تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804713321




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایان طمعکاری


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

پایان طمعکاری قتل‌های بزرگ همواره دلایل پیچیده‌ای ندارند، گاهی یک طمعکاری ساده زندگی بسیاری را تباه می‌کند.‌ داستان آموزنده زیر بر اساس واقعیت است.‌
 

مرد جوان حیرت زده به دیوار اتاق بازجویی نگاه می کرد. چند قطره اشک از گوشه چشمش جاری شد. انگار شب حادثه مانند نقطه سیاهی در ذهنش نقش بسته بود. شروع به صحبت کرد. از آنجا که همراه خانواده از سیرجان به سمت اصفهان حرکت کردند می گفت: «پایم را بیشتر روی پدال گاز فشار دادم و با همسفرهایم مشغول گفت و شنود و برنامه ریزی بودیم.» هر کدام از آنها برای این ثروت باد آورده که در چند قدمی شان ایستاده است، نقشه ها می کشند. حتی
هر از گاهی به شوخی در مورد درصد سهمشان با یکدیگر بحث می کنند. چندکیلومتری بیشتر به اصفهان باقی نمانده است. از دیروز که آن پیامک برای مادر خانمش ارسال شد و همگی شوکه شدند تا الان که به نزدیکی قرار ملاقات رسیده اند، حسابی غرق هیجان و خوشحالی اند. توقفشان در اصفهان به چند دقیقه ای کوتاه برای خرید آب معدنی و مقداری گز و پولکی خلاصه می شود. باید به موقع برسند و گرنه ممکن است همای سعادت از بامشان بپرد و بر بام دیگری بنشیند. ممکن است دیگر هیچ وقت فرصتی برای این خوش اقبالی نداشته باشند. به حوالی فریدون شهر که می رسند دوباره و چند باره محل ملاقات را از روی پیامک مرور می کنند. درست است خودشان هستند. چند مرد جوان با لباس های محلی در محل قرار منتظر ایستاده اند. مردان جوان باز همان حرف های قبلی را تکرار می کنند که عموی پیرشان هنگام چراندن گوسفندانش در کوه مقادیر زیادی سکه طلا و چند وسیله عتیقه دیگر پیدا کرده است. اما به این دلیل که آشنا و فامیلی در شهر نداشته اند تا برای فروش آنها اقدام کنند، از لای قرآن قرعه کشی کرده اند و قرعه به شماره شما افتاده است. سپس برای جلب اعتماد این خانواده سیرجانی یک سکه قدیمی را که طرح زیرخاکی داشته به آنها می دهند تا برای حصول اطمینان آن را به طلافروشی های شهر نشان بدهند و فردا با 50 میلیون تومان سر قرار حاضر شوند. سوار بر ماشین که می شوند سکه قدیمی را دست به دست می گردانند و سرانجام مادر خانمش آن را در کیف می گذارد و راهی طلافروشی می شوند. همه طلافروش هایی که سکه را می بینند اصل بودن آن را تائید می کنند. و این خانواده صبح روز بعد با آماده کردن 50 میلیون تومان که 40 میلیون تومان آن برای داماد خانواده و بقیه برای مادر خانم است، راهی محل معامله می شوند. ساعتی بعد کیسه سکه ها را تحویل می گیرند و ظاهرا به سوی آرزوهای دست نیافتنی خود به پرواز در می آیند. ـ «اما .... اما اینها که با سکه روز گذشته خیلی تفاوت دارد، اصلا ظاهرشون یه جور دیگه است به نظر نمی آید که ...» ـ «خدای من اینها تقلبی است کلاه سرمان گذاشته اند. » صدای ترمز ماشین نقطه پایانی است بر رویا های شیرینی که در ذهن بافته اند. حالا در مسیر برگشت به سیرجان بودند اما بگو مگو ها بر خلاف دیروز جدی تر و شدیدتر بود. هر کدام دیگری را مقصر خطاب می کرد و سهم پول بر باد رفته اش را از دیگری مطالبه می کرد. در این میان مالباخته واقعی ماجرا داماد خانواده بود که طمعکارانه بر 40 میلیون تومان پول بی زبانش چوب حراج زده بود. اما شب ماجرا! داماد آن شب به خانه مادر خانمش مراجعه و مقداری مواد تهیه کرده بود. عصبی و به هم ریخته به نظر می رسید. شروع به مصرف مواد کرد و تا نیمه های شب ادامه داد. خود خوری می کرد و هر از گاهی عصبانیتش را با استکانی چای فرو می داد. اما مادر خانمش زیر بار نمی رفت و حاضر به دادن پولی که به این آسانی از دست داده بودند، نبود. بی اختیار دست به قوری چای که در نزدیکی اش بود برد و تا به خودش آمد چند ضربه سنگین با قوری به سر و صورت مادر زنش وارد کرد و تفاله های چای در رگه هایی از خون به سمت پایین شناور شدند. قوری را به گوشه ای پرت کرد. چند دقیقه ای بر زمین نشست و خیره شد به جسدی که بی جان بر زمین افتاده بود. او را کشان کشان به سوی پله ها برد و از پله ها به سمت پایین هل داد. دوباره بازگشت، اتاق را مرتب و خون ها را تمیز کرد و نزدیکی های صبح در تاریکی کوچه محو شد. در حالی که هر چه در ذهنش داستان چوپان دروغگوی کتاب فارسی کلاس سوم را مرور می کرد، یادش نمی آمد که آن ماجرا قربانی و قتلی هم در پی داشت یا خیر !؟ تنظیم: سروان رضا افشار جهانشاهی معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی سیرجان تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)


 


جمعه 8 خرداد 1394 ساعت 15:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن