واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۶
خداداد ابراهیمی- خبرنگار درست است که سطحینگری و اتخاذ مواضع احساسی و پوپولیستی در قبال فاجعه آتشسوزی در جنگلهای بلوط ایلام، امری مذموم و نکوهیده است و بهرهگیری سیاسی و انتخاباتی و تخریب سایرین به بهانه دفاع از طبیعت و حادثه اخیر با هیچکدام از معیارهای اخلاقی و تهذیب رسانهای سازگار نیست. با این اوصاف اما نمیتوان از بیان واقعیتها خودداری کرد و از این فاجعه زیستمحیطی حرفی نزد و موضعگیری نکرد. روی سخن نگارنده با مسئولانیست که به اعتقاد اینجانب گویی ایلام را در نقشه مقدس ایران اسلامی نمیبینند و یا نمیخواهند ببینند. هم آنان که در تقسیم اعتبارات و امکانات در حق این استان بیمهری کرده و میکنند و مطالبات مردمان این دیار را یا ناچیز و با فوت وقت در نظر میگیرند و یا به مصداق نوشداروی پس از مرگ سهراب عمل میکنند. این در حالیست که مردم ایلام با صبوری، سالیان متمادی مهمانی ناخوانده به نام ریز گردها را تحمل کردهاند، جوانان تحصیلکرده بحران بیکاری را تاب آوردهاند، ایلامیهای نجیب در برابر تورم و گرانی صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتهاند. در ایلام تعصبات قومی هیچ گاه برای دولتها هزینهای نداشته است و لازم نیست برای حل مشکل بردوباخت یک تیم فوتبال، مسئولان و دولتمردان وقت تلف کنند و پاسخگوی رسانهها و افکار عمومی باشند، بلکه در کشاکش جنگ تحمیلی و در جریان یک بازی فوتبال پس از بمباران هواپیماهای دشمن، دهها شهید تقدیم اسلام کرده است. در کوران سالهای دفاع مقدس، این مردم باموالهم و انفسهم مجاهدت کردند، آنها در برابر بمبارانهای بعثیها، جانانه ایستادگی کردند، نهتنها شهر را ترک نکردند بلکه حتی کودکان در کنار بزرگترها طیارههای دشمن را به سرانگشت اشاره شمارش میکردند. مردم این دیار در بستر کوهستانهای سرسبز و در کنار درختان ستبر قامت، ناملایمات جنگ را در شرایط شاق و مرارتبار تحمل و همگام با درختان بلوط، مشق ایستادگی و مقاومت کردند. اینک بلایی آمده است و چند روزی شولای سبز کوهستان بلوط ایلام سرخ شده و کوهستانی که در زمان جنگ پناهگاه ما بوده، حالا به ما پناه آورده است. در روز نخست آتشسوزی زنجیرهای در کوههای اطراف مرکز استان، در کوتاهمدت کاری از دست کسی ساخته نبود، بالگردی در کار نبود که نیروهای مردمی را به ارتفاعات کوهستان هلیبرد کند، امکانات اولیه اطفای حریق در اختیار مردم نبود. خود مردم خودجوش و در حرکتی بسیجیوار وارد معرکه شدند. شبکههای اجتماعی موبایلی دستبهکار شدند، اطلاعرسانی، پیامکی و اغلب از طریق شبکههای مجازی بهسرعت انجام میشد، حتی شاعران استان با سرودن شعر و اقدامات فرهنگی مردم را به مشارکت عمومی در اطفای حریق ترغیب کردند. مردم هم بیدرنگ کارهای روزمره خود را رها کردند و سراسیمه از کمرکش کوهها و مناطق صعبالعبور، خود را به کانون حادثه رساندند؛ همه آمده بودند، پیر و جوان، اهالی شهرداری، بازاری و کسبه، اصحاب مطبوعات و رسانهها، استاد و دانشجو، بسیج و سپاه، کارمند و کارگر، انجمنها و تشکلهای مردمنهاد و دوستداران طبیعت... هرکس با هر وسیلهای که بتوان با آن به جنگ آتش رفت، به ارتفاعات کوهستان آمده بود. اما آتش بیرحمانه زبانه میکشید و عرصه جنگلهای اطراف ایلام را درمینوردید. بلوط هراسان شد و رویای شیرین پرندگان کوهستان آشفته ؛ همان کوهستانی که برخی آقایان مسئول، بسیار زیر درختان سبزش، سفره سیاست و ریاست میگستردند. سخن نگارنده با همان مسئولان است: آقای رئیس بفرمایید کباب بلوط! آقای رئیس، به هر علتی کوهستان سرسبز «شلم» واقع در اطراف ایلام طعمه حریق شد و گستره وسیعی از جنگلهای بلوط را فرا گرفت. ژرفای فاجعه به حدی بود که در صدر خبر نیمروزی شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی قرار گرفت. استاندار صادقانه از عمق فاجعه گفت و از نبود امکانات از جمله نبود بالگرد گله کرد و امدادگران واقعی این حادثه دردناک را مردم معرفی کرد؛ چراکه از دست نهادهای دولتی کاری برنمیآمد. نگارنده در بحبوحه نبرد مردم با آتش، از نزدیک صدای هقهق گریههای دردمندانه بعضی از شهروندان ایلامی را میشنیدم، آنان میگفتند: حتی اگر لازم باشد با اشکهایمان آتش جنگل را خاموش خواهیم کرد. برخی به سرانگشت غیرت خاک را شخم میزدند و با دستان پرمهر خود خاک و شن بر روی بوتههای شعلهور میریختند، بعضی با بیل و سرنیزه و میلههای فلزی و امکانات اولیه، خاکریزی هرچند کوچک بین آتش و درختان میساختند، برخی هم حتی آب قمقمهی خود را بر روی کندههای درختان آتشگرفته میریختند، بیمحابا از تشنگی و گرمای خرداد در آن کوهستان صعبالعبور. یکی با کاپشن خود بر آتش میکوبید و دیگری با چفیه بسیجی نمدارش تنه دودگرفته درختان را نوازش میکرد و آن دیگری دعا میخواند و جوانترها را به سرعت عمل در خاموش کردن آتش تشویق میکرد. صحنههایی تماشایی و غرورانگیز که تنها در زمان جنگ با دشمن دیده شده بودند. مردم همدلی و همدردی خود را عاشقانه با درختان بلوط به نمایش میگذاشتند. همگان با آه و حسرت و البته غیرت خاص مردمان غیور زاگرس به نبرد با آتش نابکار آمده بودند و چون حضور در یک جهاد از درختان دفاع میکردند؛ درختانی که لحظهبهلحظه ایستاده میمردند. درختان شعلهور بودند و جانهای عاشقان طبیعت نیز همینطور، درختان میسوختند و دلهای مردم نیز همینطور. دردناکتر از آن امدادگرانی حضور نداشتند که دستوپاهای سوخته و یا مجروح شده نیروهای مردمی در حین عملیات اطفای حریق را مداوا کنند. راستی آقایان رئیس دل شما هم سوخت؟ شما اشکی هم ریختید؟ آیا ارزش هزاران درخت بلوط، هزاران بوته نادر کوهی، هزاران پرنده خوشخرام، هزاران حیوان کمیاب از جان سگهای هار که در برخی شهرها معدوم میشدند و برخی اعتراض کردید، کمتر و بیارزشتر بود؟ آیا برگزاری کنفرانس خبری با رسانهها پس از فاجعه سودی خواهد داشت؟ این دستگاههای عریض و طویل شما با هزاران کارمند در سراسر کشور با آنهمه امکانات و ماشینآلات به چه دردی میخورد وقتی برای نجات بهموقع جنگلهای زاگرس مورد استفاده قرار نگیرند؟ بالگرد امدادرسانی هم که در اختیار استان ما نیست. اطلاعرسانی و پیشگیری از این نوع حوادث هم که پیشکش! در اظهارنظرها هم که یکی میگوید جنگلهای آتشگرفته جزو مناطق حفاظتی محیط زیست نیست، آن یکی میگوید: آتشسوزی در منطقه حفاظتشده رخ داده است و این وسط ما ماندهایم و دردها و داستانهای ایستادگی و حمیتمان که باز مثل همیشه قهرمانان بحرانها هستند و در برابر بحرانهای احتمالی پیش رو، همچنان سرافراز خواهند بود. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]