تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هنگامى كه مؤمن بر صراط مى‏گذرد، و مى‏گويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. ناگاه زبان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815590535




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

احساس زندگی در دولت قبل


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۰




98-32.jpg

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز رضا ساکی امروز خیلی زود کارمان تمام شد. حول‌وحوش ظهر بود که همه کارهای‌مان را انجام دادیم و علاف نشستیم. قاسمی و صابری کمی کل‌کل سیاسی کردند ولی زود خسته شدند. همگی زل زده بودیم به دیوار. در سکوت. مرادی که زود از زل زدن به دیوار خسته شده بود رفت سر وقت اینترنت. چند دقیقه‌ای چرخید و بعد گفت: همه مثل هم. همه خبرها یک جور. و باز زل زد به دیوار. چند سال پیش این‌جوری نبود. از صبح تا شب توی این اتاق سروصدا بود. همه کار دوم داشتیم و هم‌زمان با کار اداره، کار دوم و سوم را هم انجام می‌دادیم اما حالا همین یک کار را داریم و وقتی کارمان تمام می‌شود زل می‌زنیم به دیوار. صابری همان طور زل‌زده گفت: به نظرم باید تخته نرد بیاوریم مسابقات تخته برگزار کنیم. قاسمی بی‌رمق گفت: زبانت را گاز بگیر تخته یعنی چی؟ بازی طاغوتی ممنوع است. صابری بی‌رمق‌تر گفت: برو بابا. تا همین چند ماه پیش قاسمی و صابری مثلا سر همین تخته تا سروکله هم را نمی‌شکستند آرام نمی‌گرفتند اما حالا حوصله کل‌کل ندارند. تیموری به زحمت از صندلی بلند شد و رفت کنار پنجره ایستاد و گفت: یادش به‌خیر، یادتان هست؟ دلار می‌خردیم. یادش بخیر چه شوری داشتیم آن موقع. صابری گفت: با همه نقدم به دولت قبل ولی آن دلارخری‌ها و دلارفروشی‌ها یادم نمی‌رود. چه پولی کاسب شدیم. قاسمی گفت: دولت قبل شور داشت حال داشت آدم احساس زندگی می‌کرد. یک روز دلار، یک روز سکه، یک روز ... منظورم همان دلار و سکه است. هر روز یک چیزی برای امید به زندگی بود. محمدی گفت: یادتان هست؟ اتاق شده بود ستاد تعیین نرخ دلار. راست می‌گفت. آن روزگار همه در کار خرید و فروش دلار بودیم و شش نفری مسئول نصف اتفاقات بازار ارز بودیم. البته اغلب بچه‌های اداره دلار و سکه می‌خریدند اما ما خیلی تعصبی برخورد کردیم با قضیه. یادش به‌خیر. مرادی همان طور که نشسته بود خمیازه‌ای کشید و سرش را گذاشت روی میز و گفت: ساعت چهار من را بیدار کنید. یکی یکی سرها‌ی‌مان روی میز می‌افتد. چند دقیقه بعد همه می‌خوابیم. مطمئنم به جز صابری که خواب آنتالیا می‌بیند بقیه داریم دلارفروشی می‌کنیم. باقی بقای‌تان انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن