واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هفت سین ما در جبهه روزهای خوب زندگی من! در زندگی هر کس، فرصتهایی هست که در آن روزهای خوبی را تجربه کند. ما هم خوب ترین روزهایمان را در بیابانهای جنوب گذراندهایم. جاهایی که می توان نامشان را سرزمین نور نهاد. جاهایی که زمانی عدهای از عاشقان و عارفان، به فرمان حسین زمان خویش برای ستیز با ظلم ، گرد هم آمده بودند.
• دعوت نامهای از سوی شهیدان آمده است . بعضی میگویند « همت » است و عده ای می گویند « قسمت »؛ اما نه، به راستی « دعوت » است.• راستی چرا چنین مهمانی ای را به راه انداختند؟ آیا تنها برای اینکه یادی از آن مردان عاشق کنیم و یا اینکه چند روزی را صفا کنیم و برگردیم و بعد از مدتی نیز فراموش کنیم و یا چند ماهی با شهدا زندگی کنیم؟ اگر هدف دعوت، فقط در این خلاصه شود که بسیار کم است. بعید است ما را دعوت کنند برای مدتی خوب بودن. هدفی والا در کار است.• آری! دعوت شده ایم که معنای زندگی را بفهمیم . بدانیم که چگونه باید زیست. معنای لذت و عشق را درک کنیم . طعم زیبای عاشقی را بچشیم و با آن ادامه حیات دهیم . بدانیم اگر تا به حال زندگی زیبا نداشتهایم ، چطور میشود زیبایش کرد و چطور میشود به هر کاری رنگ خدایی داد. پس سفر میکنیم به همان جایی که بوی خدا میدهد؛ بوی بهشت ، بوی حسین(ع)، بوی علی (ع)، بوی زهرا(س). میهمان کسانی میشویم که خاکی بودند در عین آسمانی بودن؛ کوچک بودند در نظر خود و بزرگ در نظر دیگران. آشنایانی بودند غریب.راستی چرا چنین مهمانی ای را به راه انداختند؟ آیا تنها برای اینکه یادی از آن مردان عاشق کنیم و یا اینکه چند روزی را صفا کنیم و برگردیم و بعد از مدتی نیز فراموش کنیم و یا چند ماهی با شهدا زندگی کنیم؟ • کمی بعد از اذان مغرب به دوکوهه میرسیم . پادگانی درکیلومتر ده اندیمشک ، مقر اول لشکر 27 حضرت رسول(ص) درطول دفاع مقدس . قبل از ورود باید بر سردر پادگان عشق سلامی دهی و از نام سرداران سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان و حاج همت مدد بگیری و قدم بگذاری . اینجا قرار بی قراران است. چه آرام است دوکوهه! سکوتش حرف های بسیار دارد! این آرامش و سکوت، از هزار فریاد بالاتر است.
• جلوی حسینیه حاج همت در وسط پادگان، صف های نماز جماعت تشکیل می شود. همه قامت می بندند. اینجا باید اقتدا کرد به شهیدانی که پیش از ما قامت بستهاند؛ به همت، به متوسلیان، به ... .• « به دوکوهه خوش آمدید. اینجا مکانی است که بچهها از شهر که می آمدند اینجا کم کم برای جبهه آماده میشدند. اینجا بچهها لباس شهر را در میآورند و لباس خاکی بر تن می کردند و رنگ و بویی دیگر می گرفتند ، اینجا بچه ها راز و نیازهایی داشتند. این ساختمانها، محل استقرار گردانهای پیاده بود . امروز کاروان هایی که میآیند ، اگر بخواهند شب را در دوکوهه مستقر شوند، در این ساختمان ها که بازسازی شده اسکان مییابند. هر کدام از این ساختمان ها مربوط به گردانی بوده : گردان عمار، میثم، کمیل، مقداد و...• حاج آقای پناهیان برای ما سخن میگفت؛ از دو کوهه و از مردان آن. • ماییم و بیابان. پاسی از شب گذشته است. بچهها به ستون یک میایستند تا پیاده روی در شب را تجربه کنند. در پیاده روی شب ، بچهها نباید حرفی بزنند. راهی را که طی میکنیم، بیابانی است تاریک که هیچ اثری از شهر و ساختمان وجود ندارد. چراغمان تنها فانوس هایی است که با نور کم سوسو میزنند.اینجا قرار بی قراران است. چه آرام است دوکوهه! سکوتش حرف های بسیار دارد! این آرامش و سکوت، از هزار فریاد بالاتر است.• روی سنگ های بیابان می نشینیم و به توضیحاتی درباره پیاده روی های رزمنده ها گوش میسپاریم : « بچهها در این پیاده رویها باید خیلی مواظب بودند که در ستون حرکت کنند و ستون را گم نکنند. از فرد جلویی عقب نمانند؛ چرا که ممکن است راه را گم کنند و یا خوابشان بگیرد. کسی نباید حرفی میزد. این پیاده روی کجا و آن پیاده رویها کجا و تازه بچهها ساعت های طولانی میرفتند با کوله پشتی هایی پر از تجهیزات و اسلحه و مهمات.»
• صبح های منطقه خیلی زیباست. بچهها با پخش مناجات روح بخش امیرالمؤمنین(ع) بیدار میشوند. نماز صبح را به جماعت میخوانیم و پس از زیارت عاشورا و صبحانه به مقصد بعدی حرکت میکنیم.• با گذشتن از پل سا بله (محل درگیری رزمندگان اسلام با تانک های عراقی در عملیات طریقالقدس) به منطقه عملیاتی فتحالمبین میرسیم. منطقه باصفایی است. مقدس است و زیبا. از شیارهایی که یادگار دوران جنگ است و هر یک خاطره ده ها شهید را در سینه دارند. با زمزمه « کجایید ای شهیدان خدایی » به سوی قتلگاه شهیدان میرویم و بر روی خاک هایی مینشینیم که با خون و جسم شهیدان آمیخته است. • در مسیر فکه، پاسگاه های عراقی و میادین مین پاکسازی نشده به وضوح دیده می شود. در این منطقه دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر1 انجام شده است. رزمنده ها حدود چهارده کیلومتر را در رمل هایی که تا زانو در آن فرو میروی ، راهپیمایی کردند و از میدانهای مین، سیمهای خاردار حلقوی و چتری و میلگردهای خورشیدی گذشتند و تازه آن وقت به خاکریز مقدم دشمن رسیدند؛ دشمن آماده، مسلح و تازه نفس . بچهها در این منطقه واقعاً خوب جنگیده و حماسه آفریدند.اینجا معراج شهدای گردان حنظله است و روایت عطش آن، کربلا را تداعی میکند اینجا معراج شهدای گردان حنظله است و روایت عطش آن، کربلا را تداعی میکند. • از خاکریزهای طلاییه بالا میرویم و بالای یک شیار مینشینیم و پای سخنان سرداری می نشینیم که از شهدا میگوید و خاطراتش و از وظیفه ما در پاسداری از خون آنان.
هوا طوفانی شده و گرد و غبار همهجا را گرفته است. اینجا بوی کربلا می دهد. چه رازیست بین اینجا و کربلا؟ به راستی شهید میثمی چه دیده بود که میگفت: « شهدایی که در طلاییه ایستادند اگر در کربلا هم بودند، میایستادند». • به نزدیکیهای اروند که می رسیم، نخل های بلند یکدست دیده میشود و در طرف دیگر نخلهای سوخته و سر جدا را می توان دید. غروب روز جمعه به اروند می رسیم. نماز مغرب و عشا را می خوانیم. رودخانه اروند منشعب شده از دجله و فرات و کارون است. مهم ترین عملیاتی که در این منطقه صورت گرفته، عملیات والفجر8 و کربلای3 بوده است.عملیات والفجر هشت، مصادف بود با ایام فاطمیه. بچهها روضه حضرت زهرا(س) می خواندند و میگفتند می خواهیم انتقام سیلی زهرا(س) را بگیریم. می گویند شب عملیات باران شدیدی میآمده. بچهها کنار نیزارها با هم وداع می کردند و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند.در ساحل اروند، در تاریکی شب می نشینیم و مرغ خیال را تا کنار نهر علقمه پرواز میدهیم؛ ذکر مصیبت حضرت ابالفضل العباس(ع). اروند حرف های بسیاری برای گفتن دارد. از خلوص بچهها، از ایمان، از عشق و صفای بچهها. به راستی شهید میثمی چه دیده بود که میگفت: « شهدایی که در طلاییه ایستادند اگر در کربلا هم بودند، میایستادند». چه غم انگیز است لحظههای جدا شدن از اروند، اما باید رفت. باید رفت و زندگی کرد. باید رفت و زانوی غم در بغل نگرفت و باید خوب به وظیفه عمل کرد. خوب دینداری کرد. آری! سخت است، اما باید رفت.از درههای پستی تا اوج سربلندیکی میتوان رسیدن، بی رنج و بی مشقت
• در یک هوای گرفته و ابری به سمت شلمچه حرکت می کنیم. از ماشین ها که پیاده می شویم، باران زیبایی شروع به باریدن می کند. اینجا که قدم میگذاریم، خود را در کربلای حسین(ع) می بینیم. کمی اگر گوش دلت را باز کنی، صدای العطش بچهها را می شنوی. بنشین روی خاک ها با خدای خود عهد کن که از این به بعد خوب زندگی کنی. در این هنگام صدای شهدا را نیز می شنوی که « تو چه می کنی؟ چرا دائم ندای چه کنم چه کنم سر داده ای و چرا به خود نمی آیی؟ چرا زیبا نماز نمی خوانی؟ چرا با عشق دینداری نمی کنی و چرا دائم توبه می کنی و می شکنی؟ چرا قول می دهی و درست نمی شوی؟ چرا روزی خوبی و روز دیگر خرابش می کنی؟ چرا زمان مناجات، حال تو خسته است؟ آیا با این حال و وضع می خواهی جزء یاران مهدی(عج) باشی؟ و هزار چرای دیگر...اینجا شلمچه است؛ جایی که عملیات کربلای پنج با رمز «یا زهرا» را به خود دیده است؛ عملیاتی که پایان پیروزمندانه جنگ محسوب میشود. اینجا شلمچه است؛ جایی که عملیات کربلای پنج با رمز «یا زهرا» را به خود دیده است؛ عملیاتی که پایان پیروزمندانه جنگ محسوب میشود. در حسینیه شلمچه جمع میشویم. باید وداع کنیم. حاج آقا پناهیان می خواهد سخنرانی کند. کاروان های دیگر نیز جمع میشوند. انگار می خواهیم برای شهدا مراسم بگیریم. بغض گلویمان را می فشارد و سپس به قطرات اشک تبدیل می شود. حاج آقا نیز نمیتواند سخن را آغاز کند. با بغض درگیر می شود. از شلمچه می گوید و روضه وداع می خواند. تازه با شهدا رفیق شده بودیم. تازه راحت داشتیم حرفها و دردهایمان را بهشان می گفتیم. اما باید رفت... خداحافظ دوکوهه، خداحافظ فکه، خداحافظ خرمشهر، خداحافظ اروند، خداحافظ طلاییه، خداحافظ شلمچه. خداحافظ دوستان خوب من.خداحافظ ای روزهای خوش زندگی من!برخی از مطالب مرتبط :دو کوهه غرب در غربت دوكوهه در نگاه شهید آوینیآلبوم تصاویر دوکوهه(اردوی راهیان نور) آلبوم تصاویر شلمچه(اردوی راهیان نور) شلمچه محل تفریح بود ولی...شلمچه محل تفریح بود ولی...(2) هوای مه آلود در شلمچهآلبوم تصاویر طلائیه(اردوی راهیان نور) طلائیه با من سخن بگو فقط طلائیه رفته ها بخوانند آلبوم تصاویر فکه(اردوی راهیان نور) معجزه عصای موسی (ع) در اروند این است فتح الفتوح امام منبع :برگرفته از کانون گفتمان قران تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3298]