واضح آرشیو وب فارسی:فارس: استقبال پدر با اسب سفید
بدرقه فرشته 27 روز بیشتر طول نکشید
گفتم: «مشتعیسی! تازه خانه را ساختی، باش دیرتر برو، الان فصل برداشت محصولات است»، چون تیرماه ـ فصل برداشت برنج ـ داشت به جبهه میرفت، گفت: «زندگی اینجا به دلم نمیچسبد».
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان قائمشهر، روستای قراخیل این شهرستان 43 خانواده شهید دارد، خانوادههایی که در بحرانیترین مقطع زمانی، جگرگوشهای از اهل خانه را برای دفاع از دین و تمامیت اراضی کشور به جبهههای خون و باروت گسیل داشتهاند، پر از ناگفتههایی هستند که سینه آنها را قفسهای از کتب نانوشته کرده است،در این بخش ناگفتههای خانم شهربانو علینیا همسر شهید عیسی جعفری تقدیم به مخاطبان میشود. فارس: چه شد شهید جعفری را برای زندگی مشترک انتخاب کردید؟ شاید امروزه این حرف من کمی قابل هضم نباشد ولی چون باید به سئوالتان جواب درست و واقعی بدهم میگویم فقط به دلیل ایمان و تدین او بود که بهعنوان شریک زندگی انتخابش کردم، یادم میآید پدر و مادرم بعد از مراسم خواستگاری میگفتند: «همین که عیسی به نماز و روزه مقید است، برایمان کفایت میکند، مال و منال را خدا میرساند.» واقعاً یک فرد با ایمان بود، نماز اول وقت او هیچوقت ترک نمیشد. فارس: اخلاق و برخوردش با شما و فرزندان چگونه بود؟ آدم قانعی بود، اصلاً حریص نبود، تا آن وقت که بود برای من و فرزندانم سنگتمام گذاشت، فردی زحمتکش و پرتلاش بود، در بدنش خستگی راه نمییافت، میگفت: «من که درس نخواندم لااقل باید فضای خوبی را برای درس خواندن فرزندانم مهیا کنم.» از کشاورزی روی زمین تا کار کردن در شرکت کنسرو و بهتر است بگویم در همه لحظات زندگی، سختکوش بود، خدمت به خلقالله یکی از دغدغههایش بود، برای همین در کارهای اجتماعی و خدماتی که برای مردم بود، در پیشاپیش دیگران قرار میگرفت، مهماننواز بود، هنوز هم دوستان و آشنایان وقتی حرفی از او میخواهند بزنند از خلق و خوی حسنهاش میگویند؛ همیشه به من میگفت: «با دشمنان طوری برخورد کنید که شرمنده اخلاقتان شوند.» فارس: چه توصیه دیگری از شهید در خاطرتان مانده است؟ بهدلیل تدین و ایمانش او را انتخاب کردم، او نیز توصیه اول و آخرش نماز و روزه بود، میگفت: «این دو فریضه الهی را خوب بهپا داریم، دیگر لازم به چیز دیگری نیست، سفارش همیشگیاش نماز و روزه بود.» فارس: زیباترین خاطره زندگیتان را بگویید؟ من از او خاطرات زیادی دارم ولی ما در طول زندگی مشترک چهار مرتبه به سفر رفتیم که این سفرها و اتفاقاتی که در آن برایمان افتاد، برایم خیلی جالب و شیرین بود، دو بار مرا به اتفاق فرزندانم به قم و دو بار هم به مشهد برد، آنوقتها بچهها کوچک بودند، میگفت: «الان که من هستم و بچهها کوچک هستند، تو را به سفر میبرم.» در آن سفر آنقدر من و بچهها را رسیدگی میکرد که ثانیه ثانیه آن برایم لذتبخش شده بود. فارس: چند فرزند دارید؟ آیا به مدارج علمی دست یافتند یا خیر؟ من یک پسر و چهار دختر دارم، به شکر خدا دو تا از دخترانم کارشناسی دارند، دخترم فرشته که آن وقت پدرش شهید شد 9 ماهه بود الان دانشجوی کارشناسی است، پسرم و یکی از دخترانم تا دیپلم خواندند، البته سواد به مدرک نیست؛ شهید میگفت: «بچههایمان با سواد شوند تا فریب نخورند و محتاج نشوند.» به شکر خدا فرزندانم آنچه را که پدرشان میخواست بهدست آوردهاند. فارس: جای خالی همسرتان را چگونه برای فرزندان پر کردید؟ توکل به خدا و توسل به ائمه مرا قوت قلب میداد و میدهد، همیشه شاکر خداوند هشتم، از کسی هم انتظار چیزی را ندارم، بچههایم هیچ وقت مرا تنها نمیگذارند، یکی از دامادهایم مدام مرا سرکشی میکند. فارس: آخرین باری که شهید به جبهه رفت را بهیاد دارید؟ بله، مگر میشود از یادم رفته باشد، خاطرات آن روز شنیدنی است، وامی به مبلغ 200 هزار تومان گرفته بود که با همان وام خانه را ساخت، فردای روز کوچکشی راهی جبهه شد، گفتم: «مشتعیسی! تازه خانه را ساختی، باش دیرتر برو، الان فصل برداشت محصولات است.» چون تیرماه ـ فصل برداشت برنج ـ داشت به جبهه میرفت، گفت: «زندگی اینجا به دلم نمیچسبد.» میدانستم منظورش چیست، چون همیشه آرزوی شهادت را داشت، آن روز خیلی گرم بود، من فرشته را کول کردم و به بدرقهاش رفتم؛ 27 روز بعد پیکر مطهرش را برایمان آوردند؛ بعد از قبولی قطعنامه 598 در تاریخ یکم مردادماه 67 به شهادت رسید، فارس: وقتی خبر شهادتش را شنیدید، چه حسی به شما دست داد؟ فردی مثل مشتعیسی میبایست شهید میشد، او نه اینکه همسر من بوده باشد این را میگویم، انسانی وارسته مثل او حیف بود در بستر بیماری بمیرد، واقعاً شهدا گلچینشده خداوند هستند؛ قبل از اینکه خبر شهادت او را برایم بیاورند او را در خواب دیدم، خواب دیدم با اسبی سفید به خانه آمده است، به او گفتم: «مشتی! چی شد با اسب آمدی؟» در جوابم گفت: «اینبار گفتم با اسب بیایم.» وقتی از خواب بیدار شدم، حسی به من گفت عیسی شهید میشد و فردای آن روز خبر شهادتش را برایمان آوردند. فارس: در پایان چه انتظاری از مردم و مسئولان دارید؟ هیچ انتظاری ندارم ولی از آنها میخواهم خدا را ناظر بر خود و اعمال خود ببینند. اتتهای پیام/86029/
94/03/02 - 07:48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]