واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
توسل و عشق به اهل بيت علیهم السلام در بین علما(2) نويسنده: مهدي رحيمي آية الله العظمي حائري يزدي (ره) مؤسس حوزة علميه قم: ايشان دستور داده بودند همه روزه قبل از درس كسي قدري مصيبت حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) بخواند و سپس درس را شروع مي كردند. اين بزرگوار حتّي زماني كه مرجع تقليد بودند، در جلوي دستة عزاداري در كوچه و خيابان حركت كرده و بسان مردم عادي بر سرو سينه مي زدند و مي فرمودند:من هر چه دارم از سيدالشهداء دارم.[1] آية الله حائري قبل از سفر به ايران،در كربلا زندگي ميكردند. خواب ميبينند كه به ايشان گفته ميشود بيشتر از ده روز زنده نخواهند بود. ايشان خواب را فراموش مي كنند. روز دهم كه روز تعطيلي بوده با دوستان به باغات كربلا مي روند ناگهان ايشان تب كرده و درد شديدي بدن او را فرا مي گيرد. بالاخره او را به منزل ميآورند و در بستر ميافتد. آنگاه خواب خود را به ياد ميآورد ولي ديگر در حالت احتضار قرار گرفتهاند. مشاهده ميكند سقف شكافته شد و مأمورين ملك الموت براي قبض روح پائين آمدند.ايشان در آن حال توسل به آقا امام حسين (عليه السلام) پيدا كرده و ميگويند: آقا جان، من نوحهخوان شمايم، مردن حق است ولي دست من خالي است و ذخيرة آخرت تهيه نكردهام. اگر ممكن است تمديد بفرمائيد. ناگهان مشاهده مي كند شخصي از سقف پائين آمد و گفت: آقا تمديد فرمودند.و با آن دو نفر برگشتند. ايشان بعد از رفتن آنها حالشان بهتر شده و از مرگ حتمي نجات مي يايند به طوري كه ديگران فكر ميكردند مرده است. بعد از اين ماجرا به ايران سفر نمودند ابتداءحوزة علمية اراك و سپس قم را تشكيل داده و به آن رونق بخشيدند كه موجب خير و بركت زيادي براي تشيع شد.[2] علامة طباطبائي (ره): آية الله سيد محمّد حسين حسيني طهراني، دربارة عشق ايشان به اهل بيت اينگونه نوشتهاند: «...نكتة اوّل دل بستگي ايشان به اهل بيت (عليهم السلام) بود و در حقيقت ولاي اهل بيت براي ايشان به منزلة يك شمعِ شب افروز شبستانِ زندگي بود، نسبت به اهل بيت به خصوص امير المؤمنين (عليه السلام) تا سر حدّ عشق دل بستگي داشت. هيچ به خاطر ندارم از اسم هر يك از ائمه بدون اداي احترام گذشته باشند. در مشهد كه همه ساله مشرّف مي شدند و تابستان را در آن جا ميماندند؛ وقتي وارد صحن حرم حضرت رضا(عليه السلام) ميشدند بارها كه در خدمتشان بودم مي ديدم كه دستهاي مرتعش را روي آستانة در ميگذاشتند و با بدن لرزان از جان و دل آستانة در را مي بوسيدند.گاهي از محضرشان التماس دعائي درخواست ميشد ميگفتند: برويد از حضرت بگيريد، ما اينجا كارهاي نيستيم همه چيز آن جاست.»[3] ملاصدرا (ره): اين فيلسوف بزرگ هنگامي كه در كهك اقامت داشت و به تحقيق و بررسي مسائل فلسفي ميپرداخت؛ گهگاه از كهك به قم ميآمد و براي حلّ مشكلات علمي از روح مقدّس حضرت معصومه(سلام الله عليها) استمداد ميجست، كه خود نيز در قسمتهائي از كتب خود به آن اشاره دارد.[4] آية الله بروجردي (ره): ايشان فرموده بودند: «دوراني كه در بروجرد بودم، وقتي، چشمانم كم نور شده بود و به شدّت درد ميكرد، تا اينكه روز عاشورا هنگامي كه دستههاي عزاداري در شهر به راه افتاده بود مقداري گل از روي سرِ يكي از بچههاي عزادار دسته ـ كه به علامت عزا بر سر خود ماليده بود ـ برداشتم و به چشمان خود كشيدم و در نتيجه فوراً چشمانم نور خود را باز يافت و دردش تمام شد.»[5] مرحوم محدث قمي(ره) مينويسد : « اين حقير نيز، هرگاه به سبب نوشتن زياد، چشمم ضعف پيدا ميكند تبركّ ميجويم به تراب مراقد ائمه (عليهم السلام) و مسّ كتابت احاديث و اخبار و بحمدالله چشمم در نهايت روشني است.»[6] آية الله العظمي مرعشي نجفي (ره): ايشان كه ارادت ويژهاي به خاندان پيامبر(ص )و همينطور زيارت حضرت معصومه (س) داشتند، موقعي براي تهيه جهزية دخترشان، دست تنگ بوده اند. متوسّل به حضرت معصومه(س) ميشوند و چيزي نميگذرد كه حاجت ايشان برآورده شده و جهزية دخترشان فراهم ميگردد.[7] آية الله حاج سيد مرتضي كشميري(ره): عارف كامل آية الله قاضي(ره) فرمودهاند: روزي در محضر آقا حاج سيد مرتضي كشميري براي زيارت مرقد حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) از نجف اشرف به كربلاي معلي آمديم و ابتدا در حجرهاي كه در مدرسه بازار بين الحرمين بود وارد شديم. چون به در حجره رسيديم ديدم قفل است. مرحوم كشميري نگاهي به من كرد و گفت: آقاي قاضي ميگويند هر كس نام مادر حضرت موسي را به قتل بسته ببرد باز مي شود. مادر من فاطمه زهرا (س) از مادر حضرت موسي كمتر نيست و دست به قفل برده و گفتند: يا فاطمه و قفل باز شد و ما وارد حجره شديم.[8] آية الله العظمي بهاءالديني (ره): عشق و علاقة فراوان به رسول الله(ص) و شور و شوق بسيار به اهل بيت (ع) از اون كودكي در وجود ايشان بود. لذا از بچگي در حرم حضرت معصومه(س) خدمت ميكردند و براي زوار آب ميآوردند. ايشان جريان يكي از توسلات خويش به محضر حضرت رضا(عليه السلام) را اينگونه ميگويند: «در اولين سفري كه به مشهد مشرّف شدم، بيماري سختي داشتم، رو به سوي آن امام رئوف نموده عرض كردم : يابن رسول الله! ما با آنچه تا حال در مورد شما شنيديم كاري نداريم تا خود مشاهده نكنيم كاري درست نميشود. ميخواهم مشاهده كنم كه شما مريض را شفا ميدهيد،» كلام ايشان تمام ميشود. دقايقي بعد نسيم سلامتي از آستان لطف رضوي (ع ) به سوي ايشان مي وزد و حال ايشان خوب ميشود.[9] آية الله العظمي گلپايگاني (ره): ايشان موقعي به بيماري سختي مبتلا ميشوند كه تشخيص پزشكان در ايران سرطان اثني عشر و يا لوزالمعده است و ايشان را براي عمل جراحي به انگلستان ميبرند . در همان شب اوّل كه ايشان در بيمارستان بستري ميگردند، چنانچه روش ايشان در مشكلات سخت توسّل به معصومين(عليهم السلام) بوده، متوسّل به محضر ولي عصر(عج) ميشوند صبح وقتي پزشك ايراني همراه ايشان به سراغ معظم له ميآيد، مي فرمايند: به پزشكان بگوئيد: فعلا دست نگه دارند و معاينة مجدّد بشود. وقتي علّت را جويا مي شوند مي فرمايد:« آقا امام عصر(عج) فرمودند كه من شفا پيدا كرده ام» و آزمايشات مجدّد نشان ميدهد اثري از سرطان در وجود ايشان نيست.[10] آية الله ميرزا شيخ محمّد جواد انصاري همداني(ره): ايشان توصية زياد به توسّل به ساحت مقدّس معصومين(عليهم السلام) در زير آسمان داشتند و خود از اين راه به مقاصد بزرگي رسيده بودند. ايشان در نامهها و دستورالعملهائي كه به دوستان و طالبان معرفت داشتند، توسّل به ساحت مقدّس اباعبدالله الحسين(عليه السلام) را براي رسيدن به مقامات روحاني توصيه مينمودند.[11] و اولياءخدا اينگونه خاضعانه، به محضر معصومين(عليهم السلام) متوسّل ميشدند و بركات و توفيقات بسياري را از اين طريق كسب مينمودند. عشق وارادت آنها به اين انوار پاك موجب عنايت آن بزرگواران به ايشان بوده و آنها را در طي مدارج معنوي و علمي رهمنون شده است. پي نوشت : [1]. سيماي فرزانگان / ص 192. [2]. تجلّي عشق و عرفان / ص 91 / سيد محمد حسين صمدي / انتشارات نجباء/ اول/ 1381. [3]. مهر تابان/ ص 56 /سيد محمد حسين حسيني طهراني /چاپ اوّل/ انتشارات باقر العلوم (بي تا). [4]. سيماي فرزانگان، ص197 به نقل از؛ «اسفار » الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة العقلية ، ج3 /ص 312 و 313 ملاصدرا، 9 جلد چاپ سومّ بيروت داراحياء التراث العربي/ ص 1981 م. [5] . سيماي فرزانگان ص 186. [6] . همان/ ص 185. [7] . تجلّي عشق و عرفان / ص 78 [8] . مهر تابان/ ص 221 [9] . حاج آقاي رضا بهاء الديني، آيت بصيرت ـ ص 86 ـ سيد حسن شفيعي ـ چاپ قدس قم/ اول/ 1379 [10] . تجلي عشق و عرفان/ ص 98 [11] . در كوي بي نشانها/ ص 30 «زندگينامةآية الله انصاري همداني»/ مصطفي كرمينژاد/ انتشارات نهاوندي / چاپ چهارم /1379.منبع:اندیشه قم/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]