واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - در اینکه شخصیت و اندیشه مولوی جهانی است و محدود به یک قوم و ملت نیست، شکی نیست، اما اندیشه مولوی برای همه انسانهاست و هیچکس را بر آن حقی نیست. احمد عطارزاده: سخن گفتن از مولوی و نوشتن درباره اندیشه و سلوک این عارف و عالم بزرگ برای هرکس و در هر مقامی دشوار است؛ چه راه او راه حال است، نه قال و رهیافتی جز شیدایی ندارد. شاهد این مدعا نیز حدود هشت قرن پس از وفاتش به سال 672 قمری است، چه او از جسم خاکی رخت سفر بربسته اما اندیشه او هر عالم و عارفی را فارغ از جغرافیای مسکونش به خود مشغول میدارد. هر سال به بهانه سالروز تولد و وفات این عارف بزرگ مشتاقان بارگاهش گرد هم میآیند تا از دریای معرفت او جامی بستانند و جانی دوباره بیابند. میعادگاه هر ساله مشتاقان او شهر قونیه در ترکیه است و امسال نیز مانند هر سال هفته آخر آذرماه هفته مولانا و بزرگداشت یاد او بود. اما نکتهای که باید بهخاطر داشته باشیم و دیگران را نیز بدان واقف سازیم این است که مولوی از مفاخر پارسی گو و ایرانی است.اینکه اندیشه او جهان را درنوردیده و شرق و غرب عالم را متوجه خود ساخته است باعث نمیشود که نام او را از تاریخ ایران دریغ کنیم. مولوی جزئی از تاریخ پربار ادبیات و عرفان ایران است و حتی میتوان گفت که شناسنامه تاریخی ما در بسیاری از زمینههاست. او به عنوان فقیه و عالم دینی، اندیشههای اسلامی را به زبان نظم و نثر بازگردانده و طریقت عرفانی را نیز به آنها افزوده تا جان آدمی را متوجه منبع لایزال عشق عاشقان عالم کند. پس دو چیز را نمیتوان از حافظه تاریخ پاک کرد؛ ابتدا نقش او به عنوان فقیه و سپستر عارف و صوفی و دودیگر زادگاهش بلخ در فلات ایران. چه بسا که جایگاه مولوی این حسرت را در دل بسیار کسان زنده میکند که چرا تاریخشان شخصیتی چونان او ندارد و بر ماست که تاریخ را از گزند عواقب این دست حسرتها در امان نگاه داریم. در اینکه شخصیت و اندیشه مولوی جهانی است و محدود به یک قوم و ملت نیست، شکی نیست، اما تاریخ را نمیتوان تغییر داد. اندیشه مولوی برای همه انسانهاست و هیچکس را بر آن حقی نیست، مگر آنکه آزاده باشد و شیدا. به هر حال مولوی مانند تمام انسانها هویت و ملیتی دارد که بر اساس زادگاه سنجیده میشود. اگر نباید تاریخ را تغییر داد و اگر نباید در مورد اندیشه و شخصیت بزرگان تاریخ احساس مالکیت داشته باشیم، از همه مهمتر آن است که تاریخ را جعل نکنیم. جعل تاریخ اتفاقی است که همیشه توسط قدرتهای سیاسی انجام میشود و تنها با سیاست درست میتوان در برابر این جعلهای تاریخی ایستاد، چرا که تاریخ حاضر است و بهترین شاهد برای همه همان تاریخ است. مردمان جهان، مولوی را به مثنوی و دیوان غزلیاتش میشناسند و به عبارتی ذهن عامه با دستخط منظوم او آشناست و متون منثور او بیشتر مورد توجه ادبا و علما قرار گرفته است. از آثار منثور او نیز فیه ما فیه بیشتر از مکتوبات و مجالس سبعه دیده شده است. اما مجالس سبعه مولوی که متن هفت مجلس وعظ اوست برای عموم و به درخواست شاگردانش ایراد شده است و حاوی مطالب مهمی است که تنها میتوان از چنین شخصیتی توقع داشت. در این مجال میخواهیم به گزارشی اجمالی از مجالس سبعه بپردازیم تا دوستداران او را که کمتر با این اثر آشنا هستند، با مواضع اصلی این کتاب آشنا سازیم. جلسه اول: با مدح حضرت محمد آغاز میشود و حدیث آن حضرت را در باب کساد امت مورد بررسی قرار میدهد و در این میان از تمثیل و روایات - که شیوه کلی او در نوشتن است- استفاده فراوان میکند و یکی از دلایل اصلی کساد امت را روی برتافتن امت از سنت رسول اکرم میداند. در وصف بسم الله حکایتها میکند و در لطف خدا و بخشندگی او بر هر جرمی با توبه چندین نمونه میآورد که دل هر گناهکاری را به مرحمت خدا گرم خواهد کرد. از عاقبت برصیصا انسان را پند میدهد به دوری از شهوت و دعوت میکند به عقل و شکر نعمت که هر نعمت با شکر صاحب مال افزون میشود. جلسه دوم: طبق سنت این جلسه نیز با خطبه و مناجات آغاز میشود و در ادامه به تشریح یکی از احادیث پیغمبر میپردازد که رسیدن به قرب خدا جز از راه تقوا نیست و مقام و منصب و خون و عشیره در آن راهی ندارد. برای مثال، نامه سلیمان به بلقیس را میآورد و از رسالت هدهد میگوید و در آخر به کلام واضح پرده از تمثیل برمیدارد که: سلیمان خداست و بلقیس نفس اماره و هدهد عقل که هر لحظه از سوی خدا بر سینه بلقیس (نفس اماره) منقار میکوبد تا یاد خدا را در آن زنده نگاه دارد. جلسه سوم: حکایت پادشاه و امیران را میبینیم که برای پادشاه هیچ کاری خوشتر از دیدن نیست، باقی کارها عادت است و باز در آخر پرده از تمثیل برمیدارد که این پادشاه خدای عزوجل است و امیران فرشتگان درگاه، خدا بنی آدم را خوشتر از سایر مخلوقان میدارد و دلیل آن را بیان میکند. جلسه چهارم: در این جلسه مولوی پس از خطبه و مناجات طی شرحی عازم، پندهایی به مستمعان میدهد که فلان کارها سبب خسران است و فلان اعمال اجر میآورد برای عامل. سپس به توبه و شادی خدا از توبه کنندگان اشاره میکند و روایت ثعلبه را میآورد. جلسه پنجم: مطالب این جلسه در مورد علم و عمل است. تمثیل نفس به گاو نیز در در همین جلسه بیان میشود. جلسه ششم: جز جمال حق مبین، جز کمال حق مشنو تا خاص الخاص پادشاه باشی. جلسه هفتم: این جلسه که آخرین جلسه است با خطبه و نعت رسول شروع میشود و سپس چیستی عقل را برمی رسد و آن را تاج زرین میداند. از نظر کمی مطالب این جلسه بیشتر از سایر جلسات است و از این نظر رتبه دوم را بعد از جلسه اول دارد. به طور کلی میتوان مجالس سبعه مولوی را کلید مثنوی دانست. در این مجالس به وضوح میتوان شیفتگی او را نسبت به رسول اکرم و سنت آن حضرت مشاهده کرد و از آنجا که این هفت جلسه برای عموم مردم ایراد شده و با سایر متون مولوی تفاوت اندکی دارد، در این سخنرانیها استفاده از شعر زیاد دیده میشود و خطبه و مناجات در ابتدا و انتهای هر جلسه حضور دارد و اینکه مولوی پس از بیان حکایتها، کلید فهم حکایت را به مردم میدهد و آن را با زبان روشنتری به حضار ارائه میکند. نکته دیگر این مجالس این است که بهخوبی به ما نشان میدهد که او پیش از هر چیز فقیه است و در مقام وعظ خطوط فکریاش از اسلام هیچ فاصلهای نمیگیرد. به هر حال فهم او از اسلام به عنوان یک فقیه هم برای مسلمانان و هم سایرین، بسیار شیرین و دلچسب است و چه بسا انسانها که با او به اسلام گرویدند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 375]