هستهای خبر داد و اعلام کرد که هنوز پرانتزهایمقام نزدیک به تیم ایرانی: محورهای منتشر شده در رسانهها گمانه زنی است
مقام نزدیک به تیم ایرانی محورهای منتشر شده در رسانهها گمانه زنی است یک مقام مسئول نزدیک به تیم مذاکره کننده هستهای ایران محورهای منتشر شده در برخی رسانهها درباره برخی مفاد و بندهای برجام را دقیق ندانست و گفت مذاکره در مورد چند موضوع اختلافی هنوز ادامه دارد به گزارش نامه نیوجدیدترین عکس مهناز افشار و دخترش
جدیدترین عکس مهناز افشار و دخترش برخی از سایتها تصویر جدیدی از مهناز افشار را با توضیح مهناز افشار و دخترش منتشر کردهاند ستاره ها برخی از سایتها تصویر جدیدی از مهناز افشار را با توضیح مهناز افشار و دخترش منتشر کردهاند تاریخ انتشار ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۶ ۵۵-
گوناگون
پربازدیدترینها