تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر هركس يك روز از ماه رجب ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816401567




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بازهم درباره «دا»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازهم درباره «دا»
بازهم درباره «دا»   نويسنده:معصومه يزدي   15:14 روز سي ويکم شهريور ماه 1359 فرودگاه هاي نظامي وبين المللي تبريز ، شيراز،تهران،همدان،دزفول واصفهان توسط عراقي ها بمبارن شد.روز اول مهرماه دشمن با 12 لشکر ،2500 تانک و نفر بر وتعداد زيادي خودرو ،قصرشيرين را محاصره کرد.سومار،نفتشهر،مهران وچندشهر ديگر مرزي را نيز اشغال کرد.درهمين روزها، اولين پيام امام رسيد:«...پس شما بايد در مقابل جمعيتي که بر ضد اسلام است قيام کرده است ،برضد اسلام ،بايد دفاع از اسلام بکنيد.دفاع از اسلام يک چيز واجبي است، چيز لازمي است ؛به علاوه اين دفاع از حيثيت خودتان هست...»همه مردم بسيج شدند؛ زن ومرد ،پير و جوان ،کوچک و بزرگ هرچقدر که در توانشان بود قدم برداشتند .خيلي هايمان آن دوران نبوده ايم ؛اما اينها را شنيده ايم.شنيده هايي که هنوز ناگفته هايي را در خود دارد.ناگفته هايي از زبان زني که آن زمان، تنها هفده سال داشته وهمه چيز را ديده او براي کمک درتمام خرمشهر مي گردد تا در غسال خانه جنت آباد خرمشهر مشغول غسل وکفن کردن شهدا مي شود.روحش به شدت آزار مي بيند، اما با تمام توانش سعي مي کند برخورد تسلط يابد.اين دختر،حتي پدر وبرادرش را خود به خاک مي سپارد.عراقي هاتاگمرک خرمشهر به تجاوز خود ادامه مي دهند ،اما زهرا خسته نمي شود و آنقدر اصرار مي کند تا همراه اکيپ امداد به آنجا مي رود.«دا»خاطرات سيده زهرا حسيني است.رهبر عزيز وفرزانه ما تأکيد کرده اند که اين کتاب بايد به زبان هاي زنده دنيا ترجمه شود .نويسندگان ومنتقدان ادبيات داستاني هم «دا»را به عنوان بهترين اثر ادبي سال 1387 انتخاب کرده اند. قسمتي از کتاب: گفت:«خواهر بايد به حرف من گوش بديد.يعني چي سرخود بلند مي شيد مي آييد.»گفتم:«ما سرخود نيومديم .ما امدادگريم.به ما گفتند بياييد ما هم اومديم.هيچ کس هم نمي تونه ما رو برگردونه.»وسط اين جروبحث ما ،يک خبرنگار که نمي دانم ،سروکله اش از کجا پيدا شدبه من وصباح گفت:«صبر کنيد من از شما عکس بگيرم.»من که از ناراحتي خون خونم را مي خورد، گفتم:«برو بابا!وقت گير آوردي؟ عکس به چه دردي مي خوره؟ الان بايد تفنگ دست بگيري.»ستوان باز اصرار کرد من وصباح همراه گروه نرويم.آنقدر جلوي همه احساس بدي بهم دست داد که گفتم:هيچ کس حق نداره اين فرصت رو از من بگيره.هرکس بخواد مانعم بشه ،با همين اسلحه مي زنمش.»بنده خدا يک نگاه به من و يک نگاه به بقيه کرد و گفت:«بريد اسير مي شيد.عراقي ها همه جا هستن.»گفتم:«باشه اسير بشيم.من هم بايد يه کاري بکنم.»گفت :«کشته مي شيد.»من ودکتر سعادت همزمان به حرف آمديم، من گفتم:«الان هرجاي اين شهر باشي همين احتمال وجود داره.فرقش اينه که اينجا ما هم درمقابل دشمن يه حرکتي مي کنيم يه مقابله اي مي کنيم ولي غير از اينجا بدون اين که فرصتي براي دفاع از خودت رو داشته باشي، کشته مي شي.»دکتر سعادت هم گفت:«آقا پيه همه چي رو به تن مون ماليديم اين خواهرها رو هم از چيزي نترسونيد .اينا همه چي رو مي دونند وآگاهانه جلو اومدن.»صباح هم حرف هاي دکتر را تاييد کرد .من گفتم:«ما مطمئنيم که شهادت ،اسارت يا مجروحيت در انتظار ماست .»دست روي نارنجک هاي توي جيبم گذاشتم و گفتم:«اين نارنجکهايي که توي جيبم گذاشتم مال زمانيه که دشمن بخواد اسيرم کنه»ستوان ديگر کوتاه آمد وگفت:«خود دانيد.من ديگه نمي دونم به شما چي بگم. ولي حداقل صبر کنيد ،همين طوري راه نيفتيد بريد.شما که نمي دونين عراقي ها کجا هستن.صبر کنيد يه گروه الان به طرف سنتاب حرکت مي کنه، با اون گروه همراه بشيد.» منبع:مجله باران شماره 172  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن