واضح آرشیو وب فارسی:الف: نشت و نفوذ واژگان فارسی در زبان عربی
تاریخ انتشار : يکشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۳۳
هنگامی که تازیان پس از روزگار دراز بیابانگردی، به کُندی رو به شهرنشینی آوردند، خود را در برابر بسیاری از چیزها یافتند که در زبان خود الفاظی برای بیان آنها نداشتند. این موضوع در همه امور حیاتی آنان مصداق داشت یعنی شامل مفاهیم مختلف کشورداری، امور لشکری، دیوانسالاری و ادارات مملکتی، الفاظ روزمره، سازها و اصطلاحات موسیقی، انواع پوشیدنیها و خوردنیها، لوازم آرایش و امثال این موارد میگردید.احمدرضا دالوند در شهروند نوشت:نخستین تأثیر فرهنگ ایرانی در فرهنگ عربی، شیوع زبان و ادب ایرانی و تأثیر ماندگار آن در زبان و ادب عرب است. تاثیری که هیچگاه از آن کاسته نشده و تا زبان و ادبیات عرب وجود داشتهباشد، به قوت خود باقی خواهد ماند.هنگامی که تازیان پس از روزگار دراز بیابانگردی، به کُندی رو به شهرنشینی آوردند، خود را در برابر بسیاری از چیزها یافتند که در زبان خود الفاظی برای بیان آنها نداشتند. این موضوع در همه امور حیاتی آنان مصداق داشت یعنی شامل مفاهیم مختلف کشورداری، امور لشکری، دیوانسالاری و ادارات مملکتی، الفاظ روزمره، سازها و اصطلاحات موسیقی، انواع پوشیدنیها و خوردنیها، لوازم آرایش و امثال این موارد میگردید. ابو اسحاق ابراهیم بن عباس الصولی، شاعر معروف عرب -٢٤٣هجری - حکایت کرده است، یک ایرانی با یک عرب در حضور یحیی بن خالد برمکی مناظرهای داشتند. ایرانی گفت: ما هرگز به شما چه در عمل و چه در نامگذاری چیزها و امور نیازمند نشدیم ولی شما همین که فتوحات سرزمینی را آغاز کردید، در کارهای خود، از کشورداری گرفته تا لغتهای بسیار برای درک مفاهیم به زبان ما نیازمند بودید، حال آنکه ما هرگز به شما نه در عمل و نه در نامگذاری چیزها نیازمند نشدیم، حتی برای خوردنیها و آشامیدنیها و دیوانهایتان و آنچه مربوط به آنهاست نامهایی را که ما داشتیم پذیرفتید و در آنها تغییری راه ندادید. مرد عرب خاموش ماند. یحیی بن خالد به مرد عرب گفت، به مرد ایرانی بگو: «ما را هم مهلت ده تا مانند شما هزارسال حکومت کنیم، بعد از هزارسال دیگر به شما حاجتی نداریم».عمرو بن جاحظ بصری – متوفی به سال ٢٥٥هجری – در کتاب مشهور خود «البیان و التبّیین» میگوید: مگر ندیدهای اهل مدینه وقتی در قدیمالایام مردی از اهل ایران در میان آنها سکونت میگزید، الفاظی از زبان او میگرفتند و به کار میبستند و به همین سبب «بطیخ» را «خربزه» مینامیدند... و همچنین اهل کوفه که «مِسحاه» را «بال» میگویند... و اهل بصره و کوفه «مُربّعه» را «چهار سو» یا چهار راه مینامند که فارسی است. اعراب از کلمه «وازار» برای «بازار» استفاده میکنند که فارسی است و دیگر از اسم «قثاء» استفاده نمیکنند و به جای آن، اسم فارسی «خیار» را به کار میبرند. از این قبیل موارد بسیار است و در اینجا ترجیح دارد که از نکات با اهمیتتر یاد کنیم. در دوران عباسی، ادبیات عربی فقط در دست تازیان نبود بلکه اکثر دبیران و مؤلفان و معلمان ادب و حتی علمای علوم شرعی و علوم عقلی ایرانیان بودند و طبعا وقتی برای بیان مفاهیمی که پیش میآمد به لغاتی احتیاج مییافتند از زبان خود استفاده میکردند. *پس از پایان دوران ساسانیان و هنگامی که ایرانیان در حوزه ممالک اسلامی درآمدند شروع به ترجمه آثار خود به زبان عربی کردند. در میان این آثار کتابهایی درباره نجوم و حساب و هندسه و جغرافیا و منطق و فلسفه و طب و داروشناسی و بیطاری (دامپزشکی) و کشاورزی و ادبیات و داستانهای ملی و حماسی و اساطیر و تاریخ و رمانها و افسانههای مشغولکننده و دستورهای مملکتداری و نظایر این موضوعات وجود داشته است. نام بسیاری از این کتابها در کتاب «الفهرست» نوشته ابنالندیم آمده است. برخی از این کتابها شامل آثار بزرگی است همچون: خداینامه - کتاب مشهور در تاریخ ایران-که علاوه بر سرگذشت شاهان، حاوی بسیاری از امثال و حِکَم و اندرزها و وصایای شاهان در امور مملکت بوده است (خداینامه به نامهای مختلفی به زبان عربی ترجمه شده، ازجمله «تاریخ ملوک الفرس»)کتابهای فارسی بسیاری به زبان عربی ترجمه شد که تاثیری همیشگی در رشد فکری و مدنیت اعراب داشت. در این نوشتار مختصر به چندتایی اشاره میشود: اسکندرنامه – داستان بهرام چوبین – داستان صورت پادشاهان بنیساسان – داستان رستم و اسفندیار- کتاب عهد کسری به پسرش هرمز و پاسخ هرمز بدان – کتاب عهد اردشیر به پسرش شاپور- کتاب موبدان موبد در حِکَم و جوامع و آداب – کتاب آیین تیراندازی – آیین چوگان – بختیارنامه – زیج شهریار- کتاب جاماسب در کیمیا – نامه تنسر – کتاب کلیله و دمنه – کتاب هزار افسان – و....بدیهی است که وقتی ادبیاتی اساس کار برای استفاده در زبان و ادبیات ممالک دیگر شود، از اولی در دومی خواه و ناخواه تاثیرات لغوی تسری پیدا میکند و این واقعیتی است که در ادبیات عرب به صورت غیرقابل انکار با آن مواجه هستیم. برای نمونه «العَتّابی» شاعر مشهور عرب که زبان پهلوی را از راه تحصیل آموخته بود و به فارسی تکلم میکرد؛ هنگامی که یکی از ایرانیان ( در زمان آل طاهر ) از وی پرسیده بود که تو چگونه به پارسی سخن میگویی؟ در پاسخ چنین گفت: « مدتی در ایران به سر بردم و کتابهای فارسی را درکتابخانه مرو استنساخ میکردم. آن ایرانی از او پرسید به چه علت این کار را میکردی؟ جواب داد: مگر معانی را جز در کتابهای ایرانی در جای دیگر میتوان یافت؟ ... و ادامه داد: زبان از ما ( اعراب ) و معانی از شما ( ایرانیان ) است».-------------------------------------------*به نقل از ذبیحالله صفا، در کتاب جلوههایی از فرهنگ ایران در تمدنهای دیگر. انتشارات هیرمند ١٣٧٥.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]