واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: سیم خاردار سفره هفت سین
بهار و عید نوروز را در آن سالهای جنگ چندبار در دل طبیعت جنوب بودم. ایام بسیار دل انگیزی بود و طبیعت در زیباترین چهره رخ می نمود. اسفند که به میان راه می رسید باد دلربای خنکی در دشت بی انتهای جنوب می وزید و از سرمای استخوان سوز شبهای زمستان دیگر خبری نبود. این باد پیغام بهار را با خود داشت.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/951721871115316966172531521391011322134252.jpg
لحظه سال تحویل در اردوگاه شهدای تخریب
گاهی این بادها باران را هم با خود می آورد؛ از آن بارانهای سیل آسای سنگین که تا به زمین جبهه ها می رسید آن را مثل چسب بر کف پوتین ها می چسباند. اما هیچ گله ای نبود، که هر چه از جلوه های طبیعت دیده می شد زیبای زیبا بود. باد و باران را که گفتم. از پرنده های خوش صدا، سبزه های خیس روی زمین، عطر شبنم و در بعضی جاها بوی باروت...
روزهای نزدیک عید سنگرها هم خانه تکانی می شدند. خاک روی آن را کمی بیشتر می کردند و مشمع تمیز تر و سالم تری بر روی آن می انداختند و ...
روزهای نزدیک عید سنگرها هم خانه تکانی می شدند. خاک روی آن را کمی بیشتر می کردند و مشمع تمیز تر و سالم تری بر روی آن می انداختند، پتوها را از کف نمناک سنگر در می آوردند و تکانی می دادند و خاک آن را می گرفتند و اگر همت و حالی بود کف بعضی سنگرها را گودتر می کردند و همه چیز را برای نشستن دور هم و خواندن دعای تحویل سال آماده می کردند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/39882421436980117781769318237164147201171.jpg
محمد زاده از رزمندگان تخریب دعای تحویل سال نو را می خواند
وقتی «عملیات خیبر» از اوج خود فروکش کرد و ما از جزیره شمالی به مقر «جفیر» آمدیم در آستانه سال نو باران بسیار شدیدی آمد که کف سنگرهای ما که از زمین پایین تر بود تا نیم متر پر از آب شد و کاسه و قابلمه و وسایل داخل سنگر شناور در آب شدند.
آن روز زیر آن باران امکان خانه تکانی یا سنگر تکانی پیدا نشد اما دعای تحویل سال را خواندیم و طبق معمول عید، سکه تبرکی امام را گرفتیم.
آن روز زیر آن باران امکان خانه تکانی یا سنگر تکانی پیدا نشد اما دعای تحویل سال را خواندیم و طبق معمول عید، سکه تبرکی امام را گرفتیم.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/12511720471511971376113217143946330123.jpg
گاهی سفره هفت سین هم رو به راه می شد. هر گردان با آلات جنگی خود سفره ای ترتیب می داد. وقت تحویل سال 1366 در اردوگاه شهدای تخریب در جاده آبادان، سفره بچه های تخریب سیم خاردار، سیمینوف ، مین سوسکی و سبدی و...بود و عکس شهدا را هم در میان نمازخانه می گذاشتیم و یادی از آنها می کردیم که جان دادند تا بهاری ترین فصل ها و سالها نصیب ما ایرانی ها شود.
آنها رفتند تا آبی ترین آسمان مال ما باشد. آنهایی که بال گشودند و به ما یاد دادند در سفره های دلمان با سکه دلخوش نباشیم.
آن روز یکی از نیروها این شعر را از یک شهید خواند:
http://img.tebyan.net/big/1388/12/52104010119820657118144208134711391898398.jpg
یک روز کبوتر سفیدی زیبا پرو بال خویش آراستزان بعد وداع نمود با من، پرید و ز دام برخاستبا نغمه خویش به من چنین گفت: پرواز در آسمان چه زیباستهر جا نظر افکنی در اینجا ، آن نور زمین و آسمانها ستناگه نشده تمام حرفش ، صیاد پلید تیر زد راست آن تیر به بال و پای او خورد ، بال و پر او به خون بیاراستدیگر نتوانم این بگویم ، زان تیر به دل چه نوحه برخاست دیگر خبری از او ندارم دیگر اثری از او نه برجاستآن یوسف گمشده کجا رفت کز چشم پدر دو جوی پیداستگرگی بدریده یوسفم را یا در ته چاه آن یهوداستدر حبس عزیز باشد او یا در مصر رضای حکمفرماستدر جنت عدن توست یا رب یا اینکه اسیر چنگ اعداست
منبع :
مجید جعفر آبادی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]