واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
همرزم شهید چمران: کاش دوران با مصطفی بودن تمام نمیشد استانها > ایلام - همرزم بودن با دکتر مصطفی چمران برایم فراموش نشدنی و بسیار مفید و عبرتآموز بود. خصوصیات فردی این انسان کامل به گونهای بود که نه تنها برای ما، بلکه برای لبنانیها، الگو و اسطورهای بزرگ بود که ای کاش آن دوران تمام نمیشد. درسهایی که من از چمران آموختم، هیچ معلمی برایم نگفته بود. دریایی از معرفت بود که همیشه به ما میگفت که وظیفه اصلی ما انسانسازی است نه چیز دیگر. تلاش ما سربازان آن مرد بزرگ به گونهای بود که چمرانوار باشیم ولی ارزیابی آن با خداست.
این بخشی از صحبتهای حاج صارم طهماسبی در گفتوگو با ایسنا است، که شرح به مصطفی پیوستنش در لبنان را این گونه شرح میدهد: سال 1354 به همراه «محمد مهدی صولت»، با قطار روانه مشهد شدیم و از مشهد به تربت جام. دیگر نمیدانم به کجا رفتیم، همین قدر یادم هست که بعد از سه شب راهپیمایی وارد دهکدهای که نامش در خاطرم نمانده است، شدیم و بعد از آن به سمرقند رسیدیم. از آنجا با لباس مبدل به کابل رفتیم و يك راهنما ما را به خیابان سنگفرش شدهای برد که خانه «سیدعلی اندرزگو» در آنجا بود، برد. سه روز در آنجا ماندیم و پس از دريافت گذرنامه راهی اسلام آباد پاکستان شدیم. بعد از ورود به آنجا ما را فورا به فرودگاه بردند و روانه دمشق شدیم. در دمشق ما را به جایی که یادم نیست چه نام داشت بردند و پس از دریافت لباسهای نظامی راهی پادگان آموزشی واقع در «حموریه» شدیم. مدتی در آنجا آموزش نظامی تخصصی از جمله تخریب و آموزشهای عبور از رودخانه با طناب و کوهنوردی دیدیم و بعد از آن ما را به «جبلالشیخ» انتقال دادند و در آنجا پس از فراگرفتن زبان عربی به بیروت رفتیم و دو سال آموزش دیدیم و به اين ترتيب به طور کامل آموزشهای نظامی را فرا گرفتیم. در یکی از روزهای تابستان سال 1357 بود که از رادیو شنیدیم حکومت شاه در حال نابودی است. «جمشید آموزگار»(نخست وزير وقت) برکنار شده بود و موج انقلاب و براندازی شاه ما را بر آن داشت تا به ایران برگرديم. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامي تقریبا سه سال از حضور ما در لبنان میگذشت. تا بازگشت و رسیدن ما به ایران، انقلاب پیروز شده بود. نرسیده به مرز بازرگان حال و هوایی به من دست داد که در طول این چند سال که در لبنان بودم این گونه برای خانوادهام دلتنگ نشده بودم. نمیدانم بوی وطن به مشامم خورده بود یا اشتیاق رسيدن به خانوادم! تا اسفندماه 1357 من و محمد مهدی صولت در تهران ماندیم و بعد از آن به برای دیدن خانواده به منطقه خودمان روانه شدم. چند ماهی که در خانه بودم بازهم برای رفتن به لبنان عازم تهران و از آنجا راهی اصفهان شدم. تعدادی از بچههای قدیمی را پیدا کردم که بعد از مدتی کوتاه به دمشق و از آنجا به بیروت رفتیم. این بار دیگر خبری از محمد مهدی نبود نمیدانم چرا برنگشته بود؟ تنهايي خيلي برایم سخت بود. این بار کارت شناسایی عضویت «سازمان الفتح» را کسب کردم و در این زمان بود که در دیداری که با شهید چمران داشتم، شنیدن سخنان پربارش به گونهاي مرا منقلب کرد که در همان جلسه بود که به او گفتم دکتر اگر اجازه بدهید وارد شاخه نظامی «امل» شوم که ایشان با بیان دلایلی برای خدمت من در همان رسته، مرا منصرف کرد و با پیروی از حرفهایش در همان رسته اولیه خودم ماندم ولی نمیدانم چرا حرفهای چمران دگرگونم کرد. گفتن خاطرات این مدت برای خود کتابی است خواندنی. در سفر دوم به لبنان، در دمشق پس از گذراندن دوره فشرده يك ماهه به «قوات خاصه» لبنان در بیروت پیوستیم. در آن زمان طی هشت ماه 17 بار وارد اراضی اشغالی برای انجام ماموریت شدیم. در این مدت به عضویت سازمان الفتح درآمده بودم. در مجموع هفت سال در لبنان بودم که همرزم بودن با دکتر مصطفی چمران برایم فراموش نشدنی و بسیار مفید و عبرتآموز بود. خصوصیات فردی این انسان کامل به گونهای بود که نه تنها برای ما، بلکه برای لبنانیها، الگو و اسطورهای بزرگ بود که ای کاش آن دوران تمام نميشد. درسهایی که من از چمران آموختم، هیچ معلمی برایم نگفته بود. دریایی از معرفت بود که همیشه به ما میگفت که وظیفه اصلی ما انسانسازی است نه چیز دیگر. تلاش ما سربازان آن مرد بزرگ به گونهای بود که چمرانوار باشیم ولی ارزیابی آن با خداست. این مرد بزرگ را نمیتوان توصیف کرد چرا که ویژگیهای اخلاقیاش به گونهای بود که شاید میتوان به جرأت گفت کسی مثل وی را تا به حال ندیدهام. بارها و بارها اتفاق میافتاد که غذای کافی نداشتیم و چمران نانهای خشک شدهی روزهای قبل را میخورد. در آنجا فرماندهی فقط پیشوندی برای نام مصطفی بود چرا که از همه ما سادهتر و بیآلایشتر بود. بعد از گذشت هفت سال در لبنان به ایران برگشتم که جنگ تحمیلی آغاز شده بود. من هم برای ادای تکلیف روانه جبهههای حق علیه باطل شدم و در 13 آبان ماه سال 1363 در مهران به اسارت نیروهای بعثی درآمدم و پنج سال در اسارت بودم.
کلید واژه ها: استان ایلام - شهید مصطفی چمران -
یکشنبه 31 خرداد 1394 - 17:40:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]