محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845208405
ناگفته های تلخ معصومه، قربانی اسیدپاشی
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
ناگفته های تلخ معصومه، قربانی اسیدپاشی
این سه زن تا همین چند سال قبل زندگیشان تا حد زیادی مثل دیگران بود. صبح که از خواب پا میشدند هرکدام برای خودشان کار وزندگی داشتند، روزهایی که هنوز بیمارستان خانه اصلیشان نشده بود، روزهایی که آینه برایشان یکچیز عادی بود و روزی چند بار نگاهی به خودشان میانداختند، نه مثل حالا که از آیینه میترسند.
روزنامه ایران: این سه زن تا همین چند سال قبل زندگیشان تا حد زیادی مثل دیگران بود. صبح که از خواب پا میشدند هرکدام برای خودشان کار وزندگی داشتند، روزهایی که هنوز بیمارستان خانه اصلیشان نشده بود، روزهایی که آینه برایشان یکچیز عادی بود و روزی چند بار نگاهی به خودشان میانداختند، نه مثل حالا که از آیینه میترسند.
معصومه دریک آرایشگاه کار میکرد، صورتها را زیبا میکرد و از تنها پسرش نگهداری میکرد. زیور سه فرزند داشت و مشغول جمعوجور کردن جهیزیه و آماده کردن خودش برای برگزاری جشن عروسی تنها دخترش بود. محبوبه درس میخواند تا در کنکور شرکت کند و به دانشگاه برود، اما زندگی هر سهشان یکروزه زیرورو شد، همان روزی که اسید حفرههایی پاک نشدنی روی پوست صورت و بدنشان ایجاد کرد و زخمهایی عمیق بر دلشان.سراغ هرکدام که میروم داستان زندگیاش را برایم میگوید، داستانی که حالا دو بخش دارد. داستان روزهای قبل از اسید و روزهایی کاملاً متفاوت؛ روزهای اسیدی.
در هیاهوی اسیدپاشی صورتم را گم کردهام
صورت قبلیام از یادم رفته است
بااینکه 10 سال از آن روزها میگذرد اما محبوبه تکتک تصاویر و لحظههایش را به یاد دارد وهنوز همهچیز برایش تازه است: «نامزد بودم بعد از اینکه نامزدیام را به هم زدم این کار را کرد. از اول میگفتم ما به هم نمیخوریم اصرار کردند نامزد کنید، بعد اگر نخواستید به هم بزنید. دوست داشتم درس بخوانم، فرم دانشگاه را هم پرکرده بودم، آنقدر آمدند و رفتند که دلم برایش سوخت از اول گفته بودم کوچکترین چیزی ازت ببینم به هم میزنم. یک سال و نیم نامزد بودیم و در این یک سال و نیم آنقدر حرف وحدیث و دروغ ازش دیدم که نامزدی را به هم زدم. مدتی پیدایش نشد تا آن تابستان لعنتی 10 سال قبل.»
همه در محلهشان به او «محبوب خر خون» میگفتند ازبسکه در مدرسه نمرههایش خوب بود و مدام بیست میگرفت و لحظهای کتاب از دستش نمیافتاد؛ یعنی اصلاً به فکر ازدواج و این حرفها نبود. یک روز صبح نامزد سابقش به سراغش آمد و به بهانه اینکه کار مهمی دارد او را تا مقابل حیاط خانهشان کشید: «گفتم همهچیز بین ما تموم شده چرا آمدهای، پیشنهاد داد دوباره به هم برگردیم. چیزی توی دستش بود نمیدونستم چیه. گفت میترسی؟ جوابش را نداده بودم که همهجایم شروع به سوختن کرد. فقط چند ثانیه شد. بعداً فهمیدم اسیدسولفوریک به صورتم پاشیده. جیغ زدم، سوختم خانوادهام دورم جمع شدند و او سریع فرار کرد.»
در این مدت همه آرزوهای محبوبه نقش بر آب شد چراکه مجبور بود دائم برای درمان در بیمارستانها باشد. وقتی به خانه برگشت خانوادهاش همه آینهها را جمع کرده بودند. ۳۳ بار جراحی شد. یکچشم، بینی و چانهاش را ازدستداده بود. به قول خودش استخوان بینیاش مانده بود ولی روکش نداشت. آنقدر رفت و آمد تاکمی چهرهاش را بازسازی کرد؛ اما بینایی یکچشمش برای همیشه از دست رفت و زیبایی و سلامتش و زخمهایی که هنوز در سراسر بدنش دیده میشود. حالا هر وقت او را ببینی یک باند و چسب بر چشمچپش بسته. هر روز باید پانسمانش را عوض کند زخمهای ناشی از سوختگی اسید در همه بدنش دیده میشود.
اما داستان زندگی محبوبه ۳۵ ساله همینجا تمام نشد. نامزد سابقش بازداشت شد و ۵ سال را در زندان اوین گذراند. از زندان آزاد شد و دوباره خواست با او ازدواج کند: «در دادگاه گفتند ازدواج کن تا خرجت کند، فامیلها گفتند ازدواج کن وگرنه کسی دوباره نمیگیردت. ولی برای من حرف خانواده و فامیل مهم نبود فقط با این قصد که حضورم عذابش بدهد با او ازدواج کردم. میخواستم با من توی عروسی و عزا که میآید رنج بکشد، اوایل هم خیلی اذیت میشد. شاید الآن برایش کمی عادی شده باشد. تو خیابان بافاصله از من راه میرفت. به همه میگفت تصادف کردهام و محض رضای خدا با من ازدواجکرده ولی من به همه میگفتم او این کار را کرده و او هم مجبور میشد به همه واقعیت را بگوید.»
محبوبه آهی میکشد و سرش را تکان میدهد: «ازش بچه دار شدم اما هیچوقت نبخشیدمش. بارها معذرتخواهی کرده و به پایم افتاده اما من نبخشیدمش. چهره قبلیام از یادم رفته. هنوز هم که عکسهای قبلیام را میبینم ناراحت میشوم امیدوارم یک روز که از خواب پا میشم صورتم خوب باشد. منتظر معجزه هستم. کینهام نسبت به او کم نمیشه. هر بار خودم را در آینه میبینم و باند چشمم را عوض میکنم عذاب میکشم.»
محبوبه دلش میخواهد وقتی در کوچه و خیابان راه میرود کسی با انگشت نشانش ندهد، دوست دارد کار کند، کار بیرون از خانه که همیشه آرزویش بوده. همیشه یک عینک آفتابی بر چشم میگذارد و به خیابان میرود. دلش میخواهد زخمهایش را جراحی کند، اما هزینههای درمان آنقدر هست که از پسش برنیاید. دلش میخواهد با کسانی که این اتفاق برایشان افتاده معاشرت کند و ببیند آنها چطور با این قضیه کنار آمدهاند، اما تنهاست و جز دیدن شوهری که...
روزهایش را با خواندن کتابهای روانشناسی و خانهداری پرمی کند؛ اما به قول خودش لحظهای آرامش ندارد.
صدایی که هنوز مادرانه است
زیور پروین با لهجه کردی حرف میزند صدایش پرصلابت وپرقدرت است. هیچوقت در صدایش ترس نمیبینی برای زندگی کردن تلاش میکند.
چهار سال از اسیدپاشی به زیور و دخترش یسری در شهر ایلام میگذرد. نصفهشب بود که برادرشوهرهایش با همدستی جاریاش به سراغشان آمدند، به قول خودش با سطل اسید: «خواب بودیم، دخترم میگفت چرا اینها آنقدر امشب عجیب وغریب شدهاند و زن عمو بالای سر ما رژه میرود، آخه میدونید بعد از مرگ شوهرم اصرار کردند و گفتند درست نیست زن تنها با سه تا بچه تنها زندگی کنه. گفتند اسباب و وسایلت را جمع کن بیا، باهم زندگی کنیم. من ساده هم رفتم فکر میکردم خیر و صلاحم را میخوان. ساعت سه شب بود که هر دو سوختیم از سرتاپا. نگو میاومدند بالای سرمون ببینند خوابیم یا نه؟ آنقدر جیغ زدیم که همسایهها ما را با همان پتوها انداختند توی برانکارد و بردند بیمارستان.»
روزهای قبل از حادثه روزهای خوشی برای زیور و دخترش بود. یسری نامزد کرده بود و زیور و او از صبح تا شب وسایلشان را که از کرمانشاه با خود آورده بودند تمیز و مرتب میکردند تا باهم به خانه جدید نقلمکان کنند. زیور خوشحال بود که از این به بعد با دختر و دامادش زندگی میکند. دامادش پسر خوبی بود و پذیرفته بود زیور و پسرهایش هم با آنها زندگی جدیدی را شروع کنند. برادرشوهرش با اینکه زن داشت اما به او پیشنهاد ازدواج داده بود. زیور از همان اول هم گفته بود نه. آنقدر شوهر خوب و مهربانی داشت که بعد از مرگ ناگهانیاش براثر سکته به خودش قول داده بود دیگر ازدواج نکند، حالا چه برسد ازدواج با برادرشوهر متأهلش.
مادر و دختر بعد از حادثه اسیدپاشی ۱۸ روز کنار هم بستری شدند. بستری بودن در بیمارستان برای زیور طولانی شد؛ اما یسری بعد از ۱۸ روز رفت، برای همیشه. زیور دو چشمش را از دست داد، بینی و لبش و همه صورتش را. آنقدر عمل جراحی کرده که حسابش از دستش دررفته؛ هشتاد بار، صدبار درست یادش نیست. در بیشتر بیمارستانها پرونده دارد. وقتی درباره یثری حرف میزند اشک از گوشه چشمان آسیبدیدهاش که حالا فقط حفرههایی قرمز رنگاند سرازیر میشود: «گفتند اسید به قلبش آسیب جدی زده تا سه ماه نمیدانستم. گفتند بردیمش به اتاق دیگری. آنقدر حالم بد بود که باورش کردم. الان که فکر میکنم بااینکه هر بار یادش میافتم جگرم آتش میگیره، میگم راحت شد اون به جوش صورتش هم حساس بود چطور میخواست با این صورت عروس بشه.»
برادرشوهرهای زیور همراه با جاریاش بازداشت شدند و به زندان ایلام رفتند. یکی از برادرشوهرها که به قول زیور مهره اصلی است و همان خواستگار او بوده بعد از مدتی به همراه جاریاش با قید وثیقه آزاد شدند و برادرشوهر دیگر همچنان در زندان است. زیور گفت کهبرادر شوهرش آن دیگری را که معتاد است قانع کرده، تقصیر اصلی را به گردن بگیرد و او هم موادش را در زندان تأمین کند.
الان در انتهای شهرک ولیعصر زندگی میکنند. زیور ۳۸ ساله همراه با دو پسر و مادر و پدرش. مادر زیور مونس و نگهدار آنهاست. مهدی پسر کوچکش شده چشمهای زیور: «هر جا میرویم مهدی جلو میافتد، من پشت سرش. باور کن حاضرم همه زندگیام را بدهم، فقط چشمم برگردد. خسته شدم از بس لباسهایم را جلویم گرفتم و از اینوآن خواستم بگویند چه رنگی است، کدام وری بروم و بیایم، برگشت چشمم برایم از هر چیزی مهمتر است. یکی از چشمهایم تخلیه شد اما شاید آنیکی با جراحی 20-10 درصد بیناییاش برگردد.»
اوایل که زیور را میدیدم همیشه بیحال و بیرمق در رختخوابش افتاده بود، غذایش را هم توی رختخواب میخورد. این روزها کمی بهتر شده حالا بینیای دارد که با آن نفس میکشد. هرچند سخت. از پایش گوشت برداشتهاند و برایش بینی ساختهاند، لبهایش نیاز به جراحی دوباره دارد و آرزویش درمان چشمش است؛ اما هزینه عملها کمرشکن: «حوصلهام توی خانه سر میره از وقتی با معصومه آشنا شدم فهمیدم تنها نیستم. مرگ سمیه جگرم را سوزاند تا روزها گریه میکردم حالا چه بر سر دو بچهاش مییاد.»
سمیه مهری، یکی دیگر از قربانیان اسیدپاشی بود که فروردینماه گذشته براثر زخمهای ناشی از اسید درگذشت. شوهر سمیه روی او و دختر کوچولویش رعنا اسیدپاشیده بود. سمیه دو چشمانش را از دست داد و آسیب جدی دید و دخترش رعنا هم سرش سوخت و یکچشمش را از دست داد. حالا دخترهای سمیه بعد از مرگ مادرشان با پدربزرگ و مادربزرگشان دریکی از روستاهای شهر بم زندگی میکنند.
زیور آرزو دارد که جایی بود تا میتوانست با کسانی که این درد را کشیدهاند دورهم جمع شوند و حرف بزنند: «خونه موندن کلافهام میکنه. گاهی وقتی دکتر هم میرم خوشحالم که روز زود میگذره، اگه جایی بود که ما رو دورهم جمع میکردن خوب بود. ماهم باید زندگی کنیم. پسرهام فقط حرف انتقام میزنند. میگم خدا باید انتقام ما رو بگیره؛ اما خب کینه به دل گرفتند خواهرشون و از دست دادن و من اینجوری شدم، اما بازهم به من دلخوشند. میگن صدات هنوز همون مامان خود مونه.»
سفالگری و پسرکی که پیش مادر ماند
معصومه عطایی ۳۲ ساله است. این روزها سفالگری میکند. با گل، بشقاب، کاسه و گلدان میسازد. معصومه در حادثه اسیدپاشی هر دو چشمش را از دست داد و دچار سوختگی شدید شد. ۴ سال از حادثه میگذرد. روزی که پدرشوهر معصومه به بهانه اینکه برای نوهاش - پسر معصومه - هدیه خریده به سراغشان آمد و معصومه را دم در خانه خواست و گفت برایشان سورپرایز دارد. از معصومه خواست چشمانش را ببندد، او چشمانش را بست و کادوی او اسیدی بود که سراپای معصومه را سوزاند. معصومه آنقدر فریاد زد که خانوادهاش به کمک آمدند و او را به بیمارستان رساندند. مدتی بود از همسرش جداشده بود و پدرشوهرش مدام پاپیچاش میشد که آشتی کند.
معصومه میگوید همه، اوایل به او و امثال او توجه میکنند: «همهچیز سطحی است همه اوایل کار میآیند و توجه میکنند. فقط بحث درمان نیست، بیشتر کسانی که این اتفاق برایشان افتاده منزوی و گوشهگیر میشوند. حضور در جامعه برایشان سخت میشود، اما اگر بدانند یک انجمن هست یا جایی که کسی اذیتشان نمیکند و همه مثل هم هستند، میتوانند روی آموزش خاصی تمرکز کنند.»
همان کاری که معصومه کرد؛ سفالگری یاد گرفت. چندی قبل هم نمایشگاهی از آثار سفالش برگزار کرد. همان نمایشگاهی که پدرشوهرش را به شکل یک گرگ سفالی تصویر کرده بود، البته فقط مجسمه گرگ نبود فرشته عدالت و کلی کوزههای سفالی رنگ و وارنگ و زیبا هم بودند. به قول خودش خشماش را روی گلهای سفالگری میریزد: «وقتی در کارگاه کار میکنم حس خوبی دارم همهچیز را فراموش میکنم. چرخ سفالگری نیاز به تمرکز بالایی دارد، برایم خیلی خوب است».
معصومه با لحن خیلی ملایم و صدای آرامی سخن میگوید. خیلی متین و با آرامش تا جایی که گاه به زحمت صدایش را میشنوی. او شانس این را داشت تا دوباره روحیهاش را بازسازی کند، از کمک مردم بهره بگیرد. به انجمن عصای سفید برود، خط بریل یاد بگیرد و از کنج خانه بیرون بیاید. هرچند گفت این روزها کمتر توان پرداخت کرایه ماشین دارد و از کلاسهایش کم کرده. قرار است پلک چشمش را ۲۴ مرداد برای بیستمین بار جراحی کند.
معصومه همچنین مجبور شد چندی قبل، از قصاص پدرشوهرش بگذرد. چون قصد داشتند حضانت تنها فرزندش، آرین، را از او بگیرند: «من در شرایطی قرارگرفته بودم که ترجیح دادم بچهام را نگهدارم تا این پیرمرد هفتادساله را قصاص کنم؛ اما بخششام از سر اجبار بود و نه رضایت. دوست داشتم دستکم این پیرمرد بقیه سالهای عمرش را در زندان میماند، او زندگی مرا نابود کرد و به دلیل کهولت سن فقط یک سال و نیم در زندان ماند.» معصومه به پسرش آرین نگاهی میاندازد: «در شرایطی مجبور به رضایت شدم که احساس کردم پسرم تحتفشار روحی شدید است. او این روزها مطمئن است که پیش من میماند و همین آرامش او خوشحالم میکند. خوشحالی را در وجود او میبینم. اینکه با خوشحالی میپرد بغل من و خیالش راحت است که ماجرا تمامشده، حضانتش دست مامانش است.»
معصومه، زیور و محبوبه فقط سه زنی هستند که به سراغ آنها رفتهایم، سه زنی که قربانی اسیدپاشی شدهاند. هرکدام داستان متفاوتی دارند، اما هر سه طعم تلخ بارها جراحی شدن، بیهوشی، بیمارستان و هزینههای کمرشکن و دردهای بیپایان را چشیدهاند، اما زنان دیگری هم هستند که این وضعیت رادارند. الهام، مهناز، طاهره و آمنه و... سراغ هرکدام که میروی، اول داستان زندگیشان را میگویند، داستانی که امروزش با گذشته یک دنیا فاصله دارد. آنها آرزو دارند زندگی کنند. مثل همه، یک زندگی عادی، بدون اینکه فراموش شوند.
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]
صفحات پیشنهادی
سه روایت از زندگی سه قربانی اسیدپاشی
سهشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۲۶ این سه زن تا همین چند سال قبل زندگیشان تا حد زیادی مثل دیگران بود صبح که از خواب پا میشدند هرکدام برای خودشان کار و زندگی داشتند روزهایی که هنوز بیمارستان خانه اصلیشان نشده بود روزهایی که آیینه برایشان یک چیز عادی بود و روزی چند بار نگاهی به خودداستان تلخ کودکانی که قربانی میشوند
دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ - ۱۳ ۳۳ به جای نوازش مادر یا آغوش پر مهر پدر سیلیهای بیامان دستی زمخت بر سر و صورتش مینشیند و دیگر نای فریاد زدن برای نجات ندارد اما همین دستهای کوبنده میتواند برای کودک به دستهای نوازشگر مبدل شود به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقهسوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه/ نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وح
خلاصه اخبار حوادث سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وحشی جنجالهای زوج میانسال بر سر زندگی کردن با فرزندان تصاویر اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است به گزارش خبرنگار&nbمرگ تلخ تازه داماد در هنگام ترک محل کار
واژگونی مینی بوس در جاده اراک-ملایر مرگ تازه دامادی را رقم زد مرگ تلخ تازه داماد ساعت 17 شنبه 23 خرداد ماه سال جاری وقتی رضا ملکی فورانی که به تازگی ازدواج کرده بود سوار بر سرویس اداره محل کار خود را برای رفتن به خانهاش ترک کرد قربانی سرنوشت شومی شد همه کارکنان که 18 نفرسوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه/ نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وح
خلاصه اخبار حوادث سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وحشی تصاویر اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوسوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه/ نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وح
خلاصه اخبار حوادث سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه نجات معجزه آسای مربی 70 ساله از زیر دندانهای تیز سگهای وحشی جنجالهای زوج میانسال بر سر زندگی کردن با فرزندان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است به گزارش خبرنگار حوزه حسالگرد تلخ جام جهانی 1950 برای اروگوئه
سالگرد تلخ جام جهانی 1950 برای اروگوئهتاریخ انتشار جمعه ۲۶ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۲ ۱۸ اسطوره فوتبال اروگوئه در سالگرد قهرمانی این کشور در جام جهانی ۱۹۵۰ از دنیا رفت به گزارش ایسنا الچیدیس گیجیا قهرمان کشور اروگوئه در جام جهانی ۱۹۵۰ بود که توانست با گلزنی برای این کشور در جام جهانی ۱۹سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه/ آرایش غلیظ زنانه برای فریب پلیس + تصاویر
سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه آرایش غلیظ زنانه برای فریب پلیس تصاویر قاتل بی رحمی که پس از تعرض جنسی قربانی خود را به قتل رساند محاکمه شد به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان دنیل مک براید 43 ساله به اتهامنافع عمومی را نمی توان قربانی منافع سهامداران شرکت های خصوصی کرد
پاسخ شرکت ارتباطات زيرساخت به مخابرات منافع عمومی را نمی توان قربانی منافع سهامداران شرکت های خصوصی کرد شرکت ارتباطات زیرساخت در ارایه پهنای باند هیچ گونه مشکل و محدودیتی نداردواین شرکت به عنوان یک نهاد حاکمیتی موظف به حفظ حقوق همه مردم است و نمی تواند حقوق عمومی را فدای منافع ساهدای خون به قربانیان جنگ یمن
اهدای خون به قربانیان جنگ یمنتاریخ انتشار سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۶ ۲۲ فعالان صلح اروپایی در بروکسل خون خود را به قربانیان جنگ یمن اهدا کردند به گزارش خبرگزاری صدا و سیما چندی از فعالان صلح اروپایی برای دفاع از ملت بی دفاع و قربانیان جنگ یمن در مرکز آلبر هوستون در بیمارستاضرب و شتم بیرحمانه دختر 18 ساله به خاطر رسیدن به نیت شوم/ دختر قربانی نیمهجان رها شد تا بمیرد + تصاویر
ضرب و شتم بیرحمانه دختر 18 ساله به خاطر رسیدن به نیت شوم دختر قربانی نیمهجان رها شد تا بمیرد تصاویر به گزارش پلیس اسکاتلندیارد مردی که ابتدا قربانی 18 سالهاش را در ایستگاه اتوبوسی در لیدز یورکشایر تا سر حد مرگ مورد ضرب و شتم و سپس تعرض جنسی قرار داد شناسایی و دستگیر شددستگیری عاملان اسیدپاشی بوکان
دستگیری عاملان اسیدپاشی بوکان جامعه > حوادث - ایسنا نوشت فرمانده انتظامی آذربایجان غربی در خصوص حادثه اسیدپاشی گفت در تحقیقات فنی به عمل آمده از متهمان و مواجهه حضوری با مصدومان حادثه چهار متهم به بزه انتسابی معترف و علت و انگیزه خود را عدم تعادل روحی و روانی به جسقوطی که پس از یک سال قربانی گرفت |اخبار ایران و جهان
سقوطی که پس از یک سال قربانی گرفت یک سال پس از سقوط هواپیمای آنتونوف ۱۴۰ رئیس سازمان هواپیمایی کشوری به دلیل آنچه که عدم ارایه گزارش جامع از علت سقوط این هواپیما عنوان شده و همچنین برخی مسایل دیگر مجبور به استعفا شده است کد خبر ۵۱۵۹۱۱ تاریخ انتشار ۱۹ تير ۱۳۹۴ - ۱۳ ۴۲ - 10 Juدو روز شکنجه و تجاوز بیرحمانه مهاجر غیر قانونی به دختر 13 ساله/ مرد شیطان صفت با تاکسی سرقتی به دنبال قربانی
دو روز شکنجه و تجاوز بیرحمانه مهاجر غیر قانونی به دختر 13 ساله مرد شیطان صفت با تاکسی سرقتی به دنبال قربانی میگشت عکس مرد شیطان صفت پس از ربودن دختر نوجوان بیشرمانه وی را مورد تعرض جنسی قرار داد به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوانکتککاری خونین 3 نگهبان فروشگاه با نوجوان 15 ساله/ تماشاچیان این صحنه دل خراش به فریاد قربانی نرسیدند
کتککاری خونین 3 نگهبان فروشگاه با نوجوان 15 ساله تماشاچیان این صحنه دل خراش به فریاد قربانی نرسیدند خانواده یک نوجوان خواستار دستگیری و مجازات نگهبانان فروشگاهی شدند که فرزندشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران مادر یک پسرعامل اختلاس 2 میلیاردی موسسه مالی دستگیر شد/سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه/ ماجرای دو روز ش
خلاصه اخبار حوادث عامل اختلاس 2 میلیاردی موسسه مالی دستگیر شد سوزاندن قربانی با اسید پس از ساعتها تجاوز وحشیانه ماجرای دو روز شکنجه بیرحمانه دختر 13 ساله تصاویر اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتناگفتههای یک سردار از مذاکره ایران و طالبان |اخبار ایران و جهان
ناگفتههای یک سردار از مذاکره ایران و طالبان سردار ابویی با اشاره به استراتژی شورای عالی امنیت ملی در اواخر دهه ۷۰ جزئیاتی از مذاکرات غیررسمی با طالبان را تشریح کرد که بر مبنای آن ملاعمر حکم به حرام بودن کشت خشخاش داد و تولید مخدر در افغانستان از ۵۰۰۰ تن به ۲۵۰ تن رسید کد خبر-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها