تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816138829




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

Pardis Bio |مردی از جنس درد ( Max Payne‌)


واضح آرشیو وب فارسی:پردیس گیم: من به بهشت اعتقاد ندارم. من به درد اعتقاد دارم، به ترس اعتقاد دارم، به مرگ اعتقاد دارم. متنی که خواندید، دیالوگ آغازین فیلم Max Payne 2008 بود.مکس پین در کودکی پدر و مادر خود را از دست می دهد. وقتی به سن کافی می رسد، به عنوان یک پلیس در شهر New York کا رخود را آغاز می کند و در ادامه مانند خیلی از آدم های دیگر، زندگی آرام همراه با یک زن و یک فرزند ترتیب می دهد."رویایی امریکایی بالاخره به حقیقت پیوست!" اما یکی از عادت های آزار دهنده "رویا" این است که همیشه در زمانی که انتظارش را نداری، به پایان های بد منتهی می شود.یک روز کاملا معمولی، مکس به خانه به خانه بر می گردد. روز خوبی بود، یک روز آفتابی تابستانی همراه با بوی چمن تازه و کودکانی که دوان دوان برروی آن ها به بازی مشغول بودند.مکس که مدت ها به مصرف سیگار معتاد بود، بالاخره سیگار را بخاطر سلامتی کودک خود کنار می گذارد... درخواست های متعدد الکس، (یگی از صمیمی ترین دوست های خود) مبنی بر پیوستن به بخش خطرناک باند های مواد مخدر را رد می کند. هیچ چیز بهتر از نشستن کنار خانواده در حالی که دغدغه ای جز مگس ها و پشه های نصف شب را نداری، نیست.  اما مکس بیچاره خانواده خود را در حالی که به دست چند معتاد به قتل رسیده بودند، ملاقات می کند... تنها چند دقیقه... تنها چیزی که مکس و خانواده اش به آن نیاز داشتند، چند دقیقه زمان بود... اگر مکس فقط چند دقیقه زودتر به خانه رسیده بود، می توانست از خانواده خود مراقب کند.مرگ میشل و رُز (همسر و دختر مکس) زندگی مکس را نابود کرد، درد و رنج را از زندان وجود مکس آزاد کرد و حس انتقام جویی را به جای عشق، بر تخت پادشاهی وجود مکس قرار داد. بعد از مراسم تشییع جنازه، مکس بالاخره درخواست الکس مبنی بر پیوستن به ماموران DEA (سازمان مبارزه با مواد مخدر) را قبول می کند. او وظیفه ی ساده و پیچیده ای بر عهده گرفت: تحقیق پیرامون یکی از بزرگ ترین مواد مخدر: Valkyr V  سه سال طول کشید تا مکس بتواند به باند آن نفوذ کند و سر انجام یک سرنخ بزرگ پیدا کرد: Jack Lupino ، یکی از رییس های خانواده جنایی  Punchinello .او به سختی برروی این پروژه کار می کرد و از هر ماهی قرمزی استفاده می کرد تا به نهنگ دریا برسد.

هدف او پیدا کردن "مرکز" باند بود. در شبی مرموز که آغاز کننده ای بی رحم بود، الکس قرار ملاقات مشکوکی با مکس می گذارد. تنها دو نفر از موقعیت مکس مطلع بودند، B.B.  و Alex . هوا حتی از قلب شیطان هم سرد تر بود و برف طوری می بارید که انگار بهشت در حال نابودیست... مردم طوری برای پیدا کردن پناهگاه می دویدند که انگار فردایی در کار نیست! مکس به مکان ملاقات می رسد و در حالی که مشغول صحبت با الکس بود، با فواره آبی قرمز رنگ، هوای خونین، لب های بازمانده دوستش، الکس، مواجه می شود...  الکس از پشت تیر خورده بود و فوران خون چشمان شوکه شده ی مکس را قرمز کرد. صدای شلیک دوم و سوم دوباره مکس را به هوش آورد. ولی مکس ناراحت تر از آنی بود که تمرکز کند و در  حالی که برای دوست مرده اش زار می زد، مزه درد و ناامیدی را باری دیگر بعد از سه سال چشید. مرگ الکس تازه یک شروع بود. هم اکنون، مکس به عنوان یک مضنون برای به قتل رسیده شدن الکس بود. ولی مکس درگیر تر  و عصبانی تر از آنی بود که برنامه های خود برای انتقام را لغو کرده و وقت خود را برای برای پرسش های پلیس ها تلف کند. بنابراین راه دوم را انتخاب کرد، فرار و نابودی باند مواد مخدر آن هم به تنهایی!
 
دوباره یک شب تاریک و بارانی، یک ایستگاه پلیس، یک جنگ بیهوده برای جبران. زمان می گذرد و هیچ چیز تغییر نمی کند.تلاش نفس گیرانه مکس پین و تعقیب زیر دستان Jack Lupino مثل برادران Finito و Gognitti ، بالاخره توانست محل اقامت جک لوپینو را پیدا کند.  لوپینو، به دلیل مصرف بالای مواد مخدر Valkyr V قوی تر از هر انسان دیگری بود. او با استفاده از این مواد، توانست به یکی از قدرت های بی نظیر وجود بشریت، که تا کنون پنهان مانده بود، دست یابد: روحیه. لوپینو روحیه و خوش بینی خوبی داشت و به همین دلیل در هر مبارزه ای پیروز میشد اما همیشه حس انتقام تنفر، امید و آرزو را نابود می کند. همه چیز تمام شد.باند مواد مخدری که سه سال از عمر مکس را به خود مشغول کرد، نابود شد... نه! این آخر خط نیست. چنین باند بزرگی هرگز نمی تواند زیر سایه ریاست یک معتاد دیوانه ای مثل لوپینو تا این حد عظیم و توسعه یافته شود. مکس به تلاش خود ادامه داد، او در این راه حتی با برخی از خلاف کار ها و کله گنده های نیویورک از جمله Vladmire و Mona Sax نیز همکاری کرد و موفق شد تا دیگر رییس های باند جنایی مواد مخدر Valkyr V را به قتل برساند. در نهایت از اسرار سرّی مواد مخدر Valkyr V پرده برداری کند. در واقع شرکت بزرگ Aesir پشت تمامی این قضایا بود و مواد مخدر مورد نظر زیر سایه این شرکت تولید می شدند.

مکس به کمک Alfred Woden مشخصات محل رییس اصلی این باند را شناسایی می کند. آقای Woden که جزو بنیان گذاران اصلی این پروژه بود و بعد از دیدن نتایج مرگ بار پژوهش های پیرامون Valkyr V شرکت Aesir را به فراموشی سپرده بود، در روز های پایانی عمرش تنها یک آرزو داشت: مرگ Nikole Horne . حتی حاضر بود برای برآورده شدن هرچه زودتر این آرزو، تمامی جرایم و قتل هایی که مکس پین مرتکب آن ها شده است را پاکسازی کند. اگر چه در آن زمان مکس جز انتقام خون خانواده و بهترین دوستش به چیز دیگری اهمیت نمیداد اما همین که آلفرد می توانست در کشتار خانم Horne به او کمک کند، از هرچیزی بهتر بود.یک شب تاریک دیگر در نیویورک. در حالت عادی این شب همانند دیگر شب ها کاملا معمولی بود ولی از لحاظ باطنی، یکی از بهترین و خشن ترین شب های نیویورک بود. مکس بالاخره توانست به به قتل رساندن خانم Horne به تمامی قضایا پایان دهد. سپس مکس پین خود را در برابر پلیس تسلیم کرد و خوشبختانه آلفرد سر حرف هایش ماند و تمامی اتهامات علیه مکس پاک شدند. شروعی دوباره، برای کار در اداره پلیس نیویورک!اما زندگی انسانی که "درد" را از نزدیک دیده، هیچ گاه معمولی نمی شود.بعد از جریانات باند مواد مخدر، زمان آن رسیده بود که شهر نیویورک از وجود افرادی تبهکاری مثل ولدمیِر و مونا ساکس، پاک شود. علارغم وجود موش های جاسوس در اداره پلیس، مکس توانست به پاک کردن نیویورک ادامه دهد. او مبارزات گانگستری را متوقف کرد و سردسته های آن ها را نابود... دنیا جای عجیبی است، شخصی بعد از فشار های زود گذر زندگی دست به خود کشی میزند و شخصی هم بعد از دیدن درد و رنجی که با به قتل رسیدن خانواده و دوستانش آزاد می شوند، جان تازه میگیرد.آیا این پایان کار است؟! آیا از این پس، خشن ترین صحنه های جرم در نیویورک، کشته شدن یک انسان بر اثر تصادف وسایل نقلیه خواهد بود؟!خیر! هیچ پایان خوشی وجود ندارد! زندگی، کارتون سیندرلا یا سفید برفی نیست که در پایان دو معشوق به هم برسند و سالیان سال با خوبی و خوشی زندگی کنند. درد و رنج همیشه وجود دارند. زندگی هایی گرفته می شود و زندگی های تازه ای به وجود می آیند. سال می گذرد. مکس یک بازنده بود و 9 سال را به فلاکت پشت سر گذاشت. او نیویورک را به مکانی پاکیزه تر تبدیل کرد ولی همیشه برای پاک کردن یک میز کثیف، پارچه ای تمیز قربانی می شود و کسافت آن را به خود جذب می کند.مکس همان پارچه ای بود که شهر که درد و رنج و حتی جنون حاکم بر خیابان های نیویورک را به خود جذب کرد. مکس دیگر هیچ چیز نداشت، نه همسر و دختری که به امید دیدن آن ها خانه اش بشود و نه معشوقی مثل مونا که به عشق او پایش را از خانه بیرون بگذارد. تنها دوستان مکس، مشروب ها و مسکن هایی بودند که درد و رنج وجود مکس را تحت کنترل نگه می داشتند.

مکس بالاخره در شبی از شب هایی که وقت خود را به خوردن مشروب در یک "بار" می گذاشت، یکی از دوستان دیرینه خود را ملاقات می کند. Raul Passos . پَسوس به او پیشنهاد کار به عنوان بادیگارد یک سرمایه دار برزیلی را می دهد. مکس چیزی برای از دست دادن نداشت بنابراین با کمال میل این پیشنهاد را قبول می کند. آن ها به شور سائوپائولو می روند و مکس شغل جدیدش، به عنوان بادیگارد خانواده برانکو را آغاز می کند. شغل آسانی به نظر می رسید اما نه تا وقتی که تک تک اعضای این خانواده پشت سر هم ربوده می شوند..خانواده برانکو، شامل سه پسر بود: رادریگو، ویکتور و مارسلو. برانکو بالاخره در دفتر خودش کشته می شود و مکس پس از تحقیق با یکی دیگر از پلیس های امریکایی که به برزیل آمده بود، متوجه می شود که تمامی جریانات زیر سر ویکتور بوده! معمولا در خانواده های ثروت مند، برادر بزرگ ترین بیشترین سود را می برد و این حس حسودی ویکتور را به جوش می آورد! اما همانطور که در پاراگراف های بالایی گفته شد، حس انتقام و نفرت قوی ترین حس است و به راحتی می تواند حسادت را کنار بزند! ممکن است پس از تجربه Max Payne 3 ، آن را عنوانی که از ریشه های خود خارج شده و مکسی مست و چاغ را به نمایش می گذارد، بنامید. ولی در این بازی، شخصیت مکس نمایان تر از گذشته شد. او تا پایان ماجرا همراه خانواده برانکو بود.ولی چرا؟!او می توانست بعد از کشته شدن رادریگو برانکو، برزیل را ترک کند و به کشور خود بازگردد. اما چرا برنگشت؟! آیا به نامزد برانکو اهمیت میداد؟!  خیر! مکس پین با قاطی شدن در این جریانات کشتار، دوباره درد و رنج را از اعماق وجودش آزاد کرد و به آن اجازه داد تا بر تخت فرمان روایی وجودش بنشینند. تمامی این کشتار ها مکس را به ده سال پیش می برد. زمانی که برای انتقام از قاتل های خانواده و دوست عزیزش  دست به هرکاری میزد.طوری که من به جهان نگاه می کنم، دو نوع آدم در دنیا وجود داره، کسانی که عمرشون رو صرف  ساخت آینده می کنند و کسانی که وقتشون رو صرف بازسازی گذشته می کنند. مدت زیادی است که من در بین این دو مانده و در تاریکی گیر کرده ام.  در پایان مکس پین را مشاهده می کنیم که در حالی که به نوشیدن نوشیدنی خود مشغول است، در ساحل سائوپائولو قدم می زند...  سوالی که در ذهن تمامی ما ها پیش می آید این است که آیا مکس دوباره برای آرامش روح خود به مسکن ها و مشروب ها پناه می برد یا تصمیم می گیرد که بقیه عمرش را به خوبی پشت سر بگذارد... این سوالی سوالی است که امیدواریم بتوانیم در آینده جواب قطعی آن را پیدا کنیم.





30 ارديبهشت 1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پردیس گیم]
[مشاهده در: www.pardisgame.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


علم و فناوری

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن