واضح آرشیو وب فارسی:فارس: معمار انقلاب اسلامی از دیدگاه کارشناسان خارجی/9
شاعران فارسیگوی تاجیک در وصف امام (ره) چه میگویند؟
شاعران تاجیک با علاقه وصف ناپذیری که نسبت به امام خمینی(ره) در زمان حیات این رهبر فرزانه داشتند، پس از رحلت امام راحل نیز این دوستی را در قالب شعر به جهانیان ثابت کردند.
به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، شاعران تاجیک با علاقه وصف ناپذیری که نسبت به امام خمینی (ره) در زمان حیات این رهبر فرزانه داشتند، پس از رحلت امام(ره) نیز این دوستی را در قالب شعر به جهانیان ثابت کردند. در ادامه میتوانید بخش دوم اشعار شعرای فارسی گوی تاجیک را ملاحظه فرمایید. «دارا نجات» شکوفۀ روح بارانی آمدی طوفانی رفتی. بارانی آمدی از دریچۀ سبز آیه ها با تبسم طلوع و نگاه آبی ملکوت. از معبر رویایی ابره عطر عاشقانه های بهشتی و رنگ مستی از جمال خدا آوردی. به ایران روحم شکوفه های انقلاب عارفانه پاشیدی افق تخیل مرا پر از مهتابی گلها و کوکبی بالهای شهپرکانه کردی. ای ساکن سپیده باران ازل ! غریبی اشکم را می گریم در فراق امواج طوفانی گلها و نوسان پنجه های برگ حسرت به گرد غنچه های سر و محشر آبهای خروشان دیده در روضه ای که بهشت زهراست *** از رونق جمال تو دلها منور است از جلوۀ خیال تو گلها معطر است اسم تو رنگ و بوی به صدها چمن دهد زینت فزای آیۀ الله اکبر است خوش مردمی ورا به امامت گزیده است شأن است و اعتبار که از لطف حیدر است آیات کردگار به نامت منقش است یعنی به خاص و عام بشر گشته سرور است پاکی چو روح پاک نبی در همه زمان چون روح برگزیدۀ آل پیغمبر است از صدق خویش وصف تو کردم به چند حرف ماشا که یار توست ، نه از باغ دیگر است *** «میرزا یوسف فاضل» برای حضرت امام خمینی (ره) زین مرد که بوی مصطفی می آید بوی علی (ع) آن شیر خدا می آید برگوش دل از غیب ندا می آید که این مرد زکوی کربلا می آید که این مرد زکوی کربلا می آید این مرد که در سینه دل بینا داشت در نخل وجود آتش سینا داشت عشقش به درون سینۀ ما جا داشت زین روز فراقش دل ما غوغا داشت زین روز فراقش دل ما غوغا داشت **** «دلبر بانوی یعقوب دخت» نوای عشق سکوت عشق در جانم صدا ریخت ، چه فیض آمد به دستانم دعا ریخت. مگر امشب شب قدر است یاران ، به جانم از سماء نور خدا ریخت. خدا آن دم ، که آدم آفریده، فروزان آتشی در جان ما ریخت. دلم در سینه بود ، تا با تو بودم ، تو رفتی ، من ندانم دل کجا ریخت. ببین با چشم دل باری به سویم ، که اشک من به پایت بی صدا ریخت. بده جامی ، اَیا ساقی کجایی ؟ که عشق آمد به دل شور و نوا ریخت. من و دست غزل امشب هم آغوش ، سکوت عشق در جانم صدا ریخت. *** «محمد علی عجمی» آیینهی حیرانی تفسیر نماز شب شد قصّۀ گیسویت پیچید چو عطر گل ، در شهر هیاهویت. در باد سواری هست ، آوازۀ یاری هست ، محراب دعای ما شد قبلۀ ابرویت. ای دوست ، کجایی تو ؟ داغیم برای تو ، بگذار به رقص آئیم با دف – دفی هو – هویت. دیروز اگر بگذشت ، بگذار ، که بگذاریم ، امروز کنار خُم سر بر سر زانویت. کشت و ثمری باید ، چشمان تری باید ، ای دل ، دل بی حاصل ، کو سنگ ترازویت ؟ آئینۀ حیرانم ، اندوه و پریشانم ، تفسیر نماز شب شد قصّۀ گیسویت *** «آدینه عظیمی» نظیره بر غزل امام خمینی (ره) « غمی خواهم که غمخوارم تو باشی دلی خواهم دل آزارم تو باشی » در این دنیا نمی گنجم ز شادی اگر یار وفا دارم تو باشی چو منصورم نترسم از سردار خدایا ، گر نگهدارم تو باشی سپارم این سرم را در ره حق سر شوریده ، سردارم تو باشی پر و بالم گشاید دست قسمت اگر دانم پرستارم تو باشی امانت این تنم در دست جان است کلید قفل اسرارم تو باشی خمینی با جدل کردی خمینی انقلاب خصم ایران گشت بیرون از نقاب هر کجایی فتنه و نیرنگ بود حال مردم می شدی از آن خراب همچنان یک روشنایی آمدی مثل پیک آشنایی آمدی می درخشد در نظر فردای تو چهرۀ نورانی زیبای تو لمعۀ نور فرح افزای تو چشمۀ جوشنده پویای تو انتهای پیام
94/03/11 - 16:13
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]