تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود تهمت بزند، ايمان در قلب او از ميان مى رود، همچنان كه نم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835126022




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به روایت فرماندهان: حالات روحی رزمندگان در عملیات «رمضان»


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به روایت فرماندهان:
حالات روحی رزمندگان در عملیات «رمضان»
یکی از بچه بسیجی‌های کم سن و سال گروهان 3 گردان ما به اسم سید‌مهدی فاطمی، دوان دوان آمد سر وقتم. صدایم زد: «برادر قریب، لطفاً یک لحظه صبر کن، من با شما کار مهمی دارم!» حیرت زده ایستادم، ببینم این بسیجی با من چه کار دارد؟!

خبرگزاری فارس: حالات روحی رزمندگان در عملیات «رمضان»



به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، با نزدیک شدن زمان شروع حمله (رمضان) نیروهای ایرانی به قلب سپاه سوم ارتش بعث، هیاجانات ناشی از آن،‌ فشار سختی را به نیروهای رزمنده، به خصوص فرماندهان وارد می‌کرد. در این میان اما، کسانی آرامش خیال داشتند که به قولی؛ سیم ارتباطشان به آسمان وصل بود. نصرت‌الله قریب؛ فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا (ع)، از دغدغه‌های یک فرمانده در آن لحطات در کتاب «ضربت متقابل» می‌گویند: ... ساعت 21 شب 30 تیر داشتیم آماده حرکت می‌شدیم. به دلیل نگرانی از بابت عدم توجیه میدانی منطقه، کمبود قطب‌نما و کلت منور،‌ رو راست مقداری دستخوش ترس شده بودم. هیجان زده،‌ هی این‌ور و آن‌ور می‌دویدم و داد و هوار می‌کردم. بچه‌های گردان،‌ نشانه‌های تشویق را در من دیده بودند. بخشی از سراسیمگی من، به این خاطر بود که مهمات مورد نیاز گردان، دیرتر از موعد مقرر،‌ درخط به دست ما رسید. بچه‌ها داشتند آماده حرکت از نقطه رهایی می‌شدند و ما هنوز مهمات آر.پی.جی 7 نداشتیم. به همین دلایل در آن لحظات، من از شدت پریشانی و ناراحتی، به این طرف و آن‌طرف می‌دویدم. بعد، اتفاق عبرت آموز و تکان‌دهنده‌ای برایم رخ داد: یکی از بچه بسیجی‌های کم سن و سال گروهان 3 گردان ما به اسم سید‌مهدی فاطمی، دوان دوان آمد سر وقتم. صدایم زد: «برادر قریب، لطفاً یک لحظه صبر کن، من با شما کار مهمی دارم!» حیرت زده ایستادم، ببینم این بسیجی با من چه کار دارد؟! آمد جلو، خیلی گرم با من دست داد، صورتش را آورد جلو و روی مرا بوسید و بعد، همان‌طور که دستش دور گردنم بود، در گوشم با لحنی مطمئن و محکم نجوا کرد: «برادر قریب؛ چرا این‌طور مضطربی شما؟... خوب به من گوش کن، من سید هستم، و از ته دل امید دارم که امشب جدم به تو کمک می‌کند. پس دیگر ناراحت نباش و به خدا توکل کن!» بعد هم سرش را از گوشم کنار کشید و گفت: «فراموش نکن چه گفتم!». و دوید و برگشت به داخل صف گروهانش. حرف‌های این بچه بسیجی در آن لحظات دفعتاً مرا به شدت تکان داد. اصلاً روحیه‌ام عوض شد. به خودم نهیب زدم که خدایا!‌ چقدر ما بنده‌هایت ناشکریم که با وجود این همه عنایاتی که در تمام حملات گذشته از جانب تو دیده‌ایم، باز با کمترین نقصانی از بابت کم و کسری وسایل مادی، خودمان را گم می‌کنیم و چنان هول می‌شویم که حالا یک بچه بسجی سیزدهش ساله را فرستاده‌ای که بیاید و به گوش هوشما تلنگر بزند و به ما دلداری بدهد! به قدری منقلب شدم که اشک در چشم‌هایم حلقه شد. در همین لحظه، حسن زمانی؛ معاون اول گردان که آمده بود خبر خوش رسیدن مهمات آر. پیو جی و توزیع سریع آنها بین بچه‌ها را به من بدهد، یک دفعه‌ای دیدم متحیر دارد به من نگاه می‌کند. پرسید: شما چه‌ات شده؟ اشکم را پاک کردم و گفتم: هیچی، زودتر دست بجنبان تا بچه‌ها را ببرم جلو! حسن زمانی متعجب از من دور شد. دیگر به قدری خوشحال و دلگرم شده بودم که اصلاً‌ تمام هم و غمی که داشتم فراموش‌ام شد. آن بسیجی کوچولو،‌ من را از حیث روحی، خیلی شارژ کرد. سید اسماعیل محمدی؛ فرمانده‌گردان حبیب بن مظاهر هم در خصوص وضعیت روحی نیروهای گردان، پیش از عزیمت از خاکریز نقطه رهایی می‌گوید: ... از لحاظ کیفیت روحیه نیروهای گردان حبیب در لحظه عزیمت، بایستی عرض کم اکثر نیروهای گردان ما، فاقد سابقه عملیاتی و تازه وارد بودند. تعداد معدودی از برادرها، سابقه دو نوبت حضور در جبهه را داشتند البته در جریان سخنرانی‌هایی که قبل از شروع عملیات برای نیروها داشتم، به وضوح دیده بودم که عموم برادران گردان از روحیه خیلی خوبی برخوردارند. امکانات ما به نسبت خیلی کم، ولی در عوض روحیات ما خیلی بالا بود. از لحاظ تعداد و نحوه سازماندهی نفرات در گردان، باید عرض کنم تعداد نیروی گردان 380 نفر بود؛‌ با احتساب کل عناصر تدارکات،‌ تعاون و بهداری، قبل از شروع حمله، یک نفر پزشکیار و حدود 10 نفر امدادگر را برادر محمد حسین ممقانی؛ مسئول واحد بهداری- رزمی تیپ به گردان ما مأمور کرده بود. ما آن 380 نفر را در سه گروهان سازماندهی کردیم. قبل از شروع حرکت از نقه رهایی، سه گروهان گردان خودمان را به این شکل آرایش دادیم: در هر گروهان، چهار دسته وجود داشته است؛ سه دسته رزمی و یک دسته پشتیبانی. چهار دسته در دو ستون تقسیم شده بودند و هر سه گروهان را با همین نحوه سازماندهی در دو ستون آرایش دادیم. به این ترتیب، کل گردان در قالب دو ستون موازی با هم آرایش گرفت. در رأس هر گروهان، معاون آن گروهان و در وسط هر گروهان، مسئول گروهان قرار می‌گرفت. در رأس هر دسته هم،‌ مسئول دسته قرار داشت. عناصر بی‌سیم چی گروهان‌ها هم پشت به پشت فرمانده هر گروهان حرکت می‌کردند و برای برقراری ارتباط گروهان‌ها با بی‌سیم‌ فرماندهی گردان واقعا زحمت می‌کشیدند. در آن گیر و دارد شروه عملیات،‌ نیروهای مهندسی رزمی متحمل سختی‌های بیشتری می‌شدند. جا‌به‌جایی دستگاه‌های غول پیکر مهندسی و مشکلات مربوط به آن را از زبان محسن کاظمینی می‌شنویم: ... در قضیه ملاقات غروب روز چهارشنبه 30 تیر بین برادر ردانی‌پور و حاج همت باز طوری شد که تصمیم گرفتند تعداد دیگری از دستگاه‌های ما را بگیرند و بدهند به تیپ 14 امام حسین(ع). همان شب،حوالی ساعت 21 که مرحله سوم عملیات شروع شده بود، یک بار دیگر آمدند سراغ‌مان و 4 دستگاه لودر و بلدوزر از استعداد کلی ماشین آلات واحد مهندسی تیپ 27 کسر شدند و برای‌مان ماند 6 دستگاه لودر و بلدوزر. از غروب روز چهارشنبه 30 تیرماه 1361، ما این دستگاه‌ها را حرکت دادیم و آوردیم پشت همان خاکریز دژ عراق در محور جنوب پاسگاه زید؛ جایی که 4 گردان تک‌ور عمار یاسر، حمزه سید‌الشهداء، حبیب بن مظاهر» و انصارالرسول (ص) پشت آن مستقر شده بودند. نقطه دقیق استقرار دستگاه‌های ما در کنار سنگرهای موقتی بچه‌های گردان عمار یاسر بود. کاملاً هم آمادگی داشتیم تا به محض رها شدن گردان‌ها از خاکریز نقطه رهایی، ماشین‌آلات را حرکت بدهیم و برویم جلو و شروع کنیم به احداث خاکریز تأمینی. منتها آن شب ما منتظر بودیم دستور شروع به‌کار را از طرف خود حاج‌ همت به ما ابلاغ کنند، آخر بدون هماهنگی با فرماندهی تیپ که نمی‌توانستیم کارمان را شروع کنیم؛ این یک مطلب! مطلب دوم این بود که همزمان با شروع حمله آمدند و 4 دستگاه دیگر را از واحد ما گرفتند. این شد که کلاً‌ برای ما باقی ماند 2 دستگاه! مطلب سوم؛ قرار بود درست در زمان شروع حمله، عباس کریمی؛ مسئول واحد اطلاعات- عملیات تیپ، برای ما یک نفر راهنما بفرستد. منتها،‌ آن شب،‌ بعد از شروع تک، هر چه انتظار کشیدیم، دیدیم راهنما نیامده. نشستم با سیف‌الله منتظری صحبت کردم تا ببینم چه باید کرد؟ او گفت: چاره‌ای نیست،‌ خودم الان می‌‌روم پیش حاج همت، بلکه بتوانم همان‌جا راهنما را بگیرم،‌ بیاورم کارمان را شروع کنیم. درست در همین لحظات بود که مرکز پیام فرماندهی تیپ، بی‌سیم ما را به گوش کرد. سیف‌الله گوشی را برداشت و با حاج همت صحبت کرد. حاجی به رمز گفت: «شما بلدوزر بفرستید به محل استقرار نفر بر ام- 113 مرکز پیام فرماندهی، تا هم برای توقف آمبولانس‌های واحد بهداری تیپ، وانت تیوتاهای تدارکات گردان‌ها و خود نفربر مرکز پیام، یک سری سنگر شبیه سنگرهای تانک درست کنند و هم برای تردد آمبولانس‌ها و ماشین‌های تدارکاتی گردان‌ها، دو تا جاده، عمود بر این جاده شمالی- جنوبی، به سمت مواضع دشمن بزنند». در جواب حاجی، سیف‌الله گفت: «اصلاً من خودم هم با دستگاه دارم می‌آیم پیش شما». خلاصه، سیف‌الله بلافاصله یک دستگاه از ماشین آلات اکیپ جهاد تهران را برداشت و رفت به سمت محل استقرار ام- 113 مرکز پیام حاج همت، تا از عباس کریمی راهنما را تحویل بگیرد و بیاورد تا ما کار خودمان را شروع کنیم. موقعی که او همراه دستگاه روانه شد، به علت شروع درگیری، تک کشف شده بود و به همین دلیل، دشمن با آتش مستقیم و منحنی خودش جاده مواصلاتی محور جنوب «پاسگاه زید» را بدجوری داشت می‌کوبید. سیف‌الله سوار بر آن دستگاه، در زیر آتش انبوه داشت می‌رفت تا خودش را به حاج همت برساند. *پاسداشت سی و سومین سالگرد «عملیات رمضان» در خبرگزاری فارس/42 انتهای پیام/

94/04/29 - 10:43





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن