تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835041969




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پرنده اي در‌كلاس


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پرنده ای در‌كلاس
کلاس درس
بچه‌های كلاس سوم دبستان ، زنگ اول علوم داشتند و قرار بود كه امروز خانم معلم از آنها درس بپرسد. برای همین بعد از مراسم صبحگاهی وقتی به كلاس آمدند همگی تندتند مشغول ورق زدن كتاب‌هایشان شدند تا بیشتر آماده شوند. مهسا كوچولو خیلی می‌ترسید و نگران بود كه نكند یك وقت خانم معلم از او درس بپرسد، چون دیروز به جای درس خواندن تمام وقتش را مشغول بازی و تماشای تلویزیون بود و اصلا به فكر درس نبود و حالا آمادگی لازم را نداشت. مدام خودش را سرزنش می‌كرد و توی دلش می‌گفت «كاش درسم را خوانده بودم، خدا كند كه خانم از من نپرسد و  ...».چند دقیقه بعد خانم معلم به كلاس آمد و گفت كه از همه درس می‌پرسد، اما برای این كه بچه‌ها بهتر آماده شوندده دقیقه به آنها وقت می‌دهد تا نگاهی به كتابشان بیندازند و بعد رفت و از بچه‌ها هم خواست كه از وقتشان استفاده كنند.همگی مشغول خواندن شدند، كلاس ساكت بود و مهسا سعی می‌كرد كه بیشتر بخواند، اما وقت خیلی كم بود و او فرصت زیادی نداشت.خانم معلم تصمیم گرفت روی تخته چیزی بنویسد، بنابراین رو به تخته ایستاد و شروع به نوشتن كرد كه ناگهان صدای جیغ و داد بچه‌ها بلند شد، خانم سریع به طرف بچه‌ها برگشت و دید كه كنار پنجره همه دختر كوچولوها از روی نیمكت‌هایشان بلند شده‌اند و فریاد می‌زنند! خوب كه نگاه كرد متوجه شد كه یك یا كریم آمده توی كلاس و حالا می‌خواست‌ از پنجره بیرون برود، اما هر چقدر سعی می‌كرد نمی‌توانست و می‌خورد به شیشه و می‌افتاد پایین، بیچاره بدجوری هم ترسیده بود، چند بار این كار را تكرار كرد، اما موفق نشد و عاقبت خسته و مانده درست وسط كلاس روی زمین نشست، اما بچه‌ها هنوز جیغ می‌زدند، بعضی‌ها از ترس و بعضی هم چون دیگران جیغ می‌كشیدند، داد می‌زدند!خانم معلم با تلاش بسیار زیاد بچه‌ها را آرام كرد و از آنها خواست كه یك طرف كلاس بایستند و بعد تصمیم گرفت به پرنده كمك كند تا از كلاس بیرون برود و آن وقت آرام آرام به طرفش رفت و باز هم از بچه‌ها خواست كه از جایشان تكان نخورند و ساكت باشند.دخترها می‌ترسیدند و چند تایی دستشان را جلوی دهانشان گرفته بودند، چند نفری چشمان خود را بسته بودند و بعضی هم زیر لب و آهسته می‌گفتند «خانم مواظب باش، خانم مواظب باش».خانم معلم همین طور كه جلو می‌رفت، آرام گفت: «بچه‌ها اصلا نترسید، كاری با شما نداره، ببینید خودشم ترسیده، باید كمكش كنیم تا راهشو پیدا كنه و بره».و بعد خیلی آرام دستانش را دراز كرد، پرنده را گرفت، كنار پنجره آمد و آن را رها كرد.بچه‌ها برای خانم معلم دست زدند و دوباره جیغ كشیدند و سر و صدا كردند!خانم معلم آنها را ساكت كرد و گفت: خب بچه‌ها دیگه همه چیز تموم شد ‌و از همه خواست كه سر جایشان بنشینند و ادامه داد: بچه‌ها گوش كنید، به خاطر این اتفاق، وقت زیادی از كلاس گرفته شد برای همین پرسیدن درس رو می‌ذاریم برای فردا و الان تمرین می‌كنیم.
کلاس در س
مهسا كه خیلی خوشحال شده بود یك دفعه داد زد: هورا... همه كلاس ساكت شدند و به او نگاه كردند. خانم معلم گفت: مهسا ، چه خبره؟مهسا كه متوجه شد كار بدی كرده سرش را پایین انداخت و گفت: ببخشید خانم، حواسم نبود و با خودش قرار گذاشت كه وقتی به خانه رفت درسش را خوب خوب بخواند.  بخش کودک و نوجوان تبیانمنبع:جام جممطالب مرتبط:آرزوی معلم شدن لولا وال تنها  جادوی جادوگر بدجنس  قصه ی رودخانه ی تنها روباه پرحرف چکاوک های مزرعه ی گندم اختاپوس خجالتی و ماهی مهربان  شیرنادان آرزوهای درخت کوچولو پرنده کوچولویی در جنگل   





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن