واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت / علیرضا کریمی؛
تحقیر شدن یا سرکش ماندن، مساله این است
اگر بازیگری سابقه بیش از ۳۰ سال سرکشی در برابر منافع کشوری را داشته باشد که اکنون تکقطب نظام بینالمللی محسوب میشود، اعتماد کردن به چنین بازیگری بسیار پیچیده خواهد بود و چون این بازیگر تحت فشارهای جانبی و ناتوانی از اداره و مدیریت آنها پای در وادی اعتمادسازی گذارد، مجبور به پرداخت هزینههای بسیار سنگین خواهد شد.
گروه بینالملل خبرگزاری فارس – علیرضا کریمی: در شرایطی که به تاریخ پایان تمدید ششماهه برنامه مشترک اقدام نزدیک میشویم، از نگاه طرف غربی مذاکرهکننده با ایران تقریبا قطعی است که هر توافقی که حاصل شود، شامل یک رژیم بیسابقه بازرسی از تاسیسات هستهای و حتی غیرهستهای ایران خواهد بود. این موضوع که بازرسیها از چه مراکزی قابل انجام خواهد بود؟ فقط در چارچوب پروتکل الحاقی صورت میگیرد یا فراتر از آن؟ دسترسی مدیریتشده مطرح خواهد شد یا بازرسی کامل؟ در دسترسیها معنای کسب رضایت آژانس چیست؟ و ... سوالاتی است که تنها پس از دستیابی به سند نهایی توافق و ضمایم احتمالا پرحجم آن میتوان در خصوص آنها اظهار نظر کرد. اما به هر حال، غرب قصد دارد آنچه را که باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا بیسابقهترین رژیم بازرسی تاریخ خواند، علیه ایران اعمال کند و میتوان تصور کرد که در صورت حصول توافق نهایی موسوم به «برجام»، به بخش قابل توجهی از خواسته خود نیز دست مییابد. تجربه توافق ژنو و بیانیه لوزان نشان میدهد که کفه امتیازات اخذ شده از ایران در برابر امتیازات داده شده به ایران، اصولا میچربد. بنابراین از اکنون میتوان تصور کرد که در خصوص بازرسیها نیز توافق نهایی – در صورت حصول – از چه مدلی پیروی خواهد کرد. اما مبنای چنین خواستههایی از جمهوری اسلامی ایران چه میتواند باشد؟ ایران با پذیرش چنین نظامی از بازرسیها برای یک دوره زمانی به قول توافق ژنو، طولانی (Long Term)، در واقع به چه چیزی اذعان میکند؟ برای پاسخ دادن به این سوال، طرح برخی مباحث نظری اجتنابناپذیر است. به باور رئالیستها، در فضای فاقد قدرت مرکزی بینالمللی، بازیگران نمیتوانند به یکدیگر «اعتماد» کنند. اعتماد در چنین فضایی هرگز به طور کامل میان بازیگران شکل نخواهد گرفت هرچند که ممکن است بین برخی بازیگران پس از طی روند تاریخی همکاری و تعامل، بهطور نسبی ایجاد شود. در نظام بینالمللی قدرتمحور، از آنجا که قواعد و نرمها برساختهگان قدرتهای بزرگ هستند و حامی منافع آنها، تنها به بازیگرانی میتوان بهطور نسبی اعتماد نمود که از این قواعد پیروی میکنند یا به قولی بهنجار (Socialize) شدهاند. «رفتار بهنجار» در فضای بینالمللی برآمده از قواعد قدرت که اصطلاحا به آن «جامعه بینالمللی» هم میگویند، یعنی رفتاری که با منافع کلان قدرتهای اصلی نظام بینالمللی در تعارض و تضاد نباشد، بلکه تباین نیز نداشته باشد. وقتی نظام بینالمللی در شرایط تکقطبی بهسر میبرد – که همچنان پس از 1991 همین قاعده بر آن حاکم است هرچند که روند تغییر آن آغاز شده است – نرمهای بینالمللی هم برآمده از منافع تکقطب، متحدان و پیروانش است. پس «اعتمادسازی» هم بر مبنای منافع تکقطب و متحدانش صورت میپذیرد. وقتی نظارت بر حسن انجام تعهدات ایران در مذاکرات هستهای بر عهده آژانس بینالمللی انرژی اتمی نهاده شده، واضح است که ایران برای «نظام بینالمللی» در حال اعتمادسازی است. اگر بازیگری سابقه بیش از 30 سال سرکشی در برابر منافع کشوری را داشته باشد که اکنون تکقطب نظام بینالمللی محسوب میشود، اعتماد کردن به چنین بازیگری بسیار پیچیده خواهد بود و چون این بازیگر تحت فشارهای جانبی و ناتوانی از اداره و مدیریت آنها پای در وادی اعتمادسازی گذارد، مجبور به پرداخت هزینههای بسیار سنگین خواهد شد. نگاه جمهوری اسلامی ایران آن بوده است که در چارچوب قوانین بینالمللی، برنامه هستهای خود را همواره تحت پایش بازرسان آژانس بینالملی انرژی اتمی قرار داده اما پرواضح است که این دست بازرسیها، هرگز «شهوت اعتمادخواهی» طرف غربی را ارضاء نکرده است. نگاه ایران همواره این بوده است که آژانس در بازرسیهای خود به هیچ انحرافی در برنامه هستهای ایران نرسیده است اما مساله این است که به قول مرحوم «کنث والتز»، آژانس یک نهاد بینالمللی است و نهادهای بینالمللی، تنها تجلی منافع قدرتهای بینالمللی هستند. منفعت اصلی قدرتهای غربی در مذاکرات هستهای با ایران، نه لجام نهادن بر توسن هستهای ایران که برجای خود نشاندن یک بازیگر سرکش است. واشنگتن و متحدانش با آن دستگاههای عریض و طویل اطلاعاتی، بهخوبی از ماهیت غیرنظامی برنامه هستهای ایران آگاهی دارند و دستگاههای اطلاعاتی مزبور نیز اذعان کردهاند که دستکم پس از سال 2003، ساحت برنامه هستهای ایران از هر تلاشی برای رسیدن به سلاح هستهای بری بوده است. تیمهای مذاکرهکننده هستهای ایران از زمان روحانی تا لاریجانی، از لاریجانی تا جلیلی و از جلیلی تا ظریف، از هر دیدگاه سیاسی که بودهاند، مواضع اصولی و شفاف ایران را بیان کردهاند اما هیچگاه با اقبال طرف غربی مواجه نگردیدهاند. این استدلال که ایران در حال اعمال حقوق نوشته شده بینالمللی خود است، مانع آن نمیشود که گستردهترین نظام تحریمی جهانی علیه این کشور اعمال نشده و مشروع جلوه داده نشود؛ نظامی که اکنون از نگاه «هدلی بولی»، یک نهاد بینالمللی است. بر این اساس، اکنون تنها چند روز تا تاریخی مانده است که در آن تاریخ، باید توافقی حاصل شده و در برابر اقدامات شفافساز و اعتمادساز ایران، نهاد تحریمهای بینالمللی علیه این کشور فروپاشد؛ بگذریم از اینکه در چگونگی این فروپاشی هم اختلاف نظرهایی بین ایران و شش کشور موسوم به 1+5 به چشم میخورد. در این مصاف ایران دقیقا در برابر نظام بینالمللی قرار دارد. کشورهایی که در برابر ایران قرار دارند، مجموعا بیش از 80 درصد قدرت مادی جهان را در اختیار دارند (آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین) و نظام بینالمللی یا حتی جامعه بینالمللی از نگاه رئالیستی هم معنایی جز همین ندارد. از نظر طرف غربی، باید رفتار ایران بهنجار شود اما خود این بهنجار شدن هم باید بهنجار باشد. نه تنها رفتار هستهای ایران باید تغییر کند، بلکه ایران باید از طریق قواعد مدنظر قدرتها رفتار خود را تغییر دهد. بهنجارسازی بهنجار، بهمعنای «پذیرش تحقیر بازرسیهای سخت» است. بازرسیهایی که گفته میشود باید از طریق یک «آنسکام مختص ایران» صورت پذیرد. نظام بازرسی ویژهای که برای ایران در نظر گرفته شده، میخواهد ایران را بهعنوان یک بازیگر سرکش تحقیر کند. در قواعد قدرت، هزینه سرکشی تحقیر است و غرب دقیقا از ایران میخواهد که تحقیر بپذیرد. این چیزی است که ایران باید در خصوص آن تصمیم واقعی بگیرد. بهنجار شدن به واسطه تحقیر یا سرکش ماندن در برابر نظم قدرتمحور در اوج تحریم؟ به قول شکسپیر، مساله این است. انتهای پیام/
94/04/03 - 15:18
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]