تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم را به غير از زبان خود، دعوت كنيد، تا پرهيزكارى و كوشش در عبادت و نماز و خوبى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830185589




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسی تطبیقی میان دیدگاه ملّاصدرا در باب انسان کامل و آموزۀ ولایت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بررسی تطبیقی میان دیدگاه ملّاصدرا در باب انسان کامل و آموزۀ ولایت
در میان نظام های موجود معرفتی و دستگاه های مفهومی متداول، احتمالاً بهتر از همه، همین دستگاه عرفانی است که می تواند افزون بر ابعاد دیگر، مقامات تکوینی ائمه و معارف فرهنگ اهل بیت را تبیین کند.

خبرگزاری فارس: بررسی تطبیقی میان دیدگاه ملّاصدرا در باب انسان کامل و آموزۀ ولایت



بخش دوم و پایانی  جایگاه انسان کامل در نظام هستی در دستگاه عرفانی، نگاه خاصی به هستی وجود دارد. آموزۀ اصلی عرفان، وحدت شخصی وجود است. بر این اساس، وجود حقیقی تنها از آن خداوند است. ماسوی الله همگی تعینات، ظهورات، تجلیات و پرتوهای این حقیقت اند. اما در میان تجلیات و مظاهر، عرفا جایگاه خاصی را برای انسان ترسیم می کنند. چنین ادعا می شود که بر اساس اعیان ثابته و اقتضائات هر اسم، انسان می تواند مظهر و تجلی اسم اعظم خداوند شود و ویژگی هایی پیدا کند که در میان مظاهر چیزی بدان نایل نمی شود. حضرات خمس و کَوْن جامع[1] بودن انسان به منظور ایضاح حقیقت انسان، اشارۀ کوتاهی به حضرات خمس و تعینات حق تعالی در دستگاه عرفانی ضروری است. عرفا، پس از آن که وحدت شخصیه وجود را اثبات می کنند، بحث توجیه کثرات و کیفیت انتشار آن را به میان می آورند و در این دستگاه کثرات به تجلیات بازگردانده می شود. خداوند در مقام ذات _ که از آن به غیب الغیوب، غیب مطلق، عنقاء مغرب، کنز مخفی و مانند آن یاد می شود _ تعینی ندارد، مطلق به اطلاق مقسمی است، هر نوع قیدی از آن نفی می شود، کسی را به کنه ذات راه معلوم نخواهد شد و همه در آن حیران اند (قیصری، 1416: ج1، 25). خداوند صرف الوجودی است که تمام صفات کمالی را به نحو  اندماجی داراست (مازندرانی، 1363: 45 - 47)، اما همین ذات متعالی در تجلیات مختلفش تعیناتی می گردد که هر یک را نام ویژه ای است؛ از علم خداوند به ذات، از حیث احدیت جمعیه یا وحدت حقیقیه، به تعین اول تعبیر می شود.[2] قید احدیت جمعیه یا وحدت حقیقیه، برای احتراز از خلط آن با علم به ذات در مقام ذات است. وجه این که عرفا علم به ذات با این قید طرح کرده اند، این است که علم به ذات در مقام ذات، باعث انتشای کثرت و نسبت برقرار کردن با غیر نخواهد شد (فناری، 1374: 98). در این تعین _ که از آن به مقام احدیت، هویت مطلقه، مقام جمع الجمع، مقام او ادنی، طامه کبری، غیب مغیب و مانند آن نیز تعبیر می شود _ اسما و اعیان مندمج اند. در همین مقام، قابلیت ایجاد نسبت تحقق می یابد. در تعین دوم، خداوند به ذات خود حیث الوهیت یا تفاصیل علم دارد. امثال قونوی، این تعین را تعین اول نامیده و آن چه به عنوان تعین اول بیان شد، در نظر وی به مقام ذات بازمی گردد. اغلب محققان از این امر به تعین ثانی تعبیر می کنند که در این نوشتار از همان تبعیت شده است. در این تعین نیز همانند تعین اول، خداوند نسبت علمی پیدا می کند، با این تفاوت که در تعین اول، نسبت علمی اندماجی و در تعین ثانی نسبت علمی تفصیلی به ذات پیدا می شود (جامی، 1370: 36 - 37). عرفا فیض خداوند را به دو قسم تقسیم کرده اند: یکی فیض اقدس، که توسط آن اسما و اعیان ثابته تحقق می یابند. در ادامه خواهد آمد که اعیان ثابته اقتضا و استعدادی دارند و طالب ظهورند. در این صورت فیض دوم می آید که از آن به فیض مقدس تعبیر می کنند. با فیض مقدس، اسما و اعیان ثابته در خارج از صقع ربوبی ظاهر می شود (قیصری، 1416: ج1، 45). بنابراین، اسما و اعیان ثابته در تعین دوم تحقق می یابند. در اصطلاح عرفا، اسم عبارت است از ذات به اضافه صفت خاصی که از صفات دیگر ممتاز است. به دلیل امتیاز صفات، اسما نیز از همدیگر ممتاز می شوند و اسامی مختلف محقق می شود. در نظام عرفانی، این اسامی در قالب اسما و صفات سلبی و ثبوتی، جمالی و جلالی، اسمای ذات، صفات و افعال و مانند آن دسته بندی شده است. در میان اسماء، دو تقسیم بندی کلی وجود دارد: یکی اقسام کلی هفت گانه (ائمه سبعه) که شامل حی، قیوم، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم می شود؛ دومی اسمای کلی چهارگانه (امهات اسما) که به اول، آخر، ظاهر و باطن تقسیم می شود. اما کلی ترین اسمی که در میان اسما وجود دارد، اسم الله است و سایر اسما، اعم از اسمای هفت گانه و چهار گانه، جلوه آن به شمار می آیند و همه از آن ناشی می شوند (همو: 33 - 37). نسبت انسان با خداوند وقتی انسان جهت ربانی صقع ربوبی را در خود پیاده کرد و اسمای الهی از جمله اسم جامع الله را در خود محقق ساخته، هم جهت حقانی پیدا می کند و هم تدبیر عالم را به دست می گیرد. به این مقام، جز انسان، هیچ موجودی نمی تواند دست یابد و نمی تواند مظهر اسم جامع و کلی «الله» باشد. انسان با پیاده کردن این اسم در خود، مظهر تمام اسما و صفات خواهد شد. در نگرش عرفانی، انسان کامل به آیینۀ کروی تشبیه می شود که یک نیم آن نقوش الهی و نیم دیگر نقوش امکانی را در خود جمع کرده است. عالم عقل تنها قادر است اسمای تنزیهی خداوند را نشان دهد و عالم ماده صرفاً می تواند مظهر اسمای تشبیهی باشد، ولی انسان آیینۀ تمام نما، مظهر اتمّ و تجلی اعظم حق تعالی است (قیصری، 1416: 27؛ قونوی، بی تا: 42). از سوی دیگر وقتی سرّ انسان از منظر عرفان بررسی می شود، بدین نکته می رسیم که در دستگاه عرفانی، خلقت عالم و آدم برای استجلای خداوند است؛ بدین معنا که حق تعالی خواست کمال اسمایی خود را بیرون بریزد تا خود را در آن مشاهده کند، لذا عالم ایجاد شد. دیدن خود در غیر را «استجلاء» می نامند، چنان که خود را در خود دیدن، یعنی تجلی حبی «جلاء» نامیده می شود. خداوند خود را در هر موجودی به اندازۀ سعه وجودی آن موجود می بیند؛ لیک در انسان کمال استجلاء تحقق می یابد، چون انسان آیینۀ تمام نما و مجلا و مظهر اتمّ حق تعالی است، خداوند خود را تمام قامت در انسان ببیند (قیصری، 1416: 154 - 175؛ جندی، 1361: 133؛ فناری، 1374: 112). انسان به دلیل همین ویژگی ها، خلیفه خداوند نیز هست. وجه خلافت نیز اتصاف انسان به اوصاف الهی است. وقتی انسان اسم جامع الله را در خود پیاده کرد و مظهر آن شد، به مقام خلافت نایل می شود و این استعداد به فعلیت می رسد (قیصری، 1416: ج1، 173 - 178). نسبت انسان با عالم برای انسان نسبت به عالم چند ویژگی عمده بر شمرده شده است. نخست این که انسان علت غایی عالم است. در بحث از هدف خلقت عالم و آدم، سخن از جلا و استجلاء به میان آمد؛ از آن جا که کمال استجلاء با انسان تحقق می یابد، هدف خلقت عالم به یک معنا آفرینش آدم (انسان) بوده است (جامی، 1370: 96 - 101). نسبت دیگر این است که انسان نسبت به عالم، به مثابۀ روح نسبت به جسم است. فیض از مجرای انسان به عالم می رسد؛ عالمِ جسدی که استعداد پذیرش روح را دارد و برای روح عالم، عالم خلق شده است. ابن عربی می گوید: فالعالم کلّه تفصیل آدم، و آدم هو  الکتاب الجامع، فهو للعالم کالروح من الجسد، فالإنسان روح العالم و العالم جسده فبالمجموع یکون العالم کلّه هو الإنسان الکبیر و الإنسان فیه، إذا نظرات فی العالم وحده دون الإنسان وجدته کالجسم المسوی بغیر روح و کمال العالم بالإنسان مثل کمال الجسد بالروح و الإنسان منفوخ فی جسم العالم فهو المقصود من العالم. (ابن عربی، بی تا: ج2، 67) شبیه همین عبارت در فصوص الحکم نیز وارد شده است (قیصری، 1416: ج1، 165 - 167). رابطۀ دیگر انسان نسبت به عالم این است که انسان بر عالم خلافت دارد؛ انسان خلیفه خداوند بر عالم است. وقتی سخن از خلافت به میان می آید، مراد، خلافت در تدبیر خلق است؛ خلیفه رابطۀ میان حق و خلق است. انسان با رسیدن به مقامات عالیه و مظهر شدن برای اسم جامع، واسطه فیض و مدبر عالم می شود. ابن عربی این گونه تعبیر می کند: فهو عبدالله، رب بالنسبة الی العالم و لذلک جعله خلیفة و ابنائه خلفاء. (جامی، 1370: 3) آخرین نکته ای که در نسبت انسان کامل و عالم، در بحث از تفسیر عرفانی ولایت، ضرورت دارد مورد توجه قرار گیرد، این است که انسان کامل علت بقای عالم است. این نکته از نکات پیش گفته به دست می آید؛ نخست از این نکته که کمال استجلاء تنها با انسان محقق می شود، عالم همه طفیل موجودی است که بتواند آیینۀ تمام نمای قامت حق تعالی باشد. بنابراین، عالم تا زمانی تحقق خواهد داشت که چنین موجودی در آن باشد و با نبود او عالم نیز از بین خواهد رفت. از سوی دیگر، این نکته نیز بیان شد که انسان نسبت به عالم، به مثابۀ روح برای جسد است. با نبود روح، جسد نیز از بین خواهد رفت. و لهذا ای لأن المقصود من إیجاد العالم و إبقائه الإنسان الکامل کما أن المطلوب من تسویة الجسد النفس الناطقة یخرب الدار الدنیا بزواله أی بزوال الإنسان الکامل و انتقاله عنها کما أن الجسد یبلی و یفنی بمفارقة النفس الناطقة فإنه تعالی لا یتجلّی علی العالم الدّنیوی إلّا بواسطته فعند إنقطاعه ینقطع عنه الإمداد الموجب لبقاء وجوده و کمالته فینتقل الدّنیا عند انتقاله و یخرّب ما کان فیها من المعانی و الکلمات إلی الآخرة. (همو: 96) رسالت، نبوت، ولایت در نظرگاه عرفانی، حقیقت محمدیه(ص)  مظهر اسم اعظم و جامع حقیقت انسان است. حقیقت محمدیه، حقیقت ازلی و ابدی و عین ثابت اسم اعظم الهی است (قیصری، 1416: 103). اما همین حقیقت ابدی و ازلی متناسب با شرایط اقلیمی، اجتماعی به صورت انبیا و اولیای مختلف ظاهر می شود؛ در نهایت، کمال حقیقت محمدیه(ص)  در وجود حضرت محمد(ص)  تجلی می کند. راز این که این کمال در نهایت خویش، از همان آغاز ظاهر نشده، این است که شرایط آن زمان نامساعد بوده و مقتضای اسم دهر نبوده است. تجلی این حقیقت در هر زمان متناسب با اهل آن زمان بوده است. بر این اساس، اگر تعینات و تشخصات هر یک از انبیا و اولیا ملاحظه شود، چنین حکم خواهد شد که این ها متفاوت و متغایر با یکدیگر و با حقیقت محمدیه اند؛ زیرا با نبود حتی یک عنصر از عناصر کمال در یک زمان، می توان به تفاوت میان انیبا و اولیا و حقیقت محمدیه(ص)  حکم صادر کرد، ولی اگر به لحاظ حقیقت نگریسته شود _ که در این صورت همه به حضرت واحدیت بازگشت می کنند، به اتحاد میان انبیا حکم شده و گفته خواهد شد: (لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ). فالقطب الذی علیه مدار أحکام العالم و هو مرکز دائرة الوجود من الأزل إلی الأبد واحد بإعتبار حکم الوحدة و هو الحقیقة المحمدیة و بإعتبار حکم الکثرة متعدّد. (همو: 105) به همین دلیل، ابن عربی چنین ابراز عقیده کرده که همه انبیا، نبوتشان را از حقیقت خاتم انبیا(ص)  گرفته اند؛ زیرا حقیقت خاتم انبیا همیشه موجود بوده است (همو: 248). عرفا در بیان تفاوت درجات انبیا و اولیا اصطلاحات ولایت، نبوت و رسالت را به کار می گیرند؛ رسالت را در مورد کسی به کار می برند که مأمور به ابلاغ پیام به مردم باشد. در نبوت سخن از اخذ معارف از فرشتگان می رود، اما در ولایت، گرفتن حقایق از حق تعالی موردنظر است. بر این اساس، ولایت را باطن نبوت و نبوت را باطن رسالت دانسته اند (قیصری، 1416: 123 - 128؛ آملی، 1347: 382، 385، 386). انبیا در حقیقت و باطن یکی هستند، اما به لحاظ تفاوت امت ها متفاوت می شوند. به هر میزان که حیطۀ رسالت و نبوت تمام تر باشد، انبیا مقام بالاتری خواهند داشت. مثلاً انبیای اولوالعزم به دلیل تمامیت حیطه وظایف، مقام بالاتری نسبت به بقیه داشته اند، برخلاف انبیای بنی اسرائیل که از این ویژگی محروم بوده اند (قیصری، 1416: 124). اما به طور کلی، نبوت و رسالت که در برخی از تعابیر از هر دو با نبوت یاد می شود، باید مؤید به ولایت باشد. تمام آن چه ظاهر (نبوت) دارد، برگرفته از باطن (ولایت) است. دایرۀ نبوت پیامبران مرسل از بقیه انبیا اما دایره ولایت از همه وسیع تر است. النبوة مختصة بالظاهر،...النبوة دائرة تامة مشتملة علی دوائر متناهیة متفاوتة فی الحیطة، ... و قد علمت أن الظاهر لا یأخذ التأیید و القوة و القدرة و التصرف و العلم و جمیع ما یفیض من الحق تعالی الّا بالباطن ، و هو مقام الولایة المأخوذة من الولّی... . (همو) نبوت در دستگاه عرفانی تقسیم بندی های مختلفی دارد و از جمله به مرسل و غیرمرسل، انبیایی و تشریعی تقسیم می شود. در بحث از انسان کامل و تفسیر امام در این دستگاه، تقسیم بندی دوم گره گشاست. بر این اساس، نبوت تشریعی پس از خاتم انبیا، ختم شده و دیگر تجدید نخواهد شد. اما نبوت انبیایی، به معنای دریافت حقایق و معارف از عوالم بالا، هیچ گاه منقطع نخواهد شد؛ یعنی ولایت تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت. نبی و رسول، اسمی از اسمای الهی نیستند، لیک ولیّ اسمی از اسمای خداوند خواهد بود. به لحاظ مرتبت نیز خاتم اولیا به جهت ولایت از تمام اولیا بالاتر خواهد بود و تمام انبیا از حیث ولایتشان. همچنین اولیا، حقایق را از مشکات خاتم اولیا در یافت می دارند (همو: 244). به نظر محی الدین، خاتم اولیا کامل ترین نوع وراثت را به لحاظ مقامات، علوم، احوال، مشاهد و امور دیگر دارد. الوارث المحمدی(ص)  یأخذ العلوم النبویة عن روح رسول الله... و اکمل الکمال وارثة اجمعهم و اوسعهم احاطة بالمقامات و العلوم و الأحوال و المشاهد و هو خاتم الولایة الخاصة المحمدیة فی  مقام الختمی فوراثته اکمل الوراثت فی  الکمال و السعة و الجمع و الاحاطة لعلوم رسول لله و احواله و مقاماته و اخلاقه یقظة و نوماً. (جندی، 1361: 121) جایگاه ولی و نبی شاید از بحثی که در باب جایگاه نبوت و ولایت بیان شد و بر اساس آن، ولایت بالاتر از نبوت و باطن آن تلقی گردید، این گمان پیش آید که ولیّ نیز بالاتر از نبیّ است. عرفا این نگاه را مردود دانسته اند. مقام ولایت از نبوت بالاتر است، اما ولیّ از نبی برتر نیست. ولیّ، وارث نبی و تابع احکام شریعت اوست. تابع هیچ گاه بالاتر از متبوع نخواهد بود. تعبیر دیگری که در تعابیر مشایخ عرفان وجود دارد، این است که هر فردی که صاحب این مقامات است، جنبه ولایت او، بر سایر ابعادش برتری دارد و انبیای دیگر نسبت به خاتم انبیا و همین طور اولیای دیگر نیازمند خاتم انبیا و خاتم اولیا هستند. تمام انبیا، حتی نبی خاتم از جهت ولایت، معارف را از مشکلات خاتم می گیرند. با تمام این اوصاف، نباید چنین گمان کرد مقام خاتم اولیا از خاتم انبیا بالاتر است؛ زیرا خاتم اولیا در تشریع، تابع خاتم انبیاست. بنابراین، خاتم اولیا از این حیث پایین تر از خاتم انبیاست. فالمرسلون من کونهم أولیاء لا یرون ما ذکرناه إلّا من مشکوة خاتم الاولیاء، فکیف من کان دونهم من الاولیاء و إن کان خاتم الاولیاء، تابعاً فی الحکم لما جاء به خاتم الرسل من التشریع، فذلک لا یقدح فی مقامه. (قیصری، 1416: 244) محیی الدین در عبارتی دیگر، نسبت میان خاتم انبیا و خاتم اولیا را همان نسبت حاکم میان دیگر انبیا و خاتم اولیا می داند. وی این امر را موجب تفاضل خاتم اولیا بر خاتم انبیا برنمی شمارد؛ چون خود رسول اکرم(ص)  صاحب این مقام در باطن است و خاتم ولایت مظهر او در ظاهر است. امام خمینی در تعلیقه بر این عبارت می نویسد: مراد از عدم تفاضل و برتری این است که ختم ولایت از مظاهر خاتم نبوت در ظاهر است؛ بدین ترتیب خاتم انبیا، از خود اخذ کرده و جمال حق را در آن مشاهده کرده است. چنان که حق تعالی خود را در آیینه انسان مشاهده می کند. (خمینی، 1410: 74) موهبتی بودن مقام ولایت و اوصاف ائمه از جمله ویژگی هایی که برای ولیّ و مقام ولایت برشمرده شده، این است که این مقام اکتسابی نیست. خداوند متعال با فیض اقدس، بر اساس اقتضای عین ثابت هر کس آن را اعطا می کند. اما ظهور آن با توجه به شرایط و اسباب است. هرگاه شرایط و اسباب حاصل شد، اندک اندک ظاهر خواهد شد. افرادی که نمی دانند، تصور می کنند این مقام اکتسابی است و با سعی و تلاش حاصل می شود (قیصری، 1416: 126؛ آملی، 1347: 394، 231). عصمت ائمه: نیز از مواردی است که در این تفسیر مورد توجه قرار گرفته و بر آن اقامه دلیل شده است. سیدحیدر آملی در این باب، تمام آن چه را به عنوان ادله عصمت از سوی متکلمان شیعی برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه: ذکر شده، بی هیچ تغییری بیان نموده است. قبح دستور به اطاعت از انسان فاسق از سوی خداوند، تمام شدن لطف الهی با عصمت انبیا و امامان، لزوم دور در صورت عدم عصمت و مواردی از این دست، ادله ای است که مورد استناد سید قرار گرفته است، اما برای پرهیز از طولانی شدن بحث، از ذکر آن احتراز می کنیم (آملی، 1347: 242 - 247). توجیه انحصار عدد ائمه: به دوازده آخرین بحثی که بدان می پردازیم، بحث عدد ائمه: است. در بحث ولیّ و قطب عرفانی، عدد خاصی در میان نیست. بر اساس مبانی عرفا، تعداد ولیّ و قطب می تواند بیش از این نیز باشد. اما در نگرش شیعی، تعداد اولیا و ائمه: پس از نبی خاتم(ص) ، به دوازده تن منحصر شده است. سید اعتراض برخی از صوفیه را نقل می کند که چرا شیعه، امامان خود را به دوازده تن منحصر کرده اند؟ وی نخست می گوید: عدد دوازده از اعدادی است که بسیاری از امور بدان منحصر شده است. اکثر اشیا و بزرگ ترین آن ها به همین عدد منحصر شده اند: تعداد برج ها، ساعات شبانه روز، اسباط و نقبای بنی اسرائیل، چشمه های صادر شده از عصای موسی و مانند آن همگی دوازده تا هستند. بنابراین، این عدد ویژگی خاصی داشته و لذا تعداد امامان بدان منحصر شده است. وی پس از بیان این توجیه می گوید: بالأخره هر عددی که می بود، پرسش هایی ایجاد می کرد: چرا تعداد آسمان ها هفت یا نُه تاست؟ چرا کواکب هفت تاست؟ چرا برج ها دوازده تاست؟ چرا انبیا به 124هزار منحصر شده اند؟ و ده ها چرای دیگر. در همۀ این موارد می توان گفت تعداد این امور و مواردی از این دست، همه به حکمت الهی بازگشت می کند. هر چیز و هر کس دارای خصوصیتی است و خداوند بدان عالم است و امور، مطابق علم خداوند محقق می شود. حال چرا این گونه است؟ منعی از تلاش برای شناخت وجود ندارد، ولی لزومی ندارد که حتماً بدانیم چرا این گونه است! البته وی برخی از ویژگی های اعداد را با استفاده از دیدگاه های فیثاغورث و رسائل اخوان الصفا بیان می کند. همچنین با استفاده از هیئت قدیم، مطالبی می گوید و توجیهاتی را برای این امر عرضه می دارد، ولی سخن نهایی همان است که خداوند در این گونه موارد بر اساس حکمت خود چنین مقرر داشته است. بر همین اساس، تمام انبیای صاحب شریعت _ که شش نفرند _ دوازده وصیّ داشته اند. شیث، هابیل، قینان، میسم، شیسان، قادس، قیذق، ایمیخ، اینوخ، ادریس، وینوخ و ناحور، دوازده وصی حضرت آدم(ع)  هستند. از سام، یافث، ارفخشد، فرشخ، فاتو، شالخ، هود، صالح، دیمخ، معدل، دریحا و هجان به عنوان اوصیای حضرت نوح(ع)  یاد شده است. برای حضرت ابراهیم(ع) ، افرادی چون اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، ایلون، ایوب، زیتون، دانیال الاکبر، اینوخ، اناخا، مدیع و لوط به عنوان جانشین معرفی شده اند. یوشع، عروف، فیدوف، عزیز، اریسا، داود، سلیمان، آصف، اتراخ، منیقا، ارون و واعث، نام هایی هستند که برای اوصیای حضرت موسی(ع)  ذکر شده اند. شمعون، عروف، قیذق، عبیر، زکریا، یحیی، اهدی، مشخا، طالوت، قس، استین و بحیرای راهب، جانشینان دوازده گانۀ حضرت عیسی(ع)  تلقی شده اند. و سرنجام دوازده وصیّ حضرت محمد(ص)  با امام علی(ع)  آغاز و با حضرت مهدی(عج)  پایان یافته است. مجموع اوصیا، 72 تن می شود که این نیز خود یکی از همان اعداد پرکاربرد در تعالیم انبیاست (همو: 231 - 242). نتیجه از آن چه بیان شد، می توان گفت ولایت در تفسیر عرفانی از جایگاه رفیعی در هستی برخوردار است. در این تلقی از ولایت _ که بر اساس دستگاه مفهومی عرفان نظری ابن عربی سامان داده شده _ «ولیّ» انسان کامل و موحد حقیقی است که بر اساس اعیان ثابته و اقتضائات اسمای الهی در عالم مادی تجلی یافته و جامع نشئات ملکی و ملکوتی و جامع حضرات خمس و حق و خلق است؛ با وجه حقی اش خلیفه الهی و با وجه خلقی اش خلیفه بر تمام ماسوی الله است. ولیّ کامل از علم موهبی و اوصافی چون عصمت خاص برخوردار است. قوام عالم به وجود ولیّ (قطب، ولیّ، انسان کامل و تعابیر دیگری که از این مقام می شود) است؛ با وفات آخرین انسان کامل، تومار عالم پایان می یابد و قیامت برپا می شود. در کسانی که واجد شئون رسالت، نبوت و ولایتند، ولایت به لحاظ رتبه برتر از نبوت و رسالت است؛ اما مقام اولیایی که نبی نیستند، به دلیل تابعیت شریعت نبی، پایین تر قرار می گیرد. در مورد خاتم انبیا نیز اصل قاعده که ولایتش باطن نبوت اوست صادق است. اما ایشان در این تفکر، به ویژه در جریان شیعی خود، خاتم اولیا نیز دانسته شده که این ولایت پس از ایشان، بر اساس علم و حکمت الهی به اوصیایش منتقل شده است. راز ختم ولایت نیز این است که تمام کمالات در ولیّ خاتم بروز یافته و هدف خلقت تحقق یافته است. طبیعی است که در یک نوشتار کوتاه، مجال بحث و تحلیل و ارزیابی مبانی، پیش فرض ها، لوازم و ثمرات یک دیدگاه وجود ندارد. تنها یک نکته روش شناختی در این باب وجود دارد که ذکر آن ضروری به نظر می رسد و آن این که در بستر تفسیر عرفانی از آموزۀ ولایت، به رغم کاستی های آشکاری که در آن وجود دارد و در برخی از موارد می توان آن را بر «غلو» حمل کرد، دستگاه نسبتاً منسجمی برای تبیین، توجیه و دفاع از این آموزه شیعی فراهم می شود. اغلب آن چه در متون روایی، اعم از احادیث، ادعیه و... وجود دارد، در قالب دستگاه مفهومی رایج کلامی، تبیین پذیرفتنی و نظام مند نیافته و نمی یابد؛ بلکه می توان ادعا کرد که این دستگاه از بیان آن عاجز است. شاید با ارائۀ یک دستگاه و نظام مفهومی قابل فهم و متعارف، بتوان از این آموزه _ که قوام بخش هویت شیعی است _ تبیین درست و قابل فهم تری عرضه کرد که کاستی های مورد نظر را نداشته باشد، یا دست کم به حداقل برسد. در میان نظام های موجود معرفتی و دستگاه های مفهومی متداول، احتمالاً بهتر از همه، همین دستگاه عرفانی است که می تواند افزون بر ابعاد دیگر، مقامات تکوینی ائمه و معارف فرهنگ اهل بیت را تبیین کند. ناگفته پیداست که در برخی موارد، پیشگامان این نگرش، بدون آن که مبانی عرفانی را ملاحظه کنند و بر اساس آن به تنظیم مباحث همت گمارند، از دستگاه مفهومی دانش کلام متداول سود جسته اند. نمونۀ آن را در بحث از لزوم عصمت و نصب و نص ائمه از سوی بعضی در این نوشتار مشاهده کردیم. بعضی در این باب به ادلۀ متکلمان متمسک شده و بر همان پایه مباحث را سامان داده اند. از این نکته، نتیجه می گیریم که برای ایجاد یک دستگاه قویم و کارآمد، لزومی ندارد که به قالب خاص التزام داشته باشیم و چه بسا با استفاده از ظرفیت دانش های موجود، با رعایت نظم و انسجام منطقی، بتوان قالب جدیدی طراحی کرد. البته مقصود این نیست که تلاش متکلمان و یا دیگر گروه ها در این مورد قرین توفیق نبوده و یا احیانا گرفتار بن بست های معرفتی است، بلکه مهم بهره جستن روشمند از امکانات رشته ها و شاخه های مختلف است. امکاناتی که کلام، فلسفه، عرفان و دیگر دانش های موسوم در فرهنگ اسلامی را در اختیار می نهند و همین طور امکاناتی که می توان از دست آوردهای اندیشه های دیگر فراهم کرد، این آمادگی را ایجاد می کنند که دستگاه مفهومی دیگری به وجود آید و بتواند از این مباحث، تبیینی فرافرهنگی عرضه نماید. طبیعی است که تنسیق جدید، قابل فهم و خالی از خلل ها و رخنه های معرفتی و روش شناختی، از تمام مباحث اعتقادی و از جملۀ آموزه ولایت، منوط به فراهم سازی و بهره جستن از چنین امکانات و بسترهایی است. پی نوشت ها: [1]. «کَوْن» در اصطلاح عرفانی به معنای ماسوی الله است. هر چه با «کُنْ» ایجاد شده باشد، «کَوْن» نامیده می شود. [2]. گفتنی است که این اصطلاحات در ادبیات عرفانی، نخست چندان جاافتاده نبوده اند. شارحان اولیه ابن عربی نوعاً اصطلاحات گوناگون را به کار گرفته اند، ولی پس از فرغانی اصطلاحات و مفاهیم، شفاف تر می شود و اغلب از همان اصطلاحات مسلط بهره می جویند. منابع 1. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه: محمدپروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366ش. 2. ابن عربی، محی الدین، فصوص الحکم، بی جا، بی نا، بی تا. 3. آشتیانی، سیدجلال الدین، شرح مقدمه قیصری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ سوم، 1373ش. 4. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الأنوار، تصحیح: هانری کربن، تهران، انستیتو ایران و فرانسه، 1347ش. 5. پازوکی، شهرام، «نسبت دین و عرفان»، هفت آسمان، سال دوم، شماره ششم، تابستان 1379ش. 6. پورجوادی، نصرالله، «تصوف و تشیع»، هفت آسمان، سال دوم، شماره هشتم، زمستان 1379ش. 7. جامی، عبدالرحمن، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370ش. 8. جندی، مؤید الدین محمود، شرح فصوص الحکم، دانشگاه مشهد، 1361ش. 9. خمینی، سیدروح الله، تعلیقة علی فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، مؤسسۀ پاسدار اسلام، 1410ق. 10. ____________________ ، چهل حدیث، تهران، مؤسسه آثار امام خمینی;، 1371ش. 11. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه: جمشید ارجمند، تهران، نشر فرزان، 1382ش. 12. شیبی، کامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، دارالاندلس، 1982م. 13. شیرازی، محمد صدرالدین، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1418ق. 14. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، انتشارات اعلمی، 1996م. 15. فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، ترجمه و تحقیق: محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، چاپ اول، 1374ش. 16. قمشه ای، محمدرضا، «رسالة فی الولایة» مجموعه آثار حکیم صهبا، بی جا، بی نا، بی تا. 17. قونوی، صدرالدین، نصوص، بی جا، بی نا، بی تا. 18. قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تحقیق: محمدحسن سایدی، دارالاعتلام، 1416ق. 19. مازندرانی، ملّامحمدصالح، شرح اصول کافی، تحقیق: میرزا ابوالحسن شعرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق. 20. __________________________ ، المشاعر، تهران، انتشارات طهوری، 1363ش. 21. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار 3 و 4، قم، انتشارات صدرا، بی تا. منبع: فصلنامه مشرق موعود – شماره 20 انتهای متن/

94/03/13 - 05:14





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن