تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819201724




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مهريه همسرم قرآن اهدايي حضرت آقا بود


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مهريه همسرم قرآن اهدايي حضرت آقا بود
چه مي‌دانيم جانباز قطع نخاعي يعني چه؟! كداميك ما از سختي‌ها‌يي كه اين جانبازان و خانواده‌شان تحمل مي‌كنند، باخبر است؟!
نویسنده : صغري خيل‌فرهنگ 


مگر نه اينكه امام خامنه‌اي در ديدار با جانبازان قطع نخاعي فرمودند: «وزنه‌ ايثار شما (جانبازان) به نظرم از وزنه‌ شهادت بيشتر است به خاطر رنج‌هايي كه دارد؛ هم براي خودتان هم براي پدر، مادر، همسر و فرزندانتان.» در آستانه روز جانباز و براي درك بهتر شرايط زندگي يك جانباز قطع نخاعي به گفت‌وگو با قهرمان روحي تنها جانباز قطع نخاعي محمود‌آباد مازندران پرداختيم كه تقديم حضورتان مي‌شود. براي شروع از خانواده‌تان بگوييد، چه نوع تربيتي شما را به وادي جنگ كشاند؟! من متولد 1346 و فرزند بزرگ خانواده هستم. پدرم بسيار مذهبي و مؤمن هستند. قبل از انقلاب هم از دوستداران امام خميني (ره) بودند و كارشان هم كشاورزي بود اما به دليل اينكه مشكلي در پايشان داشتند نتوانستند كار كشاورزي را ادامه بدهند. اوايل انقلاب وارد شوراي محل شدند و بسيار فعال بودند. پدرم در حال حاضر بازنشسته شركت تعاوني هستند. من و فرزندان ديگر خانواده هم زير نظر چنين پدري تربيت شديم. بايد بگويم كه از همان ابتدا روحيه انقلابي در بين اعضاي خانواده‌مان وجود داشت. اولين حضورتان در جبهه چه زماني بود؟ اولين روزهاي حضورم در دفاع مقدس سال 61 بود كه راهي كردستان شدم. 15 سال داشتم و سن كم و قد كوتاهم باعث خنده بچه‌ها شده بود. وقتي با آن قد كوتاه اسلحه ژ3 كه بلند و سنگين بود را دست مي‌گرفتم، فرماندهان هم خنده‌شان مي‌گرفت و اين خنده‌ها بيشتر تشويقم مي‌كرد به ماندن و جهاد. در كردستان در گروه ضربت بودم. ما مناطق عملياتي را پاك‌سازي مي‌كرديم. يك بار در زمستان همان سال در شرايط خاص آب و هوايي منطقه داخل يك روستا شديم، برف سنگيني مي‌باريد. حدود يك متر و نيم برف روي زمين نشسته بود. چند تن از رزمندگان به خاطر يخ‌زدگي ناشي از سرماي شديد شهيد شدند. آن روز در روستا با كماندوهاي ضد انقلاب درگير و موفق شديم چند نفرشان را به اسارت بگيريم. دهانشان را بستيم چون شب بود مجبور شديم آنان را در طويله‌اي تا صبح نگه داريم، من هم نگهبان بودم. هوا كه روشن شد آنها را به پايگاه‌مان تحويل داديم. اين اولين خاطره خوش من از حضور در جبهه كردستان بود. چه مدت در كردستان بوديد؟ سه ماه كردستان بودم. سال 62 هم مجدداً راهي كردستان شدم. از مهرماه تا اواسط دي ماه آنجا بودم. سومين بارهم در همان سال به دهلران اعزام شدم، عمليات والفجر6 بود. در نهايت هم به عنوان بيسيم‌چي 6 ماهي را در كردستان ماندم. جمعاً 13 ماه در كردستان بودم و همراه بچه‌ها و همرزمان شهيدم در جبهه غرب در عمليات‌هاي مختلفي حضور داشتم. گويا در جبهه جنوب جانباز شديد. نحوه جانبازي‌تان چطور بود؟ 13 مرداد ماه 64 راهي جبهه‌هاي جنوب شدم و خودم را به عمليات قدس رساندم. آخرين عمليات سال 1364 بود كه در منطقه هويزه صورت گرفت و همان جا، به افتخار جانبازي نائل شدم. كسي كه به جبهه نرفته باشد فضاي معنوي حاكم بر جبهه‌ها برايش اصلاً باوركردني نيست. مثل يك نسيم دل‌انگيزي بود كه آمد و رفت. هر چقدر هم كه ما بخواهيم بگوييم، نمي‌توانيم حق مطلب را ادا كنيم. براي حضور در يك عمليات آماده مي‌شديم. همراه با چند نفر از رزمندگان رفتيم تا غسل شهادت كنيم. همان موقع حمله عراقي‌ها آغاز شد و چند نفر از بچه‌ها همان ابتداي عمليات شهيد شدند. من هم تير خوردم، پاهايم را نمي‌توانستم تكان بدهم. حس مي‌كردم فلج شده‌ام براي همين فاصله 50 متري را شنا كردم. به دوستانم مي‌گفتم خيلي دشوار است اما مي‌توانم شنا كنم. از قطع نخاع شدنم خبر نداشتم. آن شب مرا به بيمارستان شريعتي اصفهان انتقال دادند. برادر همسرم به نام هادي كه در آن عمليات با هم بوديم و همان‌جا شهيد شده بود در بيمارستان به خوابم آمد و گفت شما بايد زندگي جديدي را شروع كني. من هم اصلاً نمي‌دانستم هادي شهيد شده است. هادي به من گفت شما در شرايط زندگي جديد اما سختي قرار مي‌گيري، اما مي‌تواني كنار بيايي و تحمل كني. صبح كه از خواب بيدار شدم دكتر آمد و با سنجاق به پايم زد و گفت چيزي حس مي‌كني؟ گفتم نه. چند بار اين كار را انجام داد. در آخر همان حرف شهيد را به من زد و گفت كه بايد زندگي جديدي را شروع كني، شما قطع نخاعي شده‌اي. چندسال داشتيد كه قطع نخاع شديد؟ 18 سال. خانواده‌تان چه عكس‌العملي نشان دادند؟ خيلي براي خانواده‌ام سخت بود. جانبازي من براي آنها قابل هضم نبود. يكي از دلايلش اين بود كه پدرم با وجود ناراحتي پا، ‌تنها اميدش به من بود كه در كار كشاورزي عصاي دستش باشم چون من فرزند بزرگ بودم، ولي خدا كمك كرد و شرايط عادي شد. قبل از رفتن به عمليات انگار كه به هر دوشان الهام شده بود و مي‌دانستند. مي‌گفتند كه اين بار نرو، خيلي اصرار كردند، مي‌دانستند مي‌خواهد اتفاقي بيفتد ولي من انجام تكليف الهي را به اصرار پدر و مادر ترجيح دادم و راهي منطقه شدم. آقاي روحي! از سختي‌هاي زندگي يك جانباز قطع نخاعي بگوييد. زندگي جانباز قطع نخاعي شرايط دشواري دارد. مشكلات جانبازان قطع نخاعي زياد است اما اگر با عشق باشد، بايد گفت افتخار و سعادتي است كه نصيب آنان و من شده است. قبل از مجروحيت تمرين كرده بودم، اگر پايم فلج شود چه كار كنم. خواب شهيد هادي آماده‌ام كرده بود. من يك زندگي عادي و روزمرگي را شروع كردم. مشكل خاصي نداشتم و كار خارق‌العاده‌اي هم نكرده‌ام. مردم به ما لطف دارند كه ما را جانباز مي‌دانند. از 30 سال زندگي مشتركتان بگوييد. همسرتان چطور با شرايط شما كنار آمدند؟! يكي از بهترين و بزرگ‌ترين موهبت‌هاي زندگي من حضور همسرم خانم كبري محمد‌زاده هست كه خواهر شهيدان ابوالقاسم، هادي و ابوالحسن محمدزاده است. قبل از ازدواج دوستان اجازه نمي‌دادند كه تنها باشم و بعد از ازدواج هم حضور همسرم باعث شور و شوق و اميد در زندگي‌ام شد. خطبه عقدمان را هم آقا امام خامنه‌اي خواندند و مهريه همسرم را هم ايشان به همسرم دادند. حاصل اين ازدواج فرزند پسري است كه اميدوارم ادامه‌دهنده راه من و مادر و شهدا باشد. آقا در مراسم عقد حرفي هم زدند؟! خداوند به من و همسرم لطف كردند و خطبه عقدمان را مقام معظم رهبري قرائت كردند، جزو بهترين لحظات زندگي من است. حضرت آقا، چند دقيقه‌اي ما را نصيحت كردند به خصوص من را. ايشان خطاب به همسرم گفتند كه ايشان دختر من هستند و من مي‌خواهم مهريه‌شان را بدهم. امام خامنه‌اي قرآني كه خودشان قرائت مي‌كردند، به همراه سه سكه به همسرم به عنوان هديه دادند. مهريه همسرتان چقدر بود ؟ يك جلد كلام‌الله مجيد و شفاعت من در قيامت مهريه همسرم بود. آقا در قرآن اهدايي، براي ما مطلبي را به يادگار نگاشتند و چند دقيقه‌اي نصيحت‌مان كردند كه سعي كنيد قرآن بخوانيد و قرآن را فقط روي طاقچه خانه‌تان نگه نداريد، انشاءالله به بركت همين قرآن آينده خوبي خواهيد داشت. و همين طور هم شد. همسرم به خاطر ازدواج با يك فرد قطع نخاعي، از بهترين‌هايش گذشت. او10 سال در سپاه پاسداران مشغول خدمت بود. به خاطر همراهي من از پاسدار بودنش گذشت و من مي‌دانم كه چقدر به اين لباس مقدس اعتقاد و علاقه داشت اما خدمت به يك جانباز را ترجيح داد. او از آرزوهايش گذشت. من با روحيه او آشنا بودم. مثلاً شايد دلش مي‌خواست كه با هم در پارك قدم بزنيم، به رستوران برويم، به مسافرت برويم، اما به خاطر من از همه اين‌ها گذشت و تنها يك جمله از زبانش جاري مي‌شود كه راضي هستم به رضاي خدا. الان هم دبير هستند و فعال فرهنگي. نشاط، شور و شوق زندگي در تمام لحظات زندگي او جاري است و من در كنار چنين همسري خوشبخت و شاد هستم. شما مخالفتي با فعاليت‌هاي اجتماعي ايشان نداريد؟ خير، در بسياري از مواقع هم تشويقش مي‌كنم. هميشه مي‌گويم ميدان را خالي نكند. اعتماد كامل به او دارم كه هر جا حاضر شود مي‌تواند آنجا را اصلاح كند.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن