واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آغاز خلافت امام حسن(علیه السلام) و دسیسه هاى معاویه امام نامه دیگرى به معاویه نوشت و او را دعوت به قبول بیعت و اطاعت از مقام خلافت كرد و از او خواست كه همچون دیگر مسلمانان در دائره مجتمع اسلامى قرار گیرد، در این نامه امام اشاره كرد كه مقام خلافت مقام والائى است كه در انحصار خاندان پیامبر مى باشد و هیچ كس حق احراز آن را ندارد.
هنگامى كه خلافت به امام حسن علیه السلام رسید موجى از اندوه و اضطراب معاویه را فراگرفت ، و دچار سرگردانى شدیدى گردید، زیرا مى دانست آن حضرت در نهاد مردم موقعیت بزرگى را داراست و در بین مردم محبوبیت عظیمى دارد و از طرف دیگر نمى توانست براى مخالفت با امام از حربه قتل عثمان و خونخواهى از او استفاده كند، چرا كه آن حضرت به هنگام محاصره عثمان از مدافعین او به شمار مى آمد.آنچه از مذاكرات معاویه با یارانش به دست آمد عبارت بود از:1- نوشتن نامه هایى براى بزرگان و رؤساى قبائل و سرشناسان شهرها و دادن رشوه هاى كلان به آنها.2 - اعزام جاسوسان و خبرگزارانى به همه شهرهائى كه خلافت امام را پذیرفته بودند.در اجراى این امر دو جاسوس ماهر و مورد اعتمادش را به كوفه و بصره فرستاد، این دو جاسوس در كوفه و بصره دستگیر شده ، و امام حسن علیه السلام و عبدالله بن عباس كه از طرف امام حاكم بصره بود، آن دو را به قتل رساندند.پس از این جریان امام طى نامه اى به معاویه اخطار كرد، و او را تهدید به جنگ نمود، معاویه كه از وصول نامه امام به شدت ناراحت شده بود در صدد برآمد از فریبكارى خود عذرخواهى نموده و از خودش در برابر كار زشتى كه مرتكب شده ، دفاع كند، و در این مورد، چاره اى جز این نداشت كه خوشحالى خود از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام را انكار كند، و درباره اعزام جاسوسها هم بهتر دید كه جریان را مسكوت گذارد و از بیان آن چشم پوشى نماید.معاویه در پاسخ نامه عبدالله بن عباس نیز همین شیوه را به كار برد، در پى این جریان ابن عباس نامه اى به امام نوشت ، و آن حضرت را به جنگ با معاویه برانگیخت .این آخرین نامه اى بود كه بین امام و معاویه مبادله شد و پس از آن معاویه دانست كه نیرنگهایش اثرى نخواهد داشت و اشتباه كاری هاى سیاسى او سودى نخواهد بخشید، و دانست كه امام آماده جنگ است و ناگزیر او هم براى جنگ مهیا شد و به تهیه وسایل نبرد پرداخت جنگ سرد میان امام و معاویه امام نامه دیگرى به معاویه نوشت و او را دعوت به قبول بیعت و اطاعت از مقام خلافت كرد و از او خواست كه همچون دیگر مسلمانان در دائره مجتمع اسلامى قرار گیرد، در این نامه امام اشاره كرد كه مقام خلافت مقام والائى است كه در انحصار خاندان پیامبر مى باشد و هیچ كس حق احراز آن را ندارد، و نیز راز سكوت و تسلیم خاندان پیامبر در مساله غصب خلافت را اینگونه بیان داشت ، كه علت خاموشى ما ترس از پراكندگى امت بود و براى نگاهدارى جامعه اسلامى و اعلاى كلمه توحید به این تجاوز تلخ تن در دادیم .معاویه در پاسخ امام دوباره دست به فریب و نیرنگ زد، و ضمن اعتراف به حقوق خاندان پیامبر و اینكه مردم حق آنان را نشناختند گفت : گروهى شایسته از قریش و انصار و دیگران امر خلافت را به قریش واگذاردند، در صورتیكه اصحاب شایسته و نیكوكار پیامبر همگى با امیرالمومنین بودند و به خلافت ابوبكر راضى نشدند، از سخنان شگفت آور معاویه آن بود كه در این نامه ذكر كرد كه اگر مى دانستم تو در حفظ امت از من ورزیده تر و به اداره امور آگاهتر و در سیاست چیره دست ترى و بهتر مى توانى منافع مردم را حفظ كنى، كار خلافت را پس از پدرت به تو وا مى گذاردم .پس از این نامه معاویه نامه تهدیدآمیزى به امام نوشت و او را از مخالفت با خود بر حذر داشت و در برابر به امام وعده داد كه اگر خلافت معاویه را بپذیرد پس از او مقام خلافت به امام واگذار شود، ولى امام به تهدیدهاى او اعتنائى نكرد و در پاسخ به درست اندیشى و پافشارى در جنگ پرداخت .این آخرین نامه اى بود كه بین امام و معاویه مبادله شد و پس از آن معاویه دانست كه نیرنگهایش اثرى نخواهد داشت و اشتباه كاری هاى سیاسى او سودى نخواهد بخشید، و دانست كه امام آماده جنگ است و ناگزیر او هم براى جنگ مهیا شد و به تهیه وسایل نبرد پرداخت .
اعلام جنگدر مباحث گذشته دانستیم معاویه مى خواست با نیرنگ هایش امام را از صحنه خارج سازد، ولى پس از عدم موفقیت در آن راهها دانست ، بهترین راه براى حصول آرزوهایى طلائى اش ، اعلان جنگ است ، كه اگر این اقدام را صورت ندهد فرصتى برایش باقى نمى ماند، ضمن آنكه ، امورى چند او را بر این كار وادار كرد:1- او پیوندى محكم با بزرگان عراق و سرداران سپاه اسلام و روساى قبائل برقرار كرده بود، و دین و دل آنان را با پول اندكى خرید و به وعده هاى فراوان و پوشالى امیدوارشان ساخت ، و آنان نیز در جهان به او قول همكارى با او و نیز خیانت به امام را داده بودند و دلیل بر این جریان بخشنامه هائى است كه معاویه به كارگزارن خود نوشت و آنان را به آمادگى براى جنگ فراخواند،، تا هرچه زودتر به او بپیوندند، و در این نامه ها اعلام داشت كه طرفداران امام به او پیوسته اند.2- او مى دانست كه سپاهیان امام دچار تفرقه و پراكندگى شده و از فرمانبرى پیشواى خود سرپیچیده اند.3- آگاهى به خطر داخلى بزرگى كه عراق را تهدید مى كرد و شام از آن در امان بود، و آن انفاق افكنى خوارج بود، كه نقشه اى شود خود را در تمام عراق مطرح كرده و مردم را به مخالفت و هجوم برمى انگیخت .4- شهادت امام على علیه السلام كه باعث بى بهره نمودن عراق از پیشوائى موجه شد.همانطور كه گفتیم مسائل ذكر شده ، باعث شد معاویه در اعلان جنگ شتاب ورزد، و در غیر این صورت ، همه تلاشهایش را براى تاخیر جنگ و عقد پیمان موقت بكار مى برد، چنانكه با امپراطور چنین روشى را پیش گرفت .بر اساس این تفكر معاویه بخشنامه اى كه مضمون واحدى داشت به همه كارگزاران و فرماندارانش نوشت و همه را به آمادگى جنگى با امام برانگیخت و دستور داد كه با همه نیروها و وسائل خود براى نبرد با او به معاویه بپیوندند.ترجمه : جواد قیومى اصفهانىبخش عترت و سیره تبیانمنبع: صحیفة الحسن علیه السلام،
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 726]