تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846488940




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ما را به خود راه مده مدينه‌ جدمان


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار یکشنبه 27 بهمن 1387 تعداد مشاهده : 64 ما را به خود راه مده مدينه‌ جدمان خبرگزاري فارس:زينب دو جانب در مسجد پيامبر را به دست گرفت و فرياد زد: «يا جداه، خبر مرگ برادرم، حسين، را آورده‌ام.» و زينب هرگز اشكش نمي‌ايستاد... به گزارش خبرنگار آئين و انديشه فارس بسياري از علما و مورخين بر اين باورند كه كاروان اسرا پس از توقف در شام و بعد از تحمل مصيبت‌ها در پايتخت ظلم و قساوت يزيد با هوشمندي عقيله بني هاشم فرزند معاويه را به انفعال كشاندند و وي را در شرايطي قرار دادند كه حفظ ظاهر كرده و كاروان اسرا را با وضعي بهتر از روز اول اسارتشان به مدينه راهي كند. همچنين نظر بسياري منابع از جمله مقتل نفس المهموم شيخ عباس قمي بر اين است كه كاروان اسرا در راه بازگشت خواستار حضور در كربلا شدند و سر مبارك امام حسين را به پيكر شريف ايشان ملحق نموده و پس از عزاداري راهي مدينة النبي شدند. اينك بخشي از اين واقعه از «كتاب آه» بازخواني مقتل حسين بن علي عليهما السلام با ويرايش ياسين حجازي به عزداران حسيني (ع) تقديم مي‌شود: «و نماند كسي، مگر يزيد را دشنام داد و عيب گفت و ترك او كرد. و نزديك بود مردم در سرايش ريزند و او را بكشند. مروان آگاه گرديد و گفت: «مصلحت نيست اهل بيت حسين را در اين شهر نگاه داري. برگ سفر بساز و ايشان را سوي حجاز فرست.» يزيد با علي‌ابن حسين گفت: «اگر خواهي نزد ما باش و با تو نيكي كنيم و اگر خواهي تو را به مدينه باز گردانيم.» گفت: «ما را به مدينه بازگردان، كه جد ما بدان شهر هجرت فرمود.» يزيد با علي ابن حسين خالي كرد و با او گفت: «آن سه حاجت كه تو را وعده دادم، بگوي تا برآورم.» (و يزيد علي ابن حسين را وعده داده بود سه حاجتش برآورد.) گفت: «اول آنكه سر پدرم را به نمايي كه از آن توشه برگيرم. دوم آنكه هر چه از ما گرفتند باز گرداني. سوم آنكه اگر مرا خواهي كشت، كسي را با اين زنان به حرم جدشان فرستي.» يزيد گفت: «اما روي پدرت هرگز نخواهي ديد. و اما كشتن تو: از آن درگذشتم. زنان را ديگري به مدينه بازنگرداند، مگر تو. و آنچه از شما بردند، من چند برابر عوض آن بدهم.» گفت: «مال تو را نخواهيم و آن ارزاني تو باد. آنچه را از ما گرفتند خواستم - كه چرخ نخريسي فاطمه، دختر محمد، و مقنعه و گردنبند و پيراهن او در آنها بود.» يزيد فرمان داد آنها را باز گردانيدند و خود دويست دينار بيفزود و علي ابن حسين آن را بر فقرا انفاق كرد. و يزيد با او گفت: «بندگان اهل عراق شما را به قتل رسانيدند و من از خروج ابي‌عبدالله و كشتن وي آگاه نبودم. خدا پسر مرجانه را زشت گرداند. به خدا سوگند اگر من بودم و پدرت، هرچه مي‌خواست مي‌پذيرفتم و تا مي‌توانستيم مرگ را از دور مي‌كردم، اما خدا چنين فرمان كرده بود. و چون به مدينه بازگشتي، از آنجا سوي من نامه نويس و هر حاجت كه داري بخواه.» ##همراه شدن صحابه رسول خدا با كاروان اسرا يزيد با نعمان ابن بشير، كه از صحابه‌ي رسول خدا بود، گفت: «برگ سفر اين زنان را بساز، هر چه شايسته‌تر. و مردي از شاميان امين و پارسا برگزين و با ايشان بفرست و سواران و اعوان همراه ايشان كن.» آن‌گاه، كسوت و عطاها داد و مشاهره و انعام مقرر كرد. و خود نعمان بشير را همراه ايشان كرد با سي مرد سوار، و گفت: «شبانه آنها را ببريد و تو خود اندكي دور از ايشان و در پيش ايشان باش - چنان كه چشم تو آنها را ببيند. و اگر در منزلي فرود آيند، دورتر فرود آي و خود با همراهان بر گرد ايشان پاسبان باشيد و در جايي دورتر فرود آييد، كه اگر يكي از ايشان حاجتي خواهد شرم ندارد.» ##پاسخ دندان شكن ام كلثوم به يزيد كجاوه‌ها آوردند و آراستند و سفره‌هاي ابريشمين گستردند و مال بسيار بر آنها ريختند و يزيد گفت: «يا ام كلثوم، اين اموال عوض آن مصيبت كه به شما رسيد.» ام كلثوم گفت: «چه بي‌شرم و سخت روي مردي تو يزيد! برادر و مردان خاندان مرا مي‌كشي و به جاي آن خواهي ما را به مال دنيا دلخوش كني؟ به خدا قسم كه چنين نخواهد شد.» ##من حسين را به امر يزيد كشتم يزيد ابن زياد را نزديك خود بخواند و مال فراوانش بخشيد و تحفه‌هاي بزرگ داد و نزديك خود نشانيد و منزلت او را بلند گردانيد و او را به اندرون خود برد - نزد زنان خود - و نديم كرد. و شبي مست با مطرب گفت «بخوان!» و با ساقي گفت: شربتي‌ام بده كه تا مغز استخوانم تر كند. بعد، بگردان جام را و يكي مثل همان كه نوشاندي‌ام. بنوشان به ابن زياد هم. او امين و صاحب اسرار من است و در جنگ و غنيمت اندوختن پشت من بدو محكم است. اوست كه دشمنان و حسودانم را در هم كوبيده است. ابن زياد با مسافر اين شريح يشكري در راه شام گفت: «من حسين را به امر يزيد كشتم. و گفته بود «يا او كشته شود يا تو.» من قتل او را اختيار كردم.» ##ما را از كربلا ببر چون زنان و عيال حسين از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، با آن دليل كه همراه بود گفتند «ما را از كربلا ببر.» و چون به مصرع رسيدند، جابر ابن عبدالله انصاري را يافتند با چند تن از بني‌هاشم و خاندان پيغمبر كه براي زيارت حسين آمده بودند. با هم گريستند و زاري كردند، سيلي بر روي زدند، ناله‌هاي جانسوز سر دادند، و زنان قراي مجاور به ايشان پيوستند. و چندي بماندند. ##ما را به خود راه مده مدينه‌ي جدمان ام كلثوم چون روي به مدينه داشت مي‌گريست و ابياتي مي‌خواند كه: ما را به خود راه مده مدينه‌ي جدمان، كه ما با حزن و حسرت آمده‌ايم. همه با هم بوديم وقتي از پيش تو مي‌رفتيم، اما حالا بي‌مرد و فرزند برگشته‌ايم. ##ديگر مدينه جاي ماندن نيست بشير ابن حذلم گفت: چون نزديك مدينه رسيديم علي ابن حسين فرود آمد و فرمود بارها بگشودند و خيمه برافراشت و زنان را فرود آورد. گفت: «اي بشير، خداي پدرت را رحمت كند كه شاعر بود. تو نيز شعر گفتن تواني؟» گفتم: «آري يابن رسول‌الله، من نيز شاعرم.» گفت: «به مدينه رو و خبر مرگ حسين را بگوي.» بر اسب خويش سوار شدم و تازان رفتم تا به مدينه رسيدم. به مسجد رسول خدا درآمدم و آواز به گريه بلند كردم كه: ديگر مدينه جاي ماندن نيست اهالي مدينه! حسين كشته شده. پس بر او ديده‌ها گريانند. پيكرش خون‌آلوده در كربلاست و سرش در گردش نيزه‌ها. و گفتم :«علي بن حسين است با عمه‌ها و خواهران، پيرامون شهر شما. نزديك منازل شما فرود آمده. من فرستاده‌ي اويم سوي شما، و جاي او را به شما نشان مي‌دهم.» پس در مدينه هيچ زن پرده‌نشين نماند، مگر از خانه بيرون آمد زاري و شيون كنان. و من نديدم مرد و زن گريان بيش از آن روز، و نه روزي تلختر بر مسلمانان از آن. و كنيزكي ديدم بر حسين زبان گرفته بود و مي‌گفت: بيمار شدم از خبر خبردهنده‌اي كه از مرگ مولايم گفت. پس بر او ‌ـ اي چشمهايم ‌ـ اشك بريزيد و بسيار اشك بريزيد و با هم اشك بريزيد _ اگر چه او منزلش از ما سخت دور است. گفت: «اي خبرگزار، اندوه ما را براي حسين تازه كردي و زخم‌هايي كه التيام نيافته بود، باز بكاويدي.» از من جدا گشتند و پيشتر از من بدان موضع روانه شدند. و من اسب را زدم تا بازگردم، ديدم همه جاها و راه‌ها را گرفته‌اند. از اسب فرود آمدم و گام بر گردن مردم نهادم تا نزديك خيمه رسيدم. علي ابن حسين به درون خيمه بود. ##اين مصيبتي است كه مانند آن هيچ مصيبت نيست علي ابن حسين بيرون آمد و دستمالي در دست داشت - سرشك بدان پاك مي‌كرد - و پشت سر او خادمي كرسي در دست داشت، بگذاشت و او بر آن نشست. و گريه گلوي او گرفته بود و خويشتنداري نمي‌توانست. و آواز مردم به گريه بلند شد و زنان و كنيزان ناله و زاري مي‌كردند و مردم از هر طرف دلداري و سرسلامتي مي‌دادند. و آن زمين يكباره فرياد شد. پس به دست اشاره فرمود خاموش باشند. جوشش آنها فرو نشست. پس علي ابن حسين گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار اهل جهان است و مالك روز جزا، آفريننده‌ي همه‌ي آفريدگان، آن كه بلند است و بر‌ آسمان‌هاي افراشته مستولي، و نزديك است چنان كه سخنان آهسته را مي‌شنود.» «او را سپاس گوييم بر سختي‌هاي بزرگ و آسيب‌هاي روزگار و آزار مصائب دلخراش و گزش بلاهاي جانسوز و مصيبتي عظيم رسواكننده و رنج‌آور و بنيادكن و گران.» «اي مردم خداوند - تبارك و تعالي و له الحمد ـ ما را به مصائب عظيم بياموزد و رخنه‌ي بزرگ در اسلام پديد آمد: ابوعبدالله‌الحسين كشته شد و زنان و فرزندان او اسير شدند و سر او را در شهرها بر نيزه بگردانيدند.» «اين مصيبتي است كه مانند آن هيچ مصيبت نيست.» «كدام يك از مردان شما پس از كشتن او شادي كند و كدام دل است كه براي او اندوهگين نشود و كدام چشم است سرشك خود را نگاهداري تواند؟» «آسمان‌ها ‌ـ به آن سختي ‌ـ براي كشتن او بگريستند و درياها گريستند با امواجشان و آسمان‌ها با اركان و زمين از همه اطراف و درختان با شاخ‌ها و ماهيان غوطه‌ در انبوه آب درياها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها بگريستند.» «اي مردم، كدام دل از كشتن او نشكافد و كدام قلب براي او ناله سر ندهد؟ كدام گوش است كه داستان اين رخنه كه در اسلام پديد آمد بشنود و كر نشود؟» «اي مردم، ما آواره شديم و رانده و دور از خانمان و از وطن جدا، مانند بردگان تر و كابل. نه گناهي كرده بوديم و نه ناپسندي مرتكب شده. آنچه با ما شد در گذشته‌ي تاريخ سابقه نداشت و بنيادي نداشت مگر تهمت و دروغ و افترا.» «به خدا قسم، پيغمبر اگر به جاي آن وصيت‌ها به كشتن ما امر مي‌فرمود، بيش از اين كه با ما كردند نمي‌كردند.» «انا لله و انا اليه راجعون. آه كه چه مصيبت بزرگ و دردناك و دلخراش و تلخ بنيادكني است... «از خداي چشم داريم اجر اين مصيبت را كه به ما رسيد ‌ـ كه او غالب و منتقم است.» صوحان ابن صعصعة ابن صوحان با زحمت برخاست ‌ـ و او زمين‌گير بود. فرياد زد «من براي رنج پاس خويش و اين كه راه نمي‌توانم رفت، نتوانستم با شما بيايم،» و عذر خواست از تخلف و سخت گريست. علي ابن حسين عذر او را بپذيرفت و نيكوگماني نمود و شكر گفت و رحمت بر پدرش فرستاد. ##يا جداه، خبر مرگ برادرم، حسين، را آورده‌ام زينب دو جانب در مسجد پيامبر را به دست گرفت و فرياد زد «يا جداه، خبر مرگ برادرم، حسين، را آورده‌ام.» و زينب هرگز اشكش نمي‌ايستاد و گريه و ناله سبك نمي‌كرد و هرگاه علي ابن حسين را مي‌ديد، اندوهش تازه‌تر مي‌شد و غمش افزوده‌تر مي‌گشت. انتهاي پيام/ش




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن