واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نجات جان علیرضا با کبد آقای معلم
حکایت فداکاری این معلم روستایی برای نجات جان دانشآموز 9 سالهاش عجیب و خواندنی است.
کد خبر: ۴۹۶۷۳۱
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۰ - 03 May 2015
۲۴ سال است که در مقطع ابتدایی مناطق روستایی مشغول تدریس است. به قول خودش حکم پدری برای شاگردانش دارد شاید به همین علت است که وقتی متوجه مشکل دانشآموزش شد نیمی از کبد خود را به او اهدا کرد و حالا از سختیها و شیرینیهای معلمی میگوید.
به گزارش تسنیم، در طول سال همواره از ایثار و فداکاری معلمان البته به طور ویژهتری در هفته معلم یاد میکنیم. ایثار و گذشتی که در باور عمومی جامعه به عنوان بخشی از شغل معلمی شناخته میشود و گاه تا جایی پیش میرود که با گذشت از جان حماسه آفرین میشود.
آبان سال 93 بود که خبر از خودگذشتگی معلم فداکار لرستانی در فضای رسانهای کشور منعکس شد. کاظم صفرزاده 23 مهر ماه در مرکز شبانه روزی عشایری امام جعفر صادق (ع ) در منطقه محروم ویسیان در استان لرستان برای رساندن یکی از دانش آموزان به بیمارستان به اتفاق دو دانش آموز دیگر در مسیر با بارش شدید باران وجاری شدن سیل مواجه میشود و هرچهار نفرجان خود را از دست میدهند و جنازه این معلم فداکار پس از گذشت یک هفته پیدا میشود.
در این گزارش اما به سراغ معلمی روستایی رفتهایم که اقدام او متفاوتتر و عجیبتر از ماجراهایی است که تا به امروز شنیدهایم.
19 دی ماه سال 93 بود که در نخستین جشنواره جلوههای معلمی با علی بهاری معلم روستایی آشنا شدم. هنگامی که مجری برنامه نام این معلم را برای تقدیر صدا زد و از فداکاری او یاد کرد. اقدام فداکارانه این معلم روستایی برایم بسیار عجیب بود.
علی بهاری، 24 سال است که در مقطع ابتدایی روستاهای شهرستان گرمی از توابع استان اردبیل مشغول تدریس است.
اما حکایت فداکاری این معلم روستایی برای نجات جان دانشآموز 9 سالهاش عجیب و خواندنی است.
علیرضا دانشآموزی 9 ساله است که از کلاس اول تا کلاس چهارم دبستان را با آقای بهاری گذرانده است. اواسط سال تحصیلی، آقا معلم متوجه میشود که رفتارهای علیرضا تغییر کرده است و دیگر مانند قبل حوصله درس را ندارد، رنگ چهرهاش زرد شده و شکمش هر روز برجستهتر از گذشته میشود.
تغییر حالات علیرضا کافی بود تا آقای بهاری تصمیم بگیرد، شاگرد 9 سالهاش را نزد پزشک برده و علت حالات او را جویا شود. پس از مراجعه به پزشک و انجام آزمایش، سونوگرافی و سیتی اسکنهای متعدد مشخص میشود که کبد علیرضا در حال تخریب است.
روستای محل زندگی امکانات کافی را برای درمان علیرضا ندارد بنابراین آقا معلم برای مداوای علیرضا راهی اردبیل میشود اما امکانات پزشکی اردبیل نیز کافی نیست و او باید برای ادامه درمان به تهران بیاید و در پایتخت نیز علیرضا به بیمارستان نمازی شیراز ارجاع میشود اما در تمام این مراحل آقا بهاری شاگردش را تنها نگذاشته و همراه همیشگی اوست.
پزشکان در بیمارستان نمازی شیراز تشخیص میدهند که به علت شدت تخریب کبد، علیرضا باید سریعا پیوند عضو شود اما قرار گرفتن نام علیرضا در لیست انتظار برای پیدا شدن کبد از یک بیمار مرگ مغزی به انتظاری طولانی نیاز دارد و در این زمان شاید هر لحظه اتفاق ناخوشایندی برای این کودک رخ دهد.
آقامعلم که دلبستگی بسیاری به شاگردانش دارد و علیرضا را همانند دو پسرش می داند، نگران است و با وجود آنکه میداند با تصمیمی که میگیرد ممکن است حتی جان خود را از دست بدهد اما منصرف نمیشود و در اقدامی ستودنی نیمی از کبد خود را به علیرضا اهدا میکند.
حالا با اهدای کبد معلم به دانشآموز، علیرضا حیاتی دوباره یافته است و این بار او به همراه آقای بهاری حداقل سالی دو بار برای چکابهای پزشکی و بررسی سلامت کبدشان به بیمارستان نمازی شیراز مراجعه میکنند.
این معلم روستایی که نیمی از حساس ترین عضو بدن خود را برای نجات جان دانش آموزش اهدا کرده است،ایثار و گذشت را بخشی منفک نشده از شغل معلمی میداند و میگوید حتی اگر صدبار دیگر متولد شوم بازهم شغل معلمی را انتخاب میکنم. حال که در جبهه شهادت قسمتم نشد در سنگر معلمی میتوانم به مقام شامخ شهدا نزدیک شوم.
اما آقا معلم یک درخواست ویژه نیز دارد: از سختیهای معلمی نمیگویم چرا که همه میدانند معلمی چه سختیهایی دارد حتی خود شما بهتر از من میدانی یک معلم با چه سختیهایی مواجه است اما ای کاش مسئولان،معلمان را همانند سایر کارمندان دولت میدیدند تا ما به دلیل حقوق اندک معلمی مجبور نشویم برای گذران زندگی به شغل دوم روی بیاوریم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]