واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چرا عید، چرا راهیان نور؟چرا راهیان نور؟ چرا ایام عید؟ چرا خوزستان و گرما و سیاه سوخته شدن؟ چرا ایام تعطیلی که باید به تفریح و استراحت و … بگذره را صرف بیابون گردی کنیم؟ …چرا راهیان نور؟واسه چی بریم جنوب؟ مگه چی بهمون میدن و یا چی گیرمون میاد؟ اصلاً یه جنگی که سال59شروع شد و 67 تموم شد چه دردی از من دوا میکنه؟ چرا … و چرا….؟من سعیم رو کردم و برای سوالای بالا چند تا جواب پیدا کردم، دلم هم به صدق و درستیشون رضا داره؛ حالا اینا جوابای دل بنده، تونخواستی قبول نکن.راحت باش، رد و قبول تو فقط توی دل خودت ثبت میشه و کسی هم عمراً ازت بازخواستی نمی کنه.
اما چرا راهیان نور؟ نشنیدیم که « اونایی که رفتن کاری حسینی کردند و اونایی که موندن باید کاری زینبی کنن و الا … » خوب قله نشین های شهادت و خون که خودشون رو رسوندن به اوج ما هم که این پایین نشسته ایم نباید بشینیم و هی بگیم « اووو.. کو تا قله» باید تکونی بخوریم و خودمون را راهی این اقیانوس نور کنیم، کاری هم نداشته باش که چی هستی و کجای کاری. یادمون نرفته که هر کی از بازار عطر فروش ها رد بشه خواه ناخواه عطر اونجا رو به خودش می گیره. و البته با کمی زرنگی و کیاست که صفت یک مؤمنه، میتونه این عطر را واسه خودش حفظ کنه.با این حساب راهیان نور فقط چند روز گردش توی منطقه جنگی نیست . سرجمع حرفام اینه که راهیان نور، جا زدن خودت توی یه مسیر نورانی و مقدسه که بخوای یا نخوای تو رو از دکان عطر فروشان عرشی رد میکنن شاید کمی توهم عطر اونا رو بگیری. زرنگ تر که باشی می تونی بعد از توجیه شدن خودت نسبت به منطقه معرفت و ایثار و محور عملیاتی خدایی شدن بیابی و عطر اونجا رو برای بقیه هم سوغات بیاری و گرای منطقه هدف رو به اونایی که طالب خیر و سعادتشون هستی بدی تا اونها هم قطب نمای دلشون جهت خدایی شدن را بگیره. مطمئن باش که مغناطیس قوی اقیانوس نور دل اونها رو هم از این رو به اون رو میکنه.اما چرا عید؟امام متقیان عالم میگه «عید روزی آید که تو اون معصیت خدا نشده باشه و طاعت معبود به جا آورده بشه» می دونی که معنی عید چیه؟ روزی که وعده داده شده و ملازم با خجستگی و مبارکی آید. بیا کمی در مورد این چند تا کلمه حرف بزنیم، روز وعده داده شده: روزی که دیدار ما با « بهترین های امت پیامبر که در آخر الزمان، شهادت اونا رو گلچین می کند» محقق میشه یا روزی که قدم های ما با خاکی تلاقی می کند که روزگاری بوسه بر قدمگاه امام رضا (علیه السلام) زده و حضرت گفته که« روزگاری جمعی از شیعیان ما در این خاک به خون خود می غلطند » و از همه اینها بالا تر تحقق وعده روز ملاقات با کسانی که خداوند در موردشان فرموده سابقون عبادِ من گروه قلیلی از آخر الزمانیان هستند.اما مبارکی و خجستگی، راستشو به من بگو چه مبارکی بالاتر از رهایی و جدا شدن از بند دنیا و مافیها تا آدم یه ذره به خودش بیاد و بال های خاکی اش را کمی سبک تر کند شاید کمی اوج بگیرد، به قول رند شیرازی : شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورشآره راهیان نور یعنی جرعه نوشیدن از این جام تا عیدمون واقعاً عید بشه . پر از طاعت خدا، پر از وعده های محقق شده و پر از مبارکی و خجستگی.راهیان نور، جا زدن خودت توی یه مسیر نورانی و مقدسه که بخوای یا نخوای تو رو از دکان عطر فروشان عرشی رد میکنن شاید کمی توهم عطر اونا رو بگیری. زرنگ تر که باشی می تونی بعد از توجیه شدن خودت نسبت به منطقه معرفت و ایثار و محور عملیاتی خدایی شدن بیابی و عطر اونجا رو برای بقیه هم سوغات بیاری و گرای منطقه هدف رو به اونایی که طالب خیر و سعادتشون هستی بدی ...اما چرا مناطق جنگی؟ مگه نمیگن خدا همه جا هست « وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » آره تو راست میگی خدا همه جا هست اما قبول کن من و تو بعضی جاها بیشتر میتونیم این رو حس کنیم که بعضی جاها عطر خدا بیشتر به مشام میرسه، مگه نشنیدی که میگن «شرف المکان بالمکین» یعنی عزت و شرف هر مکانی به ساکنین اونجاست. خدایی اونهایی که تو همین بیابون ها برای معبودشون «رقصی چنین میان میدان» به جا آورده اند مایه شرف کل عالم نمیتونن باشن؟ یا کسایی که به قول روح خدا « نظر می کنند به وجه الله » مایه شرف و عظمت حتی یک کهکشان نیستند؟ و آیا یه روز همین خاک نمی خواد شهادت بده که « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ» یعنی خاک نمی گه که از این بزرگ مردهای تاریخ به عهدشون وفا کردند و اون را به آخر رسوندن. پس بیا حالا که قدم های لرزان من و تو با این خاک تلاقی کرده اونو شاهد بگیریم که ما هم اومدیم و از خود شهدا خواستیم که از خدا برامون طلب کنند تا یه دل سیر رقصی چنین میانه میدان آرزو کنیم. و بگیم اومدیم بلکه چند قدمی روی این خاک عزت بگیریم.سرت را خیلی درد آوردم. برم سروقت اینکه پرسه توی خاک این بیابونا که پر از غصه اون روزای سخت جهاد و شهادته و اتفاقاً هنوز هم بوی غربت همون روز را میده چه قصه ای برای امروز من داره؟ رک و پوست کنده بگو ببینم ما قبول داریم که « وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » یا نه؟اما اگه قبول داریم و گوش هامون توی این همه هیاهو و غوغا و وانفسا، زیادی سنگین نشده باشه دستمون میاد که اونا دارن به ما میگن: اگه گفتی« ربنا الله ..» مطمئن باش بعدش «ثم استقاموا ..» داره اگه هوس صعود به قله معرفت داری پی بالا کشیدن از دامنه های صعب و شیب تند نفس را باید به تنت بمالی و از همه مهم تر تو پرتگاه ها حواست به « جلو دارت» باشه تا یه وقتی به چپ و یه وقتی به راست منحرف نشی. متوجه ای که چی میگم؟ اونا راز سرفرازی را توی تسلیم شدن می دیدن اما تسلیم خدا و اولیای اون نه مثل بعضی از خاموش فکران امروزی که همون روزها هم پیدا می شده که آزادی و سر افرازی توی بندگی شیطون و ایاری منافقان صفت اون می بینند.آره میخوان به من و تو بگن که اگرچه راه سختی در پیشه، اگرچه دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، اما تو مرد میدان باش و نترس اگه عاشق باشی و جوینده لاجرم به تو هم عنایت میشه و یادت نره که: در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشییا حسین …بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : ستاد راهیان نور
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]