تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى‏پذيرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834352980




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جلوه ای از الطاف امام (عج) در انقلاب اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
جلوه ای از الطاف امام (عج) در انقلاب اسلامی
خدای تبارک و تعالی وضعی پیش آورد که دشمن های ما همچو ترسیدند که نتوانستند بمانند، دست به سلاح، به آن طوری که میخواستند ببرند، نبردند؛ یعنی یک مانع غیبی مانع شد از اینکه اینها مثلاً با آن سلاحهایی که داشتند بیایند همه تهران، همه قم را و سایر جاها را بمباران کنند...

خبرگزاری فارس: جلوه ای از الطاف امام (عج) در انقلاب اسلامی



بخش اول اشاره انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی (ره) از حوادث کم نظیر تاریخ این مرز و بوم است که توانست رژیم پهلوی را -که قدرتهای بزرگ شرق و غرب، مدافع آن بودند و تا بن دندان مسلح بود- به گورستان تاریخ فرستد و بساط کهنه شاه و شاهبازی را برای ابد از این کشور بیرون بریزد.
درباره علل و عوامل "ظاهری" و "مادی" انقلاب اسلامی تا کنون فراوان سخن گفته اند؛ اما جا دارد درباره ابعاد"ناشناخته و پنهان" این جنبش تاریخ ساز - که رهبر فقید انقلاب، آن را "انفجار نور" و "معجزه الهی" می نامید- نیز تحقیقات شایسته انجام گیرد. در طول این انقلاب سترگ، شواهد و دلایل بسیاری وجود دارد که در مجموع، به گونهای شفاف و اطمینان بخش، از امدادهای غیبی نسبت به ملت و کشور به بپاخاسته ایران حکایت میکند و نشان میدهد که آن تحرّک عظیم و بیسابقه، موجی برخاسته از الطاف بیکران خداوند و اولیای معصوم وی- به ویژه حضرت امام مهدی( - به مردم ستمزده این دیار بوده است.
"مکاشفات"، "رؤیاها" و "پیشگوییهای شگفت" -که در طول سالهای سرد و سیاه ستم شاهی برای اهل دل رخ داده- به ویژه "تحول روحی شگرف" که در "دوران نهایی" انقلاب (سال 1356 به بعد) بین اقشار گوناگون ملت ایران پدید آمد، همگی کاشف از آن است که نباید همپای "علل و اسباب ظاهری" این تحرک- بلکه مقدم و مسیطر بر آن- نقش "عوامل غیبی و نهانی" را در پیشبرد جنبش نادیده گرفت.
مقاله حاضر، به بحث درباره جنبه "غیبی" انقلاب اسلامی پرداخته، و سخن را نیز، از همین تحول روحی عمومی آغاز میکنیم.

الطاف غیبی به انقلاب اسلامی، در کلام امام خمینی
پیشوای فقید انقلاب اسلامی، امام خمینی، از هنگام ورود به پاریس (مهر57) تا زمانی که به ایران بازگشته، جمهوری اسلامی را پی افکند و با خون دل به حراست آن پرداخت، در سخنرانیهای خویش مطلبی را (عبارات گوناگون و مضمون و استدلال واحد) مکرر مطرح، و بر آن تأکید کرده است، و آن، این که انقلاب اسلامی، رویدادی اعجازانگیز و فراتر از محدوده تنگ امور مادی بوده1، و دست غیبی الهی به وسیله امام عصر( در ایجاد و گسترش آن دخالت دارد. آن بزرگوار، پیروزی انقلاب اسلامی را "اعجاز بزرگ قرآن" و "مائده بزرگ آسمانی"2، "نصرت اعجاز آمیز اسلام بر کفر"3، و "تحفه خدا از عالم بالا"4 به مردم ایران می خواند و برای اثبات آن، بر چند واقعیت ملموس و عینی انگشت می نهاد که میتوان آنها را به این گونه، دسته بندی کرد:
1. نخستین نکته ای که امام راحل بر آن تأکید میکند، اتفاق و یکپارچگی عجیب مردم ایران در سراسر کشور و بروز حس تعاون در آنها برای مبارزه با رژیم پهلوی، تمنای حکومت اسلامی، و خدمت خالصانه به هموطنان در سالهای 56 به بعد است.
به گفته امام، پیش از آن تاریخ، هر گروه و طبقهای، ساز خود را میزد و راه خود را میرفت. دلها از هم دور بود و طبقات مختلف، از هم بیگانه، بلکه بدبین بودند؛ دانشگاهیان و روحانیان، ؛ همدیگر را قبول نداشتند. در سالهای 56 و 57 ناگهان دلها و زبانها یکی شد و طبقات و اقشار مختلف کشور- دانشگاهی و روحانی، باسواد و بیسواد، شهری و روستایی، صنعتگر و کشاورز و پزشک و مهندس، نظامی و غیرنظامی، زن و مرد، پیر و جوان و حتی کودکان خردسال- یکباره روی شعار "مرگ بر شاه" و "نابود باد رژیم پهلوی" وحدت یافتند و یکدل و یک زبان، خواستار سقوط رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی شدند.5 
موج قیام بر ضد رژیم و تمنای نظام اسلامی، در قالب تظاهرات شبانه روزی، حتی به دههای کوچک و دورافتاده کشور، راه یافت. در همین راستا، حس همدلی و تعاون عجیبی بین مردم ایجاد شد. حتی جوانانی که سالها در اروپا و آمریکا تحصیل کرده بودند، شوری شگفت یافتند که به ایران بازگشته و به ملت خویش خدمت کنند؛ به روستاها بروند و با کشاورزان بجوشند؛ مشکلات آنان را بر طرف سازند؛ مداوایشان کنند؛ همپای آنها بیل بزنند، و خلاصه برای پیشرفت این مملکت فداکاری کنند.6
امام راحل در تبیین مسأله، نمونه های جالبی از این اتفاق و اتحاد ملی را (به نقل از کسانی که در کوران انقلاب، در ایران می زیستند و گاهی مشهودات مستقیم خویش) نقل میکند. از جمله آن که، در یکی از تظاهرات، دیده شد پیرزنی با کاسهای پول خرد در دست، در مسیر ایستاده است. ناقل مطلب، نخست تصور میکند که وی گدایی میکند؛ اما جلو که میرود معلوم میشود گدا نیست. ماجرا را از وی می پرسد، پیرزن میگوید: "این مردم که می بینید ساعتها است برای تظاهرات از خانه خود بیرون زده، و از خانواده و بستگان خویش دور و بی خبرند. این پولها، سکههای دوریالی و پنج ریالی است که آوردهام تا اگر خواستند، به وسیله آن به بستگان یا دوستان خود تلفن بزنند و آنان را از نگرانی بیرون آورند". دیگری نقل میکند در یکی از تظاهرات، شخصی یک ساندویچ در دست داشت. آن را تکه تکه کرد و به دهها نفر داد؛ در حالی که ساندویچ خوراک یک نفر است و برای بسیاری، یک ساندویچ نیز کم است. می گفت: "صحبت این نبود که من بخورم و بقیه هیچ. نه، همه هر چه داریم با هم می خوریم".7 مردمی که در کوچه و خیابان تظاهرات میکردند، اهل محل به آنها آب و نان می رساندند.8 خلاصه یک حس تعاون عجیب، همه طبقات را فراگرفته بود.حضرت امام (در 29/1/58) فرمود:
من در پاریس که بودم و می شنیدم که تمام مردم بلاد- از آن اقصا بلاد تا مرکز، از دهات کوچک تا شهرستانهای بزرگ- همه با هم متحد شدند و یک کلمه میگویند و آن اینکه" سلسله پهلوی، نه و جمهوری اسلامی، آری" من آنجا این طور فهمیدم که این دست، دست غیب است. انسان نمیتواند این وحدت را تحصیل کند. انسانها شعاع فعالیتشان محدود است. ممکن است یک شهر را، یا یک استان را... به وحدت کلمه برساند. ممکن است یک گروه از مردم را وحدت کلمه در آنها ایجاد کند؛ لکن یک کشور سی و چند میلیونی- با اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور آنها- همه با هم مجتمع شدند و همه با هم دست به هم دادند و یک مطلب را خواستند. این نیست، الاّ اینکه دست غیبی در کار است؛ خدای تبارک و تعالی به وسیله امام زمان (عج).9
2. نکته دیگر، تحول روحی عجیب در مردم ایران از حالت"ترس و هراس"، به "شجاعت" "تهور" برابر رژیم پهلوی و ساواک جهنمی و نیز حامیان قدرتمند خارجی او (آمریکا، انگلیس، شوروی...) بود. پیش از سال 56 یک پاسبان، به بازار تهران می آمد و برای مثال می گفت: "فردا چهارم آبان است و باید همه چراغانی کنید" و هیچ کس جرأت سرپیچی از این فرمان نداشت و همه اطاعت میکردند؛ اما همان مردم، از خانه و مغازه بیرون می ریزند و برابر توپ و تانک و مسلسل می ایستند و با غریو "مرگ بر شاه" در و دیوار را به لرزه می افکنند، یعنی قله رژیم شاهنشاهی را هدف میگیرند و بعد هم که یکی گلوله میخورد، دومی و سومی پیش میآید و جای او را میگیرد. پیش از آن، از ترس ساواک، همه از هم پرهیز میکردند؛ حتی گاه پدر از پسر، و پسر از پدر حساب میبرد، و از گشودن عقده دل نزد وی پرهیز می کرد؛ اما ناگهان، همه این ترسها فرو ریخت و همان مردم- در حالی که نه از شاه و ارتش و ساواک جهنمی او ترسیدند و نه هیبت ابرقدرتهای پشتیبان وی هراسی داشتند- به میدان آمدند و با شهامتی چشمگیر و مثال زدنی پنجه در پنجه رژیم تا پهلوی افکندند.10 به ویژه، روحیه شهادت طلبی در مردم (به خصوص جوانها) شگفتیها آفرید. امام ( نقل میکند:
پس از انقلاب، دختر و پسری نزد من آمدند که بینشان صیغه عقد جاری کنم. زمانی که مراسم اجرای عقد تمام شد، عروس، کاغذی نوشت و به دست من داد. وقتی پس از رفتن آنها کاغذ را نگاه کردم، دیدم نوشته است که: "آقا! من عاشق شهادتم و دعا کنید من شهید شوم".11 در همین راستا، بسیاری از خانمهایی که با افسون تبلیغات رژیم، به دنبال خودآرایی و این گونه امور بودند، در جریان انقلاب، متحول شده و به صف مبارزان سرسخت با رژیم پیوستند.12
انصراف دلها از مسائل مادی و گرفتاریهای شخصی13 به دین خدا و اتحاد طبقات ملت در تمنای نابودی رژیم فاسد طاغوتی و استقرار نظام الهی14 و همچنین برآب شدن نقشههایی که استبداد پهلوی و اربابان وی در طول پنجاه سال، برای فساد و انحراف جوانهای طراحی کرده بودند، 15 از امور خارق العاده ای بود که در انقلاب رخ نمود و با اسباب مادی و ظاهری قابل توجیه نیست.
3.نکته سوم که امام، در اثبات وجه "الهی و اعجازانگیز" انقلاب، مورد تأکید قرار میدهد، رعب و هراسی است که در دل شاه و حامیان قدرتمند شرقی و غربی وی افتاد و سبب شد (به تعبیر مرحوم امام) از مقابله جدی با نهضت منصرف شوند و از واکنشها و اقدامات تند و خشن برابر انقلاب و انقلابیان خودداری کنند.
در صدر اسلام هم، از اموری که به شکست کفر و پیروزی مسلمانان کمک کرد، هراسی بود که خداوند در دل کفار افکند و موازنه قدرت را به سود مسلمانان تغییر داد: (سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب(.16 این رعب، در جریان انقلاب نیز تکرار شد و دشمنان قیام داخل و خارج را سر در گم کرد و مانع واکنش تند آنها شد، به همین دلیل، اگر چه انقلاب خالی از ضایعات نبود، نسبت به آنچه پیش بینی میشد و در موارد مشابه آن در تاریخ نیز دیده میشد، سطح ضایعات بسیار پایین بود.17 پیروزی ملت با دست کاملاً خالی و در جنگی به شدت نابرابر با رژیم پهلوی (که از حمایت قدرتهای جهانخوار آمریکا، انگلستان، روسیه و... حتی رؤسای کشورهای اسلامی، مانند صدام برخوردار بود) 18 از دیگر عجایبی بود که در انقلاب رخ داد و از محاسبات معمول مادی و سیاسی فراتر بود. حضرت امام( می فرماید:
یکی از بزرگ ترین همراهیهای خدای تبارک و تعالی با ملت ما، این بود که اینها را از مقابله جدی منصرف کرد. اگر اینها میخواستند که مثلا مثل حالای افغانستان [اشاره به دوران اشغال خونین افغانستان توسط ارتش سرخ] رفتار کنند، خوب خیلی زیاد ما ضایعه داشتیم..19. 
و در حالی دیگر فرمود:
اینها را خدای تبارک و تعالی منصرف کرد و یک رعبی در دلشان انداخت. یک انصرافی برایشان حاصل شد که مقابله نکنند. مقابله هم بکنند، مقابلههای خیلی جدی نباشد. این انصرافی بود که خدا در قلب اینها ایجاد و رعبی بود که ایجاد کرد. ترسیدند؛ یعنی یک قدرت بزرگ شیطانی از یک ملت بی ساز و برگ ترسید و نتوانست مقاومت بکند.20 
خدای تبارک و تعالی وضعی پیش آورد که دشمنهای ما همچو ترسیدند که نتوانستند بمانند، دست به سلاح، به آن طوری که میخواستند ببرند، نبردند؛ یعنی یک مانع غیبی مانع شد از اینکه اینها مثلاً با آن سلاحهایی که داشتند بیایند همه تهران، همه قم را و سایر جاها را بمباران کنند... از آن طرف، وقتی که هجوم آورد به آنها، تمام قشرهایی که مادون آن طبقه فاسد اول بود، پیوستند به ملت، اینها کارهایی بود که خدای تبارک و تعالی کرد که دشمن را برگرداند، دوست کرد، و آنها هم که در رأس بودند، همچون خوفی دردلشان انداخت که دیگر نتوانستند مقابله کنند.21
نکات سه گانه فوق (اتحاد مردم بر ضد رژیم، تبدیل روحیه آنان از ترس به شجاعت و رعب و سردرگمی دشمنان ملت) به صورت ترجیع بندی مکرر در سخنرانیهای امام، مطرح شده است.22 در خلال این سخنرانیها، امام بر نکته چهارمی نیز تأکید میکند؛ 
4.چهارمین نکته ای که امام بر آن تأکید میکند، آن است که، در ایام انقلاب، تصمیم هایی از سوی آن بزرگوار (به عنوان رهبر نهضت) گرفته شده و به وسیله ملت اجرا شد، که ضرورت و فوریت آنها، در زمان تصمیم گیری، معلوم نبود و مدتها پس از زمان عمل و اقدام، مشخص شد. به گفته آن رهبر فقیه: "یک سری کارهایی ما میکردیم که آن زمان ما نمی فهمیدیم چه میکنیم: بعد می دیدیم که کار درست و کارستان، همین بوده که انجام دادهایم". از این امور، هجرت امام به پاریس بود که از سر ناچاری و پس از بستن مرزهای کویت به روی وی صورت گرفت. امام در آغاز فقط به هجرت به کشورهای اسلامی (مانند کویت و سوریه) می اندیشید.
نمونه دیگر حکمی است که امام، در اواخر دوران نخست وزیری بختیار بر ضد حکومت نظامی صادر کرد. آن بزرگوار خود تصریح میکند: 
شاپور بختیار که اعلام حکومت نظامی کرد، ما هم گفتیم: "نه خیر، حکومت نظامی را بشکنید" علت اینکه گفتیم مردم، حکومت نظامی را بشکنند این بود که ما مخالف حکومت نظامی بوده و همیشه در اعلامیهها آن را محکوم میکردیم، خصوصاً اینکه آنها اینک دامنه حکومت نظامی را به روز هم کشانده بودند و طبعاً باید مخالفت میکردیم. اما بعدها فهمیدیم، اعلام حکومت نظامی در آن تاریخ، توطئه ای بوده برای اینکه شهر را قبضه کنند و هیچکس از جای خود نتواند تکان بخورد و بعد هم سران نهضت را تماماً دستگیر و اعدام کنند و بساط را برچینند و این کار ما [ایستادگی در برابر حکومت نظامی بختیار] اقدامی کاملاً ضروری و حیاتی بوده است.
آمدن امام از پاریس به تهران- در میانه انواع خطرها، دسیسه ها و حتی مخالفت دوستان صلاح اندیش- نیز، از همین اقدام ها بود؛23 چون بسیار راحت می توانستند هواپیمای امام را بین راه منفجر کنند و در این صورت، معلوم نبود کدام دادگاه بین المللی بتواند این ماجرا را پی گیری کند.24
امام راحل، همه این امور چهارگانه را بیانگر دخالت دست غیبی الهی میداند؛ چه، به اعتقاد او:
آنها می توانستند با یک یورش بیایند و تهران را بمباران کنند و [جلوی] این نهضت را... بگیرند. آن که نگذاشت این امور بشود، آن که منصرف کرد... همه قدرتمندان را از اینکه دخالت حاد بکنند... کی بود؟ آن کی بود که مشت را بر مسلسل و تانک پیروز کرد؟! غیر از خدا، همچو قدرتی بود؟ من و شما همچو قدرتی داشتیم؟  آن، کی بود که از مرکز تا سرحدات[=مرزها]... تمام افراد یک کشور سی و چند میلیونی را.. یکصدا بکند؟ از بچه ای کوچک هفت ساله و شش ساله ای که تازه یک صحبتی میتوانند بکنند تا پیرمردهای هشتادساله ای که... دیگر نمی توانند کاری انجام بدهند همه اینها را یکصدا کرد؟ آن که این قلوب را با هم نزدیک و.. این مشتها را به یک طرف بسیج کرد... کی بود؟! کدام قدرت میتوانست یک همچو معجزه ای را بکند؟! در آن دهات دور افتاده ای که مثل چاپلق و بوربور (که طرفهای ماست..)... صبح که میشود مردم دنبال آخوندشان می افتند و راهپیمایی میکنند. آن کی بود که یک همچو قدرتی داشت که سر تا ته کشور را افراد با همه گرفتاریهایی که داشتند از گرفتاریهای خودشان منصرف کند و بیاورد در میدان، مقابل توپ و تانک به مبارزه؟  آن کی بود که جوانهای ما[ را که].. در عصر تاریک پهلوی[ به فساد] کشیده شده بودند- و این شمیران و تمام بقعه هایی که در اینجاها هست مرکز این طور گرفتاریها بری جوانهای ما بود.. از مراکز فساد، به میدان مبارزه کشاند؟  آن کی بود که این تحول را در کشورما... ایجاد کرد که اشخاصی که از یک پاسبان، یک بازار از یک پاسبان می ترسید، یک بازار؛ شماها دیده بودید اگر یک پاسبان می آمد در بازار تهران، بزرگ ترین بازار ایران و می گفت که باید بیرق بزنید، کسی به خودش اصلش همچو اجازه ای نمی داد که نه خیر نباید، ابداً همچو چیزی نبود در کار. آن کی بود که این جمعیتی که اینطور بودند، متحول کرد به یک جمعیتی که آمدند در میدانها و فریاد زدند: "مرگ بر رژیم پهلوی"؟  آنهایی که نمی توانستند یک کلمهای راجع به این رژیم صحبت بکنند؛ نه راجع به رژیم، راجع به یک نخست وزیری، راجع به یک پاسبانی! آن کی بود که این تحول را یک دفعه ایجاد کرد؟ مدارسی ما داشتیم که در مدارس بیایند تزریقاتی بکنند و از آن حال به حال دیگر؟ با مدارس یک قرن هم نمیشود این کار را کرد. تبلیغات، اینطور بود؟.. یک قرن تبلیغات هم این کار از آن بر نمی آید که به این معجزه آسایی، با وقت کم، یک همچو کار بزرگی بکند. این، آن بود که مقلب القلوب است. آن دعایی که در تحویل وارد شده است تحقق پیدا کرد در ملت ما: "یا محول الحول و الاحوال، یا مدبر اللیل و النهار، یا مقلب القلوب و الابصار، حول حالنا الی احسن الحال"...؛ یعنی متحول شد حال ما از آن خوف به یک قدرت، از آن ضعف به یک قدرت بزرگ، از آن خوفها به یک شجاعت. تمام گرفتاریها... هم از یادشان رفت، تمام خودبینیها.. از بین رفت. یک دفعه یک ملت سی و چند میلیونی، از یک حالی که در طول مدت شاهنشاهی... داشتند و در این آخر تقویت شده بود، روح یأس و روح بدبینی و روح ترس و اینها که جرأت نمی کرد یک آدم در داخل منزل خودش راجع به ساواک... راجع به اعلی حضرت همایونی... پیش اولادش... یک کلمه بگوید، پسر از پدر می ترسید، پدر از پسر، برادر از برادر، این چی بود؟ این کی بود که ما را اینطور شجاع کرد؟
بعد از آن همه ترس و خوفی که همهمان داشتیم، چه شد که یک دفعه متحول شدیم به یک روحهای شجاع؟ او کی بود که بازاری و کاسب -که دنبال... منافع خودش هست -... ایثار کرد و یک ماه، بازار را گاهی در بعضی شهرستانها می بستند و هیچ فکر این نبودند که به ما، به این، ضرر خورده است؟ آن کی بود که این معجزهها را کرد؟ غیر از خدا کس دیگری قدرت دارد؟! گاهی وقتها وقتی انقلاب، به یک مقدار پیروزی رسید، دیگر رها میکنند؛ آن کیست که ما را باز نگهداشته است به یک حالی که باز همه فریاد میزنند و "جمهوری اسلامی" را میخواهند؟25 امدادهای غیبی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه دارد.
از دید تیزبین امام، قرائن و شواهد بیانگر امدادهای غیبی در جریان انقلاب، به موارد چهارگانه فوق محدود نبوده و پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافته است؛ از آن جمله، میتوان به" ماجرای طبس" و "کودتای نوژه" اشاره کرد: 
1.در پی اشغال سفارت آمریکا در تهران، به دستور کاخ سفید، چند هواپیما و هلیکوپتر حامل دهها افسر و تفنگدار ورزیده آمریکایی- پس از هماهنگی با ستون پنجم خویش در ایران- مخفیانه به صحرای طبس گام نهادند تا از آنجا، برای حمله به مراکز حساس پایتخت و نجات گروگانها بهره برند؛ اما گرفتار طوفان شدیدی از شن شوند (که به قول پیرمردهای یزدی، از 90 سال پیش تا آن زمان سابقه نداشت) و در 5 اردیبهشت 59، در اثر برخورد با شنهای کویر، چند هواپیما و هلیکوپتر منفجر، و جمعی از مهاجمان سوخته و به خاکستر تبدیل شدند.
حجت الاسلام حاج شیخ صادق خلخالی-که پس از واقعه، در محل حادثه حضور یافته و از نزدیک شاهد اجساد سوخته بوده است- در مصاحبه با مجله حضور، در این باره میگوید:
تقریباً بعد از نماز صبح بود، در منزل آقای [آیت الله سید روح الله] خاتمی در اردکان بودم. حاج احمد آقا [خمینی] تلفن زدند و گفتند: "کجا هستی ما شما را پیدا نمی کنیم؟" گفتم: "من دیشب نائین بودم، انارک بودم. در آخر شب آمدیم منزل آقای خاتمی." گفت: "نمی دانی چی شده؟" گفتم: "نه". گفت: "آمریکاییها حمله کردند به دشت طبس. میخواستند بیایند لانه جاسوسی را بگیرند، طوفان آنها را شکست داده. شما به دستور امام حرکت کنید، مسیر را تغییر بدهید به طرف طبس". من به احمد آقا گفتم: "دیشب طوفان خیلی عجیب بود، نزدیک بود ماشین را وارونه کند".
ما حرکت کردیم رفتیم به رباط، از آنجا هم رفتیم دشت طبس. آنجا قیامت بود. آدم صورت ظاهرش را می دید که یک هلیکوپتر و یک هواپیمای غول پیکر به هم خورده بود، آتش گرفته بود. اصلا تمام آن دشت، یک کیلومتر به یک کیلومتر، همه نارنجک بود؛ نارنجک دستی. نمیدانم از کجا درآمده بود. عرض کنم که کارتر اصرار میکرد 9 نفر آمریکایی کشته شده اند یا اینکه ما 9 نفر جنازه آوردهایم.  البته آنها به کلی سوخته بودند و اسکلتشان مانده بود که دست میزدی، پودر میشد...؛ لذا نمی شد آنها را حرکت داد... می خواستیم آنها را بیاوریم، گذاشتیم لای پنبه و درست کردیم. تفنگ زیاد بود؛ تفنگهای سبکی بود مثل این ژ. س ها. فشنگ زیاد بود و آر. پی. جی. ماشین توسط چتر از هواپیما آمده پیاده شده بود. خلاصه اسلحه و مهمات هرچه بخواهید[بود]. مدارک زیاد بود. نقشههایی که از هلیکوپترها جمع آوری کردیم... ریختیم توی یک چادر رخت خواب بزرگ و بستیم.  توی نقشهها[بود که] مثلاً از فیلیپین حرکت کرده، آمده جزیره سیری و از جزیره آمده بندر عباس. بعد آمده به دشت طبس، که از اینجا برود به تهران و از تهران برود به فرودگاهی که الآن کنار مرقد امام قرار دارد و از آنجا برود به قم و از آنجا خارج بشود... غرض اینکه مدارک مفصلی که توی هلیکوپترها بود[و] هلیکوپترها هم همه غول پیکر بود، همه اینها را آوردیم در لانه جاسوسی، دادیم به آقای خوئینیها، حاج احمد آقا هم آنجا بود، تحویل آنها دادیم.26
نویسنده کتاب آمریکا در اسارت مینویسد: "این شرمساری و خجالت، بین نیروهای ارتش به طور گستردهای عمیق شد و همچنان جریان دارد؛ مخصوصاً در میان آنان که مستقیماً در این ماجرا درگیر بودند".27 حتی فرمانده آمریکایی عملیات طبس - که یک سرهنگ بازنشسته به نام چارلز بکویت بود" صبح دو شنبه 13 ژوئن 1994 (23 خرداد73) به نحو مشکوکی درگذشت.28
رهبر فقید انقلاب، پس از آن ماجرا، (14 خرداد 59) طی کتابی در جمع اعضای شرکت کننده در کنفرانس بین المللی بررسی مداخلات آمریکا، در ایران فرمود: 
نباید بیدار شوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند. شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خدا است. قوم عاد را باد از بین برد، این باد، مأمور خدا است . این شنها همه مأمورند...29
2.عملیات کشف و خنثاسازی کودتای خطرناک نوژه نیز با پارس یک سگ به یکی از پاسداران آغاز شد که به تعبیر آمام راحل، "از جنود خداوند بود".آن بزرگوار در 20/4/59 (در جمع روحانیان و ائمه جماعت تهران و شهرستانها) فرمود: 
شما میدانید که توطئهها از همه اطراف هست و رو به افزایش است؛ لکن از این توطئههایی که منتهی به سلاح و قوای مسلح... [ میشود]، هیچ باکی نیست و آنها را خدای تبارک و تعالی همراهی میکند، چنانچه کرد و می بینید. همین امروز... یکی از علمای جماران.. قصه ای را نقل کرد که از آن قصه فهمیدم که عنایت خدا با ما است. ایشان فرمودند که یک خانهای را- در ظاهراً شمیرانات-، این آقایانی که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمار خانه است، رفته بودند... در این قمارخانه را ببندند، وقتی هم رفتند دیدند که بله، بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست.  یکی از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود ببیند اینجا چه خبر است، یک سگی همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود به در زیرزمین وقتی رفته در زیر زمین، کشف[کرده] یک مقدار زیادی اسلحه و امثال ذلک زیاد، که شاید بعد در رادیو و اینها اطلاع بدهند به ملت. گفتم به آن آقا:"با هدایت سگ، این واقع شده". این سگ مأمور است، همه عالم مأمورند. آن باد و شن مأمور بود، امروز هم در این قصه، سگ مأمور بوده است که این پاسبان را ملزم کند که برود کشف بکند. از این امور، خوفی نداشته باشید....30
از امدادهای گوناگون الهی در جنگ هشت ساله ایران و عراق- به ویژه فتح خرمشهر که به گفته امام، آن را خدا آزاد کرد- در می گذریم و تشریح و تبیین آن را به فرصتی دیگر وا می گذاریم.
پیروزی انقلاب، کار خدا بود که به وسیله امام عصر انجام گرفت
در تبیین رویدادهای شگفت انقلاب، امام راحل، خود را عامل پیدایش این تحول و پیروزی شگرف ندانسته و آن را تنها کار خدا می شمارد: 
ملتی با نداشتن هیچ ابزار و ساز و سلاح، بر ابرقدرتها و بر قدرت شیطانی ای که تا دندان مسلح بودند، غلبه کرد؛ لکن این، من نبودم که این غلبه را نصیب شما کرد، این خدای تبارک و تعالی بود.31 
طبعا وقتی رهبر کبیر انقلاب، در این کار نقش اساسی نداشته باشد، کسان دیگر (از سران نهضت یا افراد مردم) به طریق اولی، در این کار نقش اساسی نداشته اند: "این پیروزی، ارتباط به من نداشت. من یک طلبه هستم و نباید این را به من متصل کنید. پیروزی، ارتباط به ملت هم نداشت، این پیروزی، مربوط به خدا بود"32. آری، "عنایت خدا به این ملت، این پیروزی را به ما داد. هیچ کس نکرده، خدا کرد. هیچ کس نیست، آن که هست، خدا است".33
امام خمینی ( از آنچه گفته شد، یک گام بلند فراتر رفته و اعلام می کند: این تحول و پیروزی، کار خدا بود که به وسیله امام عصر( انجام گرفت.- در سخنرانی 30/1/58 میفرماید:
شما میدانید که این پیروزی به دست آمده است؛ لکن این، من نبودم که این پیروزی را به دست آوردید به واسطه من. این خدای تبارک و تعالی، در سایه امام زمان ( ما را پیروز کرد....
چه شد که پس از مدت کمی این تحول پیدا شد؟ سابق، همه چیز ما را می بردند و ما نفس نمی کشیدیم. سابق، جوانهای ما را در زندانها زجر میدادند و اعدام میکردند و ما قدرت حرکت نداشتیم. سابق، چپاولگران، همه چیز ما را چپاول میکردند و ما نفس نمی کشیدیم. چه شد که این ملت همچو متحول شد؟ جز عنایت خدا چه بود؟.. این دست غیبی بود که این تحول را پیش آورد.34
نیز در 29/1/58 یادآور می شود:
این حقیقتی است که باید اعتراف کرد قلعه محکمی بود که احتمال فتح آن نمی شد... ملت، با نداشتن هیچ ابزار و ساز و سلاح در مملکت، بر ابرقدرتها و بر قدرت شیطانی -که تا دندان مسلح بودند- غلبه کرد، و لکن این، من نبودم که این غلبه را نصیب شما کردم؛ این خدای تبارک و تعالی بوده.... یک کشور سی و چند میلیونی- با این اختلاف گروهها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور- آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و یک مطلب را خواستند و آن اینکه: یک دست غیبی در کار است، خدای تبارک و تعالی به وسیله امام زمان (.35
همچنین، پس از رفتن از تهران به قم (اسفند 1357)، در سخنانی بر سر مزار شهدا در قبرستان بقیع قم - ضمن اشاره به مبارزههای مستمر تاریخ تشیع- فرمودند: "قانون اساسی جدید، باید بر مبنای مذهب تشیع اثناعشری تدوین گردد" و بر این نکته دو بار تأکید کرده، سپس با حالتی برافرخته و ملتهب افزود:
ما در این نهضت، منت از خدا و امام عصر می کشیم. حقایق نباید مخفی یا مبهم بماند. این قیامی که از 15 خرداد شروع شد، و تا کنون باقی است و امید است باقی باشد، تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قیامی اسلامی است، قیامی ایمانی است، پیروی هیچ قیامی نیست... این اسلام است که غلبه کرد بر ابرقدرتها، این اسلام است که فرزندان او به شهادت راغب هستند.. این دست غیبی الهی بود که مردم ایران را در سرتاسر، از بچه دبستانی تا پیرمرد بیمارستانی با هم هم صدا و هم مطلب کرد... هیچ بشری قادر نیست که همچو بسیجی بکند، هیچ ملتی نمی تواند این طور بسیج شود. قدرت ایمان، قوه اسلام، قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت.
ما منت از خدای تبارک و تعالی می کشیم، ما منت از ولی عصر می کشیم که پشتیبانی از ما فرمودند. نباید ابهامی در قضایا باشد. اگر چنانچه ابهامی در قضایا باشد یا بخواهند منحرف کنند این نهضت اسلامی ما را، منتهی به شکست خواهد شد, خیانت به ملت است، خیانت به اسلام است.36
آثار امید به فرج در آینده نزدیک را (به خلاف اختناق سخت حاکم بر کشور) در برخی نوشته های امام یا در سالهای 1345- 1347 می بینیم. برای نمونه میتوان از نامههای امام در 19 خرداد 1345 (19صفر 1386) به مرحوم شهید آیت الله سعیدی و دیگران یاد کرد.37
پی نوشت:
1 . به تعبیر امام در 30/3/58، "دراین انقلاب و تحول، آنچه رخ داد، فوق فکر و توان ما بود".
2 . سخنان امام در 22/11/59.
3 .سخنان امام در 22/11/58.
4 سخنان امام در 5/12/57.
5 . نویسنده زمانی با یکی از شخصیتهای کهنسال کشورمان، آقای عبدالله خاوری، مصاحبه میکردم. وی -که از وکلا و روزنامه نگاران و سیاسیون پس از شهریور 1320 است- از قول یکی از درباریها نقل کرد: "در ایام اوج گیری انقلاب، روزی شاه در یکی از کاخهای خود ایستاده بود و فرزندانش هم دورش بودند. از دور، صدای تظاهرات مردم آمد و غریو"مرگ بر شاه" شنیده شد. شاه لختی گوش سپرد و سپس، از خشمش برگشت و به دخترکوچکش گفت: "بروید! شما هم بروید مرگ بر شاه بگویید! شما هم بروید قاطی اینها بشوید و مرگ بر شاه بگویید".
6 .ر.ک: صحیفه نور، ج5، ص239 و 370.
7 . همان:، ص42.
8 . همان، ص42.
9 . همان، ج 3، ص573 و نیز ر.ک: همان، ج2، ص 55، -56 و ج3، ص 35و 352و376-378. 
10 . همان، ج3، ص 574، وج 7، ص 284-285.
11 . همان،ج 6، ص 567.
12 . همان،ج 5، ص239.
13 . "آنی که حاضر نبود یک روز دکانش را رها بکند، شش ماه رها کرد. نه شش ماه را رها کرد و نگران بود، شش ماه رها کرد و عاشقانه رها کرد". (صحیفه نور، ج 5، ص43. 
14 . همان، ج4، ص475-476.
15 . همان، ج6، ص565-566.
16 . سوره آل عمران: 151.
17 . همان، ج3، ص288.
18 . سخنان امام در 5/1/58.
19 . همان، ج 6، ص23.
20 . همان، ج 6، ص 32.
21 . همان، ج 6، ص 449. ابراهیم صفایی- مورخ مشهور که بارها با دکتر امینی دیدار و گفتوگو داشته -مینویسد: "من آخرین بار، امینی را در آبان 1357 در خانه شهری او در خیابان بهارستان شمالی دیدم. از اوضاع روز سخن به میان آمد. گفت: "جمعی عجزه، دور شاه را گرفته اند و همه به او دروغ میگویند و خود او هم عاجز است و قدرت تصمیم گیری ندارد و در حالیکه برخی از رجال سابق را میخواهد و از آنان چاره جویی مینماید، نظریات هیچ یک را نمی پذیرد، همچنانکه نظریات مرا هم نپذیرفت و راستی نمی داند چه بکند!" (ابراهیم صفایی، چهل خاطره از چهل سال، ص 314، انتشارات علمی، تهران 73).
22 . ر.ک، (صحیفه نور، ج 3، ص573-574 و ج4، ص224-227، و 475-476 و ج15، ص41-43 و ج5، ص137 و ج5، ص 238-239 و ج 5، ص370-373 و ج6، ص22-23 و 31-32و ج6، ص448-449 و و 565-567 و ج7، ص54-55 (همچنین در جمع اعضای شرکت کننده در کنفرانس بین المللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران، و در جمع دانشجویان و استادان دانشکده الهیات و معارف اسلامی، ج7، ص280-281 و 284-286).
23 . ر.ک: سخنان امام به مناسبت سالگرد هجرت به پاریس، در جمع اعضای دولت موقت، در تاریخ 11/7/58 (صحیفه نور، ج6، ص22-23)
24 . عجیب است که در خاطرات مسعود انصاری (افراد منسوب به فرح و از همکاران پیشین رضا پهلوی دوم) می خوانیم که هنگام بازگشت امام، از پاریس به تهران جمعی از خلبانان و ارتشیان بسیار زبده و وفادار به شاه، با - که آن زمان، در مراکش بود- تماس گرفته و گفتند: "قربان! اجازه میدهید هواپیمای امام را بین راه منفجر کنیم؟ شاه گفت: "نه، نه، ابداً این کار را نکنید!"؛ درحالیکه اولا در آن شرایط بحرانی که شاه از کشور گریخته و نظام شاهنشاهی، بر لبه پرتگاه نابودی قرار گرفته بود و آینده سیاهی در انتظار حامیان شاه بود، اصلاً زمینهای برای اجاره خواستن از شاه فراری برای کشتن رهبر سازش ناپذیر مخالف وی وجود نداشت، و ثانیاً اگر چنین اجازه خواهی هم صورت می گرفت شاه با آن وضع تباه و آبروی ریخته و عقدههای انباشتهاش، باید ضمن استقبال از این پیشنهاد، به آنها مدال هم می داد!.
25 . صحیفه نور، ج 7، ص284-285.
26 . مجله حضور، شماره 2، آبان 70، ص 48. درباره ماجرای طبس و سخنان امریکاییها درباره آن و تصاویر جالب از اجساد سوخته مهاجمان، ر.ک: همان، ش 8، پاییز 73، ص 193، روزنامه کیهان، ش 11561، (5/2/61)، ص 12-13؛ روزنامه قدس، سال 10، ش 2700، (14/2/76)، ص 8؛ مجله بصائر، سال 6، ش 27، ص 183-184.
27 . ماروین زونیس، کارتر و سقوط شاه، ص 92.
28 . روزنامه کیهان، ش 15083، (25/3/73)، ص 16.
29 . صحیفه نور، ج7، ص281.
30 . همان،ج 7، ص375.
31 . همان، ج3، ص573 و ج 4، ص23.
32 . همان، ج 4، ص224.
33 . سخنان امام در 10/3/58.
34 . همان، ج 4، ص23.
35 . همان، ج 3، ص573.
36 . همان، ج3، ص417-418 . پیش از آن نیز، در آستانه رفتن از تهران به قم (19/12/57) در پیام به ملت ایران فرمود: "در این موقع که قصد تشرف به قم، حرم اهل البیت( را دارم، لازم است از ملت بزرگ ایران عموماً تشکر نمایم . الحق، به همت والای این ملت رنجیده بود که با اتکال به قدرت لایزال الهی و اعتماد به ولی عصر(، پیروزی بر قدرتهای شیطانی حاصل شده" (صحیفه نور، ج3، ص356) . نیز در 24 بهمن 57 (دو روز پس از پیروزی انقلاب) در پیام خویش به ملت ایران، از آنان به عنوان سربازان امام عصر یاد کرده و فرمود: "اهالی محترم ایران، جنود اسلامی ولی امر ( ! نگذارید اسلحه به دست مخالفان اسلام بیفتد؛ فرصت به دشمنان ملت و خدای متعال ندهید" . (همان، ج 3، ص375).
37 . ر.ک: صحیفه نور، ج1، ص221 (نامه امام به شهید سعیدی) وص 243 (نامه امام به یکی از مقامهای روحانی). علی ابوالحسنی (منذر) ماهنامه انتظار موعود - شماره 18 ادامه دارد ...

94/03/13 - 12:32





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن