تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 4 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من پيامبر نشده ام كه لعن و نفرين كنم، بلكه مبعوث شده ام تا مايه رحمت باشم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844139751




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت همت از مرحله سوم عملیات رمضان/1 آیا جان آدم‌ها به اندازه‌ی یک دانه قطب‌نما هم ارزش ندارد؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایت همت از مرحله سوم عملیات رمضان/1
آیا جان آدم‌ها به اندازه‌ی یک دانه قطب‌نما هم ارزش ندارد؟
فرماندهان گردان‌ها به من طعنه می‌زدند و می‌گفتند: می‌‌خواستید توی نماز جمعه‌ی تهران به مردم بگویید و اعلام کنید رزمندگان در جبهه به قطب‌نما نیاز دارند، قطب‌نما اهداء کنید! آیا جان آدم‌ها به اندازه‌ی یک دانه قطب‌نما هم ارزش ندارد؟

خبرگزاری فارس: آیا جان آدم‌ها به اندازه‌ی یک دانه قطب‌نما هم ارزش ندارد؟



به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید محمد ابراهیم همت که پس از ربوده شدن جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) را بر عهده گرفت در اغلب عملیات هایی که پیش از شهادتش انجام شد در سمت فرماندهی حضور داشت.  برخورد شهید همت با بسیجیان تحت امرش همیشه زبانزد است و او سعی می کرد با سخنرانی ها و روشنگری هایش نیروها را نیز آگاه کند تا با چشمان باز قدم در میدان آتش بگذارند. علاوه بر این همت تحلیل ها و گفتارهایی پیرامون عملیات هایی که انجام می شد ارائه می کرد. حسین بهزاد در کتاب «به روایت همت» سی و دو «درس-گفتار» محمد ابراهیم را در یک روند پژوهشی گردآوری کرده که بخشی از این کتاب به عملیات رمضان اختصاص دارد. همت پیرامون عملیات رمضان، از چگونگی انجام تا علل شکست آن را بررسی کرده و در درس گفتار چهارم این کتاب راجع به حمله رمضان در جلسه توجیهی با مسئولین واحدهای ستادی تیپ 27 پس از خاتمه مرحله سوم عملیات رمضان اینگونه سخن آغاز می کند: *همت: بسم‌الله الرحمن الرحیم، خدمت برادران باید عرض کنم علی‌رغم آن که ما از بخش پایانی مرحله‌ی سوم عملیات رمضان که پریشب انجام گرفت، ناراضی بودیم، اما به دلیل وضعیت خاص موقعیت نظامی منطقه، لازم بود که آن حرکت انجام بشود. منطقه از حیث عارضه، برخلاف مناطق عملیاتی کردستان و غرب کشور، از یک زمین صاف و دشت فاقد عارضه تشکیل شده که اگر امکانی برای احداث خاکریز در آن و جود نداشته باشد، برای مقابله با واحدهای تانک سپاه سوم دشمن؛ که از جمله قوی‌ترین واحدهای زرهی ارتش عراق محسوب می‌شوند، مشکلات زیادی برای نیروهای ما به وجود می‌آید، لذا به حرکتی که پریشب، از نزدیک این خاکریز- که به صورت یک خط قرمز در نقشه مشخص شده و آن را می‌بینید انجام شد، می‌پردازیم و درباره‌ی آن، انشاءالله توضیحاتی ارائه خواهم کرد. دشمن این طرف خاکریز را آب انداخته بود که ما قادر به عملیات در آنجا نباشیم، فاصله‌ی این خاکریز تا «پاسگاه زید» حدود هشت هزار و چهارصد متر است. این هشت هزا و چهارصد متر، دقیقا منطقه‌ی عملیاتی چهار تیپ سپاه بود. دو کیلومتر اول، حد خط واگذار شده به تیپ 25 کربلا بود. دو کیلومتر بعدی، حد خط واگذار شده به تیپ 27 محمد رسول الله (ص) بود. دو کیلومتر سوم متعلق به تیپ 14 امام حسین (ع) و سرانجام دو کیلومتر آخر به تیپ 8 نجف اشرف واگذار شد. این چهار تیپ، در این منطقه وارد عمل شدند. به این صورت که تیپ 25 کربلا می‌آمد برای تصرف این پل، تا امکان اجرای پاتک در صبح عملیات از این طرف کانال پرورش ماهی را از دشمن سلب کند، دو گردان از تیپ ما، برای کمک به تصرف و تامین این پل، به تیپ 25 کربلا کمک می‌کرد. دو گردان دیگر ما هم از این وسط حرکت می‌کردند به جلو، برای انهدام واحدهای دشمن و رساندن خودشان به کانال پرورش ماهی؛ که در شمال‌شرقی شهر بندری «بصره» عراق واقع شده است.بعد، دو گردان از تیپ 14 امام حسین (ع) باید حرکت می‌کردند و به این منطقه می‌آمدند و اینجا را پاکسازی می‌کردند؛‌یعنی تا انتهای کانال پرورش ماهی، و عناصر و ادوات دشمن را منهدم می‌کردند. دو گردان از تیپ 8 نجف اشرف هم باید می‌آمدند و ضمن پاکسازی این منطقه، دژ مثلثی اول را تصرف و پاکسازی می‌کردند، عملیات مقارن ساعت 21:00 شامگاه چهارشنبه سی‌ام تیر 1361 آغاز شد. یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های تیپ ما در این عملیات، که بعد به آن خواهیم پرداخت، ضعف سیستم مخابراتی بود که موجب شد تا ما سی دقیقه دیرتر از سایر تیپ‌های عمل‌کننده، گردان‌های خودمان را از نقطه رهایی حرکت بدهیم. این یک فاجعه‌ی بزرگی بود و حقیقت مطلب را بخواهید، در آن لحظات، من بدنم می‌لرزید و با یک ترس و دلهره‌ی عجیبی آن شب دست به گریبان بودم؛ چون درگیری در منطقه شروع و تک کشف شده بود و ما تازه آن وقت بود که گردان‌ها را حرکت دادیم. این خیلی وحشتناک بود! اولین بار بود که چنین اتفاقی برای تیپ ما رخ می‌داد و هرگز چنین امری در گذشته سابقه نداشت. سابق بر آن، این ما بودیم که همیشه سایر تیپ‌ها را سرزنش می‌کردیم که شب حمله دیرتر از ما حرکت می‌کنند. این دفعه، به علت نرسیدن نفربر حامل بی‌سیم وی.آر. سی-46 و حتی خالی بودن دست فرماندهی تیپ از تجهیزات مخابراتی برای هدایت گردان‌ها، ما بودیم که دیرتر حرکت کردیم. خود من آن شب جز یک بی‌سیم پی.آر.سی-77، وسیله‌ای برای هدایت گردان‌ها نداشتیم. هیچ کدام از این گردان‌ها هم بی‌سیم اضافه نداشتند و هر چهار گردان انصار، حبیب، حمزه و عمار هم می‌خواستند بروند برای عملیات. گفتیم لااقل یک بی‌سیم پی. آر. سی-77 به من بدهید، جوری که لااقل تا عمق دو، سه کیلومتری پیشروی، بشود این‌ها را هدایت کرد. حاضر شدم یک پی‌. آر. سی-77 دستم بگیرم و بگویم حالا شماها حرکت کنید. هی منتظر بی‌سیم لحظه‌شماری کردم، آخر که دیدم بی‌سیم تیپ نیامد، گفتم بچه‌ها بروند از تیپ 25 کربلا یک دستگاه بی‌سیم پی.آر.سی-77 امانت بگیرند. رفتند و آن را گرفتند و آوردند و آن شب، من با همان بی‌سیم امانتی، این چهار گردان را حرکت دادم. ده دقیقه بعد از حرکت نیروها و چهل دقیقه بعد از شروع عملیات بود که ساعت 21:40 تازه نفربر حامل بی‌سیم فرماندهی و محور از راه رسید! حالا ما بعد این مساله را برسی می‌کنیم تا مشخص بشود علات این قضیه چه بوده است. عرض شود به خدمت شما، در منطقه، عملیات شروع شد. با توجه به این که تیپ ما حدود سی‌دقیقه دیرتر از سایر تیپ‌ها وارد عمل شد و بر اثر درگیری، تک، کشف شده بود و تیربارهای دشمن شدید روی منطقه کار می‌کرد، بدن من به شدت می‌لرزید و با خودم می‌گفتم الان است که دشمن بچه‌ها را توی این دشت کفی و فاقد عارضه درو کند! تازه، این تنها دغدغه‌ی خاطر من نبود، دلواپس این مطلب هم بود که ما دیر وارد عمل شدیم، حالا اگر بچه‌ها سر راه خودشان به میدان مین برسند و معطل خنثی‌سازی مین‌ها برای باز کردن معبر بشوند، این‌جا همگی وقت تلف می‌شود و قطعا مشکل هماهنگی با واحدهای عمل‌کننده در چپ و راست خودمان را پیدا خواهیم کرد. بحمدالله و با حول و قوه‌ی الهی، بچه‌های ما آنقدر محکم حرکت کردند که ما به نحو معجزه‌آسایی این عقب‌ماندگی را جبران کردیم! البته یکی از علل این توفیق عجیب بچه‌ها، طراحی جالب بود که برای مانور عملیات انجام شد. به این معنا که دو گردان از منتهی‌الیه سمت راست حرکت می‌کردند و دو گردان هم از وسط ما این دو گردان را زودتر از سمت راست حرکت دادیم و این‌ها از خط دشمن عبور کردند. دو گردان بعدی ما آمدند با دشمن درگیر بشوند که نیروهای آن دو گردان قبلی ما، آمدند و از پش سر، راه فرار دشمن را بستند. در نتیجه در ساعت 23:00، در شرایطی که هنوز یک ساعت از شروع عملیات ما سپری نشده بود از قرارگاه مرکزی کربلا برادر غلام‌علی رشید به من بی‌سیم زد و گفت: پست شنود خودی می‌گوید الان یک گردان عراقی در منطقه‌ی تیپ شما مداوم دارد با رده‌های عقب خودش تماس می‌گیرد و می‌گوید محاصره شده است. به بچه‌ها بگو پدرش را در بیاورند!‌ من هم بلافاصله با بچه‌ها تماس گرفتم و گفتم: یک گردان عراقی در محاصره‌ی شما قرار گرفته، شما لحظه به لحظه حلقه‌ی محاصره‌ی آن را تنگ‌تر کنید و نگذارید فرار کند!‌ این بچه‌ها هم حلقه‌ی محاصره را تنگ کردند و هر چه تانک و نفربر بود، زدند و منهدم کردند از آنجا که  عبور کردند و جلو رفتند، رسیدند به قرارگاه تاکتیکی تیپ 10 زرهی عراق! بچه‌های گردان انصار ما می‌‌گفتند داخل قرارگاه دشمن پر از یخچال‌های مملو از مواد خوارکی فرد اعلاء و پپسی و این جور چیز ها بوده هر چه از وسایل رفاهی که فکرش را بکنید، داخل این قرارگاه وجود داشت، بعد، کنار این قرارگاه هم یک پارک موتوری قرار داشت که داخل آن حدود پنجاه، شصت دستگاه تانک بعضا از نوت تی- 72 نفربر، ماشین‌های لوکس و آمبولانس آخرین سیستم پارک شده بود. وقتی به این پارک موتوری رسیدند، با من تماس گرفتند و گفتند: این‌جا خیلی وسایل و تجهیزات وجود دارد. من آنجا، بنا بر تجربیات دو مرحله‌ی قبلی این عملیات، چون حدس می‌زدم شاید این بار هم احتمال برگشت به عقب وجود داشته باشد و در صورت عدم انهدام این تجهیزات، دشمن که برگردد همه را سالم باز پس می‌گیرد پای بی‌سیم به بچه‌ها گفتم: بزنید و منهدم‌شان کنید! بچه‌ها هم نامردی نکردند و کل این پارک موتوری را به آتش کشیدند! چنان جهنمی درست کردند که خودشان می‌گفتند تا دو، سه ساعت بعد از آن، نمی‌شد از فاصله‌ی دو کیلومتری آن‌جا نزدیک‌تر رفتند! از بس که تانک و نفربر در آنجا داشتند می‌سوختند! خب، این‌ها از آنجا هم عبور کردند و جلو رفتند، تا رسیدند، به کانال پرورش ماهی، عملیات خودشان را شکر خدا به خوبی انجام دادند و دو تا از این گردان‌ها رفتند و چسبیدند به تیپ 25  کربلا و با بچه‌های کربلا رسیدند به پل. بعد آنجا هم یک پارکینگ زرهی دشمن وجود داشت ک بچه‌های گردان حبیب، حمزه و عمار در آنجا حدود صد و پنجاه دستگاه تانک دشمن را منهدم کردند! نزدیک این پل، بچه‌ها صد و پنجاه تانک عراق را زدند! یعنی الان که این‌ها آما ره ما می‌دهند، می‌بینیم میزان انهدام زرهی دشمن؛ خیلی زیادتر از آماری است که ما به قرارگاه مرکزی کربلا داده بودیم. الان که نفر به نفر بچه‌های دسته‌ها به خود گردان‌شان آمار می‌دهند، می‌بینیم آماری که به قرارگاه کربلا دادیم خیلی کمتر از میزان واقعی بوده است.... همت روی نقشه، محل پارکینگ زرهی دشمن در کنار پل کانال پرورش ماهی را نشان می‌دهد و خطاب به حضار می‌افزاید: ... اینجا، پارکینگ تانک بوده بچه‌ها! در اینجا آنقدر قشنگ و دقیق بچه‌ها عمل کردند که در نتیجه وقتی پنج، شش دستگاه از تانک‌ها به قصد فرار به سمت پل در رفتند، راه پل مسدود شد و دیگر بقیه‌ی ادوارت زرهی عراق نتوانستند فرار کنند. این وسط گیر کردند و بچه‌های ما ترتیب‌شان را دادند! از این تعداد، بیست و شش دستگاه‌شان را گردان حبیب‌بن‌مظاهر سالم غنیمت گرفت و آورد چید کنار خاکریز محل استقرار خودش. دو، سه، نفری در این گردان بودند که رانندگی تانک را بلد بودند. آن‌ها این تانک‌ها را کنار خاکریز خودشان چیدند، تا از آن‌ها به عنوان تقویت پدافند خودشان در مقابل پاتک عراق استفاده کنند!... همت مشعوف لبخند می‌زند و ادامه می‌دهد... متاسفانه وقتی صبح پنجشنبه سی‌ویکم تیر 1361 به این‌ها دستور عقب‌نشینی را ابلاغ کردیم، فرصت انهدام همه‌ی آن تانک‌ها را پیدا نکردند و چند دستگاه از آنها را سالم در منطقه رها کردند و برگشتند. به هر حال، مواضع دشمن در قسمت تیپ 27 محمد رسول الله (ص( ساقط شدند. در قسمت تیپ 14 امام حسین (ع) بچه‌های آنها علی عمل کردند و تا بالای کانال پرورش ماهی جلو آمدند و آنجا را پاکسازی کردند تیپ 8 نجف اشرف، خودش را با موفقیت به دژ مثلثی اول رساند و آنجا را پاکسازی کرد، بچه‌های تیپ نجف خیلی از نفرات دشمن را در منطقه‌ی مثلثی اول به اسارت گرفتند. متاسفانه این‌بار قرارگاه عملیاتی فجر، خصوصاً تیپ 17 قم ضعیف عمل کردن و این منطقه به خوبی پاکسازی نشد، تا ساعت 1:30 پنج‌شنبه سی‌ویکم تیر ماه 1361، کل منطقه سقوط کرده بود؛ طوری که در منطقه‌ی تیپ ما، یک گلوله از طرف دشمن شلیک نمی‌شد، در سرتاسر منطقه، همینطور شعله‌های آتش بود که از زاغه‌های مهمات منهدم شده‌ی دشمن، به آسمان زبانه می‌کشید. حالا دیگر زمان شروع حرکت لودرها و بلدوزرهای مهندسی بود. اگر لودرها و بلدوزرها سر ساعت حرکت می‌کردند، در فاصله‌ی ساعت 2:00 تا 5:00 بامداد پنجشنبه سی‌ویک تیر، می‌توانستند آن خاکریز تامینی را بزنند. متاسفانه از این ناحیه، تانک‌ها به شدت به سمت این دستگاه‌های مهندسی تیراندازی می‌کردند. راننده‌های این ماشین‌آلات هم که ترسیده بودند، از سرعت‌شان کاسته شد. علت چه بود؟ نگو در اینجا نیروهای قرارگاه عملیاتی فجر منطقه را کلا پاکسازی نکرده بودند و این تانک‌های دشمن، مرتب در منطقه مانور می‌دادند و لودرها و بلدوزرهای ما را تهدید می‌کردند. خلاصه، ستون ماشین‌آلات مهندسی همینجا زمین‌گیر شد! تا یک گردان از تیپ 14 امام حسین (ع) را بیاورند اینجا، که از پاسگاه زید وارد عمل بشود و این منطقه‌ی آلوده را پاکسازی کند، ساعت شد 3:30 صبح! خلاصه، فرماندهان قرارگاه مرکزی کربلا به این نتیجه رسیدند که در اندک مجال باقی مانده تا روشن شدن هوا، مهندسی قادر نیست این خاکریز را بزند. به همین دلیل، دیدند ماندن در منطقه به صلاح نیست و دستور عقب‌نشینی واحدها از منطقه، توسط فرماندهی قرارگاه کربلا صادر شد. در جریان صدور دستور عقب‌نشینی هم، باز ما شاهد ضعف واحد مخابرات تیپ و تاثیر سوء آن در جمع‌آوری گردان‌ها بودیم. قضیه از این قرار بود که پیش از آن، یکبار به مخابرات گردان‌ها، یک سیر کد قدیمی تحویل داده شده بود و بی‌سیم‌چی‌ها، خودشان را با این کدها توجیه کرده بودند. بعد متوجه شدیم که این کدها قدیمی‌اند و غیر قابل استفاده و لازم است کدهای جدید بین گردان‌ها توزیع بشوند. تا آخرین لحظات شب شروع عملیات، گردان‌ها منتظر دریافت کد جدید بودند، اما این کدها به دستشان نرسید. به همین دلیل از سر ناچاری به گردان‌ها گفتیم شما با همان کدهای قدیمی عازم عملیات بشوید. نیروها هم با همین وضع راهی شدند و رفتند جلو. که شرایط عوض شد. خودم تی نفربر ام- 113 حامل اقلام مخابراتی بودم که دیدم با ما می‌گویند: «عابد-8» را اجرا کنید، یعنی دستور عقب‌نشینی را اجرا کنید. من هم از همانجا مدام می‌گفتم: «عابد- 8»! «عابد-8 را اجرا کنید. حالا نگو برای گردان‌هایی مثل گردان حبیب، اصلا این موضوع جا نیفتاده که «عابد- 8» یعنی چه؟ به این ترتیب، این گردان اصلا متوجه جریان عقب‌نشینی نشده بود و بی‌خبر از عقب‌نشینی سراسری، داشت آن جلو جا می‌ماند، در این اثنا برادر اسماعیل قهرمانی؛ معاون تیپ، سوار بر موتور آمد پیش من و خیلی خوشحال گفت: برادر همت! هر چهار گردان ما پدافند خودشان را در منطقه شروع کرد‌ه‌اند. به او گفتم: تو چطور متوجه نشدی؟ از قرارگاه مرکزی کربلا به همه‌ی یگان‌ها دستور عقب‌نشینی را داده‌اند و ما هم آن را ابلاغ کردیم. تو مگر خبر نداری؟! قهرمانی حیرت‌زده گفت: چی؟! دستور عقب‌نشینی؟! گفتم: ما با بی‌سیم‌چی شما تماس گرفتیم و کد «عابد-8» را گفتیم. قهرمانی جواب داد: یا بی‌سیم‌چی ما متوجه کد شما نشده، یا توی تاریکی شب، نتوانسته کد اعلام‌شده‌ای شما را، روی برگه کد خودش پیدا کند. الان در خط،‌ گردان حبیب تانک آورده پهلوی خودش چیده و خودش را برای پدافند در منطقه آماده کرد. محمدی؛ فرمانده‌ی این گردان، اصلا از این جریان خبر ندارد!.. خلاصه، ما دو نفر از همان‌جا بود که متوجه شدیم یک گردان ما آن جلو مانده و نزدیک است عراقی‌ها آن را اسیر بگیرند. در این اثناء، عراقی‌ها  به طرف پل، ما دلمان خون بود که الان دشمن می‌آید و یک گردان از نیروهای ما را آنجا دستگیر می‌کند. در آخرین لحظه، ناله‌ی برادر قهرمانی به آسمان بلند شد. از آنجا که دو، سه سال سابقه‌ی عملیاتی در جبهه‌های کردستان و غرب کشور داشت، گفت: در طول این سه سال، در هیچ عملیاتی من واحد مخابرات به این ضعیفی ندیده بودم! این گردان حبیب قتل عام می‌شود من باید بروم، باید بروم و بچه‌های گردان حبیب را بیاورم. هیچی! قهرمانی با همان عصبانیت و برآشفتگی‌اش روی موتور پرید و رفت برای خبر کردن گردان حبیب، خدا خودش او را نجات بدهد، اصلا نمی‌دانیم چه اتفاقی برایش افتاده خلاصه، من دستور عقب‌نشینی را صادر کرده بودم و با برادر قهرمانی هم که او را به خط فرستاده بودم، به هیچ طریقی نتوانستم تماس برقرار کنم. همت، محزون مکثی کوتاه می‌کند و نفس عمیقی می‌کشد. سپس ادامه می‌دهد: به هر حال، ما شروع کردیم به هدایت نیروها برای عقب‌نشینی و با شلیک مکرر کلت منور، گردان‌ها را در راه برگشت راهنمایی می‌کردیم اینجا هم متاسفانه، به علت ضعف تدارکات تیپ گذاشت؛ چون از رده‌های تدارکاتی بالا، به حد کافی به تدارکات ما قطب‌نما تحویل داده نشده بود. قطب‌نما کم بود. بعضی گروگان‌ها مسیرشان را در زمان عقب‌نشینی گم کردند و در بیابان سرگردان شدند. اگر قطب‌نما به تعداد کم به تیپ داده شد؛ از همین میزان اندک هم، اکثرا قطب نماهای ساخت کره شمالی بود و اینها خراب بودند. تدارکات هم نتوانست از جای دیگری قطب‌نما تهیه کند. طوری شد که صبح بعد از پایان عقب‌نشینی بچه‌ها فرماندهان گردان‌ها به من طعنه می‌زدند می‌‌خواستید توی نماز جمعه‌ی تهران به مردم بگویید و اعلام کنید رزمندگان در جبهه به قطب‌نما نیاز دارند، امت حزب‌الله، به برادرانتان‌ کمک کنید و قطب‌نما اهداء کنید! به من می‌‌گفتند: آیا جان آدم‌ها به اندازه‌ی یک دانه قطب‌نما هم ارزش ندارد؟ منتها، ما دیگر بیش از این مقدار نمی‌توانستیم تلاش کنیم و برایشان قطب‌نما تهیه کنیم. به هر حال این عملیات به خوبی انجام شد تنها نقص آن مربوط به مرحله‌ی پایانی می‌شد و آن عدم احداث خاکریز در زمان تعیین شده بود علت اصلی این مساله هم ضعف قرارگاه عملیاتی فجر در پاکسازی منطقه‌ی محول شده به نیروهای آن بود. این‌ها آن منطقه را پاکسازی نکردند و ماشین‌آلات مهندسی هم به موقع نتوانستند حرکت کنند. ضعف دیگر در طراحی عملیات بود؛ یعنی باید می نشستند و محاسبه می‌کردند که اگر ستون ماشین‌آلات مهندسی از این مسیر نتوانست وارد عمل بشود، با توجه به این که پایین‌تر از آنجا، تیپ 14 امام حسین (ع) عمل می‌کرد. از همان منطقه‌ی تیپ امام حسین (ع) پیش‌بینی می‌کردند لودرها و بلدوزرها را وارد عمل کنند. ادامه دارد... *پاسداشت سی و سومین سالگرد «عملیات رمضان» در خبرگزاری فارس/3 انتهای پیام/ب

94/03/31 - 14:27





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن