واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سیاستنامهی خواجه نصیر
خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری به نوعی درس سیاست می دهد. اصولاً این نوع متفکران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف کردند که با اخلاق سروکار دارد اما اخلاقی که باید جنبه کاربردی برای مردان سیاست هم داشته باشد نه اینکه فقط به درد مردم کوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد.سیدحسین نصر که به همت او متفکران بزرگ تمدن اسلامی از جمله خواجه نصیرالدین طوسی به غرب شناسانده شدهاند، به مناسبت همایش علمی و فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی گفتوگویی با موسسه پژوهشی میراث مکتوب داشته و اندیشه و تفکر فلسفی ـ کلامی و سیاسی خواجه نصرالدین طوسی را بررسی کرده که آنچه میخوانید گزیدهای از این گفتگوست:اگرچه خواجه نصیر یکی از ارکان اندیشه ملاصدرا است، اما ارکان دیگری چون ابن سینا و سهروردی و ابن عربی هم هستند. خواجه نصیر وزیر مقتدر هلاکوخان بود و از او برای اشاعه معارف شیعی استفاده کرد و این امر موجب گسترش معارف شیعی شد و به تبع آن تشیع در ایران نیز گسترش پیدا کرد و اینها علل و معلول به هم پیوسته ای است تا اینکه به صفویه می رسیم.خواجه نصیر وزیر مقتدر هلاکوخان بود و از او برای اشاعه معارف شیعی استفاده کرد و این امر موجب گسترش معارف شیعی شد در این دوره، شیعه اثنی عشری مذهب اصلی ایران شد و نوعی محیط یک دست شیعی در ایران به وجود آمد که کسانی مانند ملاصدرا در این محیط پرورش یافتند اما اینکه به صورت قاطع بگوییم اگر خواجه ای نبود ملاصدرا هم نبود، آن هم به فقط به لحاظ فلسفی، من با آن مخالف نیستم.تدابیر خواجه نصیر در انقراض سلسله عباسیان موجب شد تا اهل تسنن و تا حدی جهان عرب نسبت به او بدبینی های پیدا کنند، در اینکه عده ای به او بدبین هستند شکی نیست، حال چه این مسئله درست باشد یا نباشد، عده ای از دانشمندان اهل تسنن شبه قاره هند [یا اهل تسنن عرب] محبتی به خواجه نصیر ندارند، زیرا عده ای معتقدند او به هلاکوخان توصیه کرد تا بغداد را فتح و خاندان عباسی را منقرض نماید. البته من به لحاظ تاریخی این حرف را قبول ندارم، زیرا حتی اگر خواجه نصیر هم نبود، این سیل مهیب هجوم مغول در پشت دروازه های بغداد نمی ایستاد و لااقل مقداری جلو می آمد، یعنی مانند موج دریا تا حدی می آمد، می ایستاد و بازمی گشت...برای مغول ها این موج به پایان نرسید تا اینکه به صحرای سینا رسیدند و درآنجا از قوای ممالیک شکست خوردند و در حقیقت از اینجا تا بغداد خیلی راه بود...لذا اگر خواجه هم نمی بود، همینطور که اینها سمرقند و مرو و شهرهای بزرگ خراسان را هم تصاحب کردند، به هر حال بغداد را هم به چنگ می آوردند لذا این برداشتی که وجود دارد مبنی بر اینکه خواجه مسبب انقراض سلسله عباسیان بوده است، سخن درستی نیست.اگر خواجه هم نمی بود، همینطور که اینها سمرقند و مرو و شهرهای بزرگ خراسان را هم تصاحب کردند، به هر حال بغداد را هم به چنگ می آوردند زمانی که خواجه نصیر مقداری قدرت داشت و می توانست معارف اسلامی را حفظ کند، حتی المقدور به مدارس شیعی توجه داشت اما این دلیل بر آن نبود که با مدارس اهل سنت مخالفت کند یا اینکه دستور دهد که آنها را از بین ببرند لذا هیچگاه در اسناد معتبر تاریخی چنین چیزی وجود نداشته است.به نظر می رسد که خواجه در "اخلاق ناصری" به نوعی درس سیاست می دهد، لذا عده ای معتقدند که می توان برای او نوعی فلسفه سیاسی هم در نظر گرفت البته نه مثل آثار فارابی یا شرح ابن رشد بر جمهور افلاطون. اخلاق ناصری همانگونه که از نامش پیدا است بیشتر با اخلاق سروکار دارد. اما در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند لذا بعضی از تعالیم خواجه در اخلاق ناصری بدون شک جنبه سیاسی دارد، اصولاً این نوع متفکران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف کردند که با اخلاق سروکار دارد اما اخلاقی که باید جنبه کاربردی برای مردان سیاست هم داشته باشد نه اینکه فقط به درد مردم کوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد.خواجه در اخلاق ناصری چندان به اخلاق ارسطویی توجه ندارد و در حقیقت با نگارش کتاب اوصاف الاشراف اخلاق را در عرفان پیدا می کند و این حتی به خود ابن عسکویه هم باز می گردد. ما از یک جهت شاهد ظهور اخلاق فلسفی در تفکر اسلامی هستیم. یعنی این نوع برداشت از اخلاق و تعریف رذائل و فضایل بعد از مطالعه آثار اخلاقی ارسطو در عالم اسلامی و در میان فلاسفه بزرگ اسلامی به وجود آمد یا به عبارتی همه تحت تاثیر آن بودند، به همین دلیل است که ما از این اخلاق به اخلاق فلسفی تعبیر می کنیم زیرا این فیلسوفان بودند که در این باره گفتند و نوشتند.خواجه بدون شک متکلم است اما فیلسوف هم هست. لذا یک جنبه، جنبه دیگر او را نقض نمی کند و ما در تاریخ تفکر کمتر افرادی را داریم که چنین جامعیتی را دارا بوده باشندخواجه نصیر دارای عقائد عقلانی ـ فلسفی بود، با این حال نمی توان گفت این یا آن، خواجه مباحث مهمی در کلام دارد اما کلام او در نسبت با معتزله و اشاعره در مسائل عقلانی، بارزتر است، لذا خواجه بدون شک متکلم است اما فیلسوف هم هست. لذا یک جنبه، جنبه دیگر او را نقض نمی کند و ما در تاریخ تفکر کمتر افرادی را داریم که چنین جامعیتی را دارا بوده باشند البته خیلی از دانشمندان امروز عرب، منکر 700 سال تاریخ فلسفه اسلامی در ایران هستند و بیان می کنند که اصلاً از خواجه به بعد آنچه بوده یا کلام فلسفی است و یا کلام عرفانی است که لباس فلسفه به خود پوشانده.البته کسانی که با فلسفه اسلامی سرو کار دارند با این امر موافق نیستند، لذا یکی از خصائص حیات عقلانی ایران از دوره خواجه نصیر به بعد این است که کلام و فلسفه و عرفان، هر سه به صورت مشخص ادامه پیدا کردند لذا هر کدام حیات معنوی و عقلانی و تاریخ مجزا دارند در عین حال که با هم فعل و انفعالات زیادی داشتهاند. بخش کتابخوانی تبیانمنبع:نیوز آنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]