واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اخلاق شمر! خدا به دور
دائم حرفهای تازه ای در گوش می پیچد و وجودت سرشار می شود از پشیمانی و توبه و تصمیم های جدید و تازه. عهد می بندی که خیلی از عادتهای ناخوش گذشته را کنار بگذاری و سه چهار خلق و حسنه نیک را به کارنامه رفتار روزانه ات اضافه کنی. شرمندگی از حضرت اباعبدالله به انسان امان نمی دهد و دوست داری حداقل با این تصمیم های جدید قدری از شدت این شرمندگی کمتر کنی. خلق و خوی عزادار حضرت سید الشهدا چگونه باید باشد؟ این روح شستشو شده در چشمه عزای محرم را چگونه باید نگهداری کرد؟ توفیق اشک بر حسین را چگونه می توان پاس داشت؟ می توان در تمام انتخابهای زندگی و پیش از هر رفتاری، قدری تامل کرد و به دو سوی صحنه نبرد عاشورا لحظه ای نگریست. این رفتار شایسته کدام سوی معرکه است؟ با این رفتار به کشتی نجات سیدالشهدا علیه السلام می آویزیم و یا در چاه طویل و تاریک یزید بن معاویه تا اسفل السافلین سقوط خواهیم کرد؟عزادار حسین علیه السلام در خانهدر خانه نشسته ای، خسته و تشنه. مادر یا همسرت از تو درخواستی دارند. کاری از تو خواسته اند. توجه ندارند که تمام وجودت خسته و بی رمق است و اصلا حوصله هیچ چیز را نداری. حالا از تو خواسته اند برای خرید کوچکی از خانه بیرون بروی. چه می کنی؟ می توان گوشه ای نشست و با عصبانیت به آنها نگاه کرد! این همان کاری بود که «شمر» انجام می داد احتمالا! می توان خستگی را بر چهره نیاورد و زبان را به نرمی گرداند: به روی چشم! می روم. و در تمام مسیر رفت و برگشت با سالار خیمه گاه حسین علیه السلام، سلطان ادب، حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه عشق بازی کنی و با ذکر یا عباس غبار خستگی از جان و دلت بشویی. می توانی به راستی عزادار سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله باشی! عزادار حسین علیه السلام در اجتماعیکی از عادات اجتماعی که دامنگیر جامعه ماست زودرنجی از دیگران و تندخویی با آنهاست. پشت فرمان نشسته ای و ناگهان آقای موتورسوار بدون توجه به حق و حقوق ما، از فرعی به داخل خیابان می پیچد. مجبور می شوی با تمام توان پایت را روی پدال ترمز فشار دهی و همزمان همه خشم و عصبانیتت را در ابروهای به هم گره خورده ات جمع کنی. می توان با چند ناسزا دل خود را خنک کرد و حتی خط و نشان کشید که اگر دستم به تو می رسید می دانستم... و باید خدا را شکر کرد که دستمان معمولا به او نمی رسد تا به قول معروف حقش را کف دستش بگذاریم. اگر جامعه حسینی بود و عزاداران حسین علیه السلام به این باور قلبی می رسیدند که همه زمین ها کربلاست و همه زمان ها عاشوراست قطعا وضعیتی به از این داشتیم. می شود همیشه به امام مهربان، حضرت حسین علیه السلام اقتدا کرد و حتی از «حر» گذشت. مگر نه اینکه این که حقی از ما را از میان برده است همان سینه زن کنار دستی مان در مساجد و حسینیه¬هاست؟ مگر نه آنکه ما با یکدیگر برادریم؟ این رفتار برازنده عزادار حسین است یا برازنده سپاهیان مقابل حسین؟ مگر ما تابعان سلطان مهربانی و عطوفت حضرت اباعبدالله علیه السلام نیستیم که حتی با شقی ترین موجودات عالم از روی مسئولیت و دلسوزی برخورد می فرمود. آیا در نهضت الهی سیدالشهدا نبود که حضرتش حتی تا آخرین لحظات برای هدایت سپاه مقابل که سرتاپا کفر و نفاق و جنایت بود دل سوزاند و آنها را به آغوش حقیقت دعوت کرد؟ مگر ما داغ حسین فاطمه را نداریم؟مرام حسین علیه السلام در هدایت شقی ترین مردم عالمو چون یزدیدیان به حسین علیه السلام نزدیک شدند، شتر اختیار کرد تا بلندتر باشد و مردم او را نیک بنگرند و خطبه ی او بهتر بشنوند، مانند خطیب که بر منبر برآید. به بانگ بلند فریاد زد، چنانکه بیشتر مردم بشنیدند:«ای مردم! گفتار مرا بشنوید و شتاب مکنید تا آن چه حق شماست بر من از موعظه، ادا کنم و عذر خود را در آمدن نزد شما بازنمایم. اگر عذر مرا بپذیرید و قول مرا باور دارید و داد دهید، نیکبخت باشید و برای شما راهی نماند به قتال من و اگر نپذیرید و داد ندهید، پس شما و شریکانتان در کار خود استوار گردید و کار بر شما مشتبه و پوشیده نماند. آن گاه به من پردازید و مرا مهلت ندهید. ولی من خداست: یار من است- که قرآن را بفرستاد- و او ولی نیکوکاران است».حسین علیه السلام خدای را سپاس گفت و ستایش کرد و چنان که سزاوار بود، او را یاد کرد و درود بر نبی و فرشتگان و پیغامبران او فرستاد- که از هیچ سخنگوی هرگز منطقی بدان بلاغت شنیده نشد، نه پیش از وی و نه پس از او. آن گاه گفت:« اما بعد، نسب مرا به یاد آورید. ببینید کیستم. و به خود آیید و خویش را ملامت کنید و باز نیکو بنگرید که آیا رواست کشتن من و شکستن حرمت من؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی و پسر عم او نیستم؟ آن که اول او ایمان آورد و رسول خدای را تصدیق کرد در هر چه از جانب خدای آورده بود.آیا حمزه ی سیدالشهدا عم من نیست؟ آیا جعفر طیار، که خدای در بهشت دو بال بدو داد، عم من نیست؟آیا به شما این خبر نرسید که پیغمبر درباره ی من و برادرم، حسن فرمود: این دو سید جوانان اهل بهشتند؟آگر سخن مرا باور دارید، دست از قتل من بردارید و بدانید که من راست گویم.به خدا سوگند از آن وقت که دانستم خداوند دروغگوی را دشمن دارد، دروغ نگفته ام و اگر مرا باور ندارید، در میان شما هستند جابر ابن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل ابن سعد ساعدی و زید ابن ارقم و انس ابن مالک که اگر پرسید شما را خبر دهند که این کلام از رسول خدا شنیدند.»نوشته محمدعلی روزبهانی گروه حوزه علمیه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]