واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آیت الله مصباح از فتنه می گوید
بخش سیاسی- آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در شانزدهم دیماه سال گذشته ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد. «أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجِیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ» در این روزها از فتنه، فتنههای آخر الزمان و از این مقولات زیاد صحبت میشود. یکی از کلیدواژههای قرآن کریم و روایات، از جمله نهجالبلاغه، همین واژه فتنه و مشتقات آن است. شاید در قرآن کریم این مادّه در حدود 60 مورد و در نهجالبلاغه حدود 80 مورد به کار رفته باشد. جا دارد که بحث جامعی در این زمینه انجام بگیرد.مفهوم فتنهترتیب منطقی بحث اقتضا میکند که اول در باره مفهوم فتنه صحبت کنیم. اصلاً فتنه به چه معناست؟ موارد کاربرد آن کدام است؟ و چرا این واژه به کار رفته است؟ به هر حال محور اول مبادی تصوری بحث است. در قرآن کریم واژه فتنه در موارد مختلفی ذکر شده است که مورد استعمال آنها شباهت کمی به همدیگر دارند، و عملاً حکم مشترک لفظی را دارند. بسیاری از لغویین سعی میکنند حتی مشترکات لفظی را هم به یک اصل یا دو اصل برگردانند و بگویند اصل این معانی یک چیز است و با خصوصیات مورد یا با اضافه کردن ویژگیهایی، معنای دوم و سوم به وجود میآید. در این زمینه افراط و تفریطهایی هم وجود دارد. یک بحث این است که اصلاً این کار، کار درستی است؟ اگر منظور این است که اینها را به یک مشترک معنوی برگردانیم و بگوئیم: اصل، یک معناست و آن تعدّد معانی، خصوصیّات مورد است، مثل انسان که در بین همه افراد مشترک است و ویژگیهای نژاد، زبان، خون، رنگ، جنسیّت، و... باعث میشود انسان یک جا مرد و یک جا زن باشد، یک جا سیاه و یک جا سفید باشد؛ انصاف این است که این کار میسّر نیست و این کار نادرستی است. گاهی آن قدر معانی با هم تفاوت دارند که نمیتوان گفت: اینها مشترک معنوی هستند. امّا اگر مقصود، کاری است که در زبانشناسی هم معمول است که میگویند: اصل یک لغتی، یک معنایی بوده و تدریجاً در طول زمان، تحوّلاتی پیدا کرده و بعداً یک معنای دیگری پیدا شده که به اصطلاح به آن منقول میگویند و بعد جهت نقل را پیدا کنند تا بدانند به چه مناسبت از این معنا به یک معنای دیگر منتقل شده است، یک چنین تلاشی برای کشف ارتباط بین معانی مختلف در حدّ معقولی که عرفپسند باشد (نه اینکه تکلّفات زیادی داشته باشد) کار درستی است و این کار یک فرعی از فروع زبانشناسی است.اصولاً الفاظی که در هر زبانی وضع میشوند، ابتدائاً برای مصادیق مادیّ است. آدمیزاد در ابتدا که شروع به حرف زدن میکند، هنوز مسائل معنوی و انتزاعی را درست درک نمیکندموارد استعمال کلمه فتنه در قرآن کریم طوری است که نمیشود آن را مشترک معنوی محسوب کرد و بگوییم ماده «فتن» همه جا به یک معنا است. در مورد أموال و أولاد میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة ...» . فتنه در اینجا هر معنائی داشته باشد، وقتی آنرا با این آیه مقایسه کنیم که «... الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل ...» : فتنه از قتل بدتر است، چه نسبتی با هم میتوانند داشته باشند؟ اگر یک معنا داشته باشند باید گفت: اولاد شما از قتل بدتر هستند و این معنای روشنی ندارد. همچنین وقتی مشتقات فتنه، مثل «بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُون» را در نظر بگیریم. مفسرین گفتهاند: اینجا مفتون به معنای مصدر است. کسانی به پیغمبر اکرم ـالعیاذ باللهـ نسبت جنون دادند. در اینجا میگوید: بسنجید، ببینید که آیا شما اولی به جنون هستید یا او؟ اینجا مفتون به معنی مجنون یا جنون است. فتنه در «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» با «بایکم المفتون» با اموال و اولاد چه ارتباطی دارد؟ هیچ جهت مشترکی که قابل قبول باشد بین اینها نمیشود پیدا کرد. همچنین مانند: «... أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ...» و امثال اینها که معمولاً در کتابهای لغت هم، اینها را به عنوان معانی متعدد برای فتنه ذکر کردهاند.
قاعدهای در زبانشناسی وجود دارد که میگوید: اصولاً الفاظی که در هر زبانی وضع میشوند، ابتدائاً برای مصادیق مادیّ است. آدمیزاد در ابتدا که شروع به حرف زدن میکند، هنوز مسائل معنوی و انتزاعی را درست درک نمیکند. آنچه مورد نیازش است، همین مصادیق مادیّ است که در دنیا با آنها سر و کار دارد. مثلاً قطعاً اول مفهوم علوّ را که وضع کردند ـقطعاً که میگویم یعنی ظن متآخم بعلمـ اول برای بالا بودن سقف نسبت به کف و امثال آن وضع کردهاند. بعد توجه پیدا کردند به اینکه یک معانیای وجود دارد که تعبیر دیگری با آن مناسب نیست جز اینکه بگوییم آنها بلند هستند. مثل اینکه بگوییم مقام خدا علوّ دارد. یعنی بعد از تصور علوّ مادی، این معنا را برای علوّ معنوی تصور میکنند. در اینجا همان لفظی را که برای علوّ مادی وضع شده بوده، تجرید میکنند و میگویند دو گونه علوّ داریم یکی علوّ حسی است و یکی علوّ معنوی است، و خدا علوّ معنوی دارد و چیزهایی از این قبیل. این قاعده را در زبانشناسی میتوان مورد توجّه قرار داد که اول الفاظ برای مصادیق مادیّ وضع شده و تدریجاً به مناسبتهایی برای معانی انتزاعی اعتباری، و بعد هم برای معانی معنوی مافوق طبیعی بهکار رفته است. اما گاهی یک مفاهیم معنوی هست که نمیشود بگویند یک مصداق مادیّ و یک مصداق معنوی دارد. آن قدر از خصوصیّات مادیّ تنزیه شده که اصلاً معنای دیگری شده است. به هر حال میتوان این را یک قاعدهای تلقی کرد که الفاظ ابتدائاَ برای معانی حسّی وضع شده، بعد تدریجاً با تصرفاتی، اول به صورت مجازِ با قرینه، بعد کم کم به صورت منقول بهکار رفته، و بعد یک معنای جدیدی پیدا شده است. بعدها «فتن» را در مورد اضطرابات به کار بردند. اضطراب گاهی اضطراب شخصی است که یک حالت روانی برای آدم پیدا میشود. گاهی اضطرابات اجتماعی است. جامعه متزلزل و مضطرب میشوداگر این را بپذیریم، وقتی موارد استعمال فتنه را ملاحظه میکنیم، حسّیترین معنایی که برای فتنه در خود قرآن کریم استعمال شده است در آیه شریفه: «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُون» است: یعنی به عنوان عذاب انسانهایی روی آتش گداخته میشوند. فَتَنَ در اینجا یعنی داغ کردن و سوزاندن. وقتی طلا را در آتش ذوب میکنند، میگویند: فتن الذهب، یعنی طلا را روی آتش آب کردند. از این جهت میتوان گفت: اوّلین باری که فتن وضع شده برای همین داغ کردن وضع شده است. این داغ کردن یک لوازم و آثاری دارد. به مناسبت این آثار و لوازم، اول مجازاً و بعدها به صورت منقول، لفظ «فتن» را در معانی دیگری استعمال کردند. معمولاً وقتی چیزی را روی آتش داغ میکنند، حرکتی اضطرابی در آن پیدا میشود. لذا بعدها «فتن» را در مورد اضطرابات به کار بردند. اضطراب گاهی اضطراب شخصی است که یک حالت روانی برای آدم پیدا میشود. گاهی اضطرابات اجتماعی است. جامعه متزلزل و مضطرب میشود. تدریجاً فتنه معانی جدیدی پیدا کرده و بعد در مورد بلاهایی که برای آدم پیش میآید و حال آدم را متغیر و مضطرب میکند به کار رفته است. لازمه امتحان کردن یک حالت اضطراب است؛ از این جهت به امتحان هم فتنه گفته شده است. در همین آیه شریفه اول سوره روم میفرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ» یعنی آیا مردم میپندارند که وقتی میگویند ما ایمان آوردیم، ما همین طور از آنها قبول میکنیم و کار تمام میشود و دیگر امتحان نمیشوند؟ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم ...»: ما همه پیشینیان را امتحان کردیم شما را هم امتحان خواهیم کرد. در اینجا فتنه به معنای امتحان است.
میتوان چنین تصوّر کرد که اصل آن واژه به معنی گداختن و داغ کردن بوده و بعد به جهت لوازمش که اضطراب و... بوده، کم کم به اضطرابهای روحی و اضطرابهای اجتماعی و آشوبها و... نقل داده شده تا به آشفتگیهای دینی رسیده است. اگر فضایی ایجاد شود که اعتقادات دینی مورد شک و تردید قرار بگیرد، اینهم یک اضطرابی ایجاد میکند. آشفتگی و ابهامهایی که باعث میشود کسانی در دین خودشان شک کنند، اینهم فتنه است. « ...وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل ...» مربوط به این مورد اخیر است. یعنی کاری کنند که مردم در دینشان شک کند و مضطرب شوند؛ نفهمند دین حقّ و اعتقادات صحیح کدام است. این بدتر از آن است که کسی را بکشند. برای اینکه وقتی کشته شود اگر مؤمن است، به بهشت میرود و اگر غیر مؤمن است از آن بدتر نمیشود. امّا وقتی یک مؤمنی دینش مورد فتنه واقع میشود، یعنی وسایل شک و تردید در دینش فراهم میشود، و بالاخره ایمانش را از دست میدهد، دیگر اهل نجات نیست. مسلماً این ضررش بیش از کشتن او است. پس فتنه با چنین ملاحظاتی این مصادیق را میتواند داشته باشد. در اینجا به همین اندازه اکتفا میکنیم که فتنه معانی متعددی دارد.منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامیتنظیم:مسلم حقیقی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]