واضح آرشیو وب فارسی:الف: سردار سلیمانی با خواندن چه کتابی گریست؟
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۵۲
روزنامه اطلاعات با انتشار متن اين نامه، از ســردار قاســم ســليماني به عنوان «فرمانده بلندآوازه سپاه قدس، كه هنوز تفنگ از دســت نينداخته و عمليات غرور آفرين آزادسازي جرفالصخر، آمرلي و تكريت را از دســت باقيماندگان بعث و جانيان جنون پيشــه داعش، رهبري كرده»، ياد کرده است. اين روزنامه نامه وي به احمد يوسف زاده نويسنده كتاب «آن بيست و ســه نفر» را «بغايت مهرآميز و صميمانه» توصيف کرده که طي آن از دلاوريهاي همرزمانش در دوران اســارت - كه اسارت را به اسيري گرفته بودند ـ به گرمي تجليل ميكند و بوسه بر دستانشان ميزند و به همرزمانش ميگويد كه ما مديون مردي هستيم كه سيسال است به احترام همه مجاهدان و شهدا، چفيه از گردن نينداخته و از رفيعترين جايگاه فقاهت و حکمت و اندیشه زیباترین عبارت را نثارشان می کند.متن نامه سردار را در ادامه بخوانید:بسم االله الرحمن الرحيم من المومنین رجال صدقواما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما یدلوا تبدیلااحمد عزيزم؛ تقريظ و تحســين رهبر عزيزمان مرا تشويق به خواندن كتابت كرد و پس از قرائت آن به مقامت غبطه خوردم و افسوس، كه در كارنامه ام يك شب از آن شبها و يك روز از آن روزهاي گرفتار در قفس را ندارم. شماها عارفان حقيقي و عابدان به عبوديت رســيدهاي هســتيد كه به عرش رسيديد، ايكاش در همان بالا بمانيد. چه افتخارآميز است ربانيون بر منبر نشسته، تربيت يافتگان منابر خود را به تماشا بنشينند. چه زيباست جوانان جوياي ِ كمال، كودكان كمال يافته در قفس دشمن را ببينند. اي كاش ِ ســفيران در قصرهاي مجلل نشســته كشورمان، اين ســفيران در قفس گرفتار شــده را ببينند و چگونه ســفير بودن را بياموزند. احمد عزيز؛ وقتي كتابت را خواندم ناخودآگاه صحنه اسارتي در مقابل ديدگانم مجسم شد و بهياد آن اسير، بر كتاب اين اسير، اشك ريختم، ياد قهرمان اسارت كه اسارت را به اسيري گرفت. بانوي معظمه خست هاي كه با مجروحيت دل و جسم، در حالي كه سر برادران، برادرزادهها و فرزندان خود را بالاي ني جلوي چشم ِهرروز كتك خورده را در طول داشــت و دهها زن و ِ كودك اســير هزاران كيلومتر پياده و يا بر شتر برهنه نشسته، سرپرستي ميكرد، در عمق قرارگاه دشمن بر هيبت او شلاق زد و با بياني كه خاطره پدرش علي(ع) را در يادها زنده كرد همانند شمشير برنده برادرش عباس بر قلب دشــمن فرود آورد و با جمله ّ «مارأيت الا ً جميلا» عرش را گرياند و بشريت را تا ابد متحير عظمت خود ساخت. به كرماني بودنم افتخار ميكنم از داشتن گوهرهايي همچون «شهســواري» كه فرياد «مرگ بر صدام، ضد اسلام» را در چنگال دشــمن ســر داد و نشان داد بهخوبي درس خود را از مكتب امام سجاد(ع) آموخته است و «امير شاهپسندي» كه بر ِ گوشت هاي بر اثر شلاق فروريخته او اطو كشيدند و «احمد يوسفزاده»، «زادخوش»، «مستقيمي»، «حسني» و... كه از اسارت عظمت آفريدند. در پايان درود ميفرســتم برمردي كه به احترام شــما و همه مجاهدين و شــهدا، قريب ســي سال چفيه يادگار آن روزها را به گــردن آويخته تا عشــق به ايــن راه و مرام و فرهنگ را به همه يادآوري كند و بر هر نوشته شما بوسه ميزند و در بالاترين جايگاه فقاهت، حكمت و انديشه، زيباترين كلمات را نثارتان ميكند. چقدر مديون اين مرديم و بدون او تاريكيم. خداوندا؛ وجودش را براي ایران و اسلام حفظ بفرما.قاسم سلیمانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]