تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى‏داشتند و ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815409363




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب و هوش سرشار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ادب و هوش سرشار
ادب و هوش سرشار
در زمانی که امام حسن (ع) هفت سال سن داشتند، همراه پیامبر (ص) به مسجد می رفتند. بعضی وقت ها مطالبی را که بر پدربزرگ گرامی شان وحی شده بود، از زبان ایشان می شنیدند. امام حسن (ع) همه ی مطالبی را که شنیده بودند، با دقت حفظ می کردند. وقتی که به خانه ی خودشان بر می گشتند، همه ی مطالبی را که از پیامبر (ص) شنیده بودند و حفظ کرده بودند، برای مادر بزرگوارشان حضرت زهرا (س) تعریف می کردند.یک بار حضرت علی (ع)، وقتی این مطالب را از زبان همسر گرامی شان حضرت زهرا (س) شنیدند به ایشان گفتند: این مطالب را الان پیامبر (ص) در مسجد بیان فرمودند، شما که در منزل بودید، پس چطور اطلاع پیدا کرده اید؟ حضرت زهرا (س) در پاسخ همسر بزرگوارشان امام علی (ع) گفتند: این مطالب را از زبان فرزندمان حسن (ع) شنیده ام. یک روز وقتی که امام حسن (ع) از مسجد به خانه برگشتند، حضرت علی (ع) در گوشه ای از خانه، خودشان را پنهان کردند. امام علی (ع) می خواستند ببینند فرزندشان امام حسن (ع)، امروز چه مطالبی را از زبان پیامبر (ص) شنیده و حفظ کرده است.می خواستند وقتی امام حسن (ع) آن مطالب را برای حضرت زهرا (س) تعریف می کند، بشنوند.امام حسن (ع) وقتی که نزد مادر گرامی شان حضرت زهرا (س) رفتند، تا مثل همیشه مطالبی را که از پیامبر شنیده بودند تعریف کنند، متوجه شدند که نمی توانند راحت حرف هایشان را بزنند.
ادب و هوش سرشار
حضرت زهرا (س)، وقتی که دیدند امام حسن (ع) به سختی حرف می زند با تعجب پرسیدند: پسرم، حسن جان! جرا زبانت می گیرد؟ امام حسن (ع) در پاسخ مادرشان گفتند: مادرجان، تعجب نکنید. احساس می کنم الان شخصیت بسیار بزرگواری در گوشه ای از خانه پنهان شده و دارد به حرف هایم گوش می دهد. برای همین نمی توانم راحت حرف بزنم. حضرت علی (ع) که تا آن وقت در گوشه ای پنهان شده بودند، با شنیدن این حرف فرزندشان بیرون آمدند، و در حالی که می خندیدند امام حسن (ع) را در آغوش گرفتند و بوسیدند.بخش کودک و نوجوانمنبع: داستان هایی از زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام *مطالب مرتبطپیامبر اکرم (ص) و کاریابی راه خوشبختی ماجرای یونس نقاش راه نجات مردی از بهشت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 876]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن