واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطره ای از مرحوم "یاسر عرفات" می گفتند عرفات آدم سازشکاری بوده ولی معلوم می شود انصافا در مذاکرات مقاومت جدی می کرد. در سالروز درگذشت عرفات این خاطره خواندنی است. سید محمد علی ابطحی در سایت خود نوشت: می گفتند عرفات آدم سازشکاری بوده ولی معلوم می شود انصافا در مذاکرات مقاومت جدی می کرد. در سالروز درگذشت عرفات این خاطره خواندنی است. کلینتون از آخرین مذاکرات عرفات و باراک چنین روایت می کند: "علیرغم اینکه فضای گفتگوها خوب بود، ولی نمی توانستیم بگوییم که رابطه بین عرفات و باراک هم همین طور است. من آنها را در اتاقهایی نزدیک به خود جای داده بودم و هر روز با آنها ملاقات می کردم، ولی آن دو نفر به دیدن یکدیگر نمی رفتند. عرفات همچنان ناراضی بود، باراک نمی خواست با عرفات تنها ملاقات کند، می ترسید به موضوعاتی قدیمی که باراک در مورد آنها کوتاه آمده بود، بپردازد. اهود بیشتر روز را در اتاق خود سر می کرد، و زمان را بیشتر پشت تلفن در تماس با اسرائیل می گذراند تا بتواند ائتلاف را در کنار یکدیگر نگاه دارد. تفاوت های فرهنگی کار گروه ما را مشکل ساخته بود. آنها راهکارهای بسیاری برای از بین بردن این بن بست ها ارائه دادند و برخی از این راهکارها نیز پس از اینکه نمایندگان برای کار روی مسائل خاصی به گروههای مختلف تقسیم می شدند تعیین می شد، ولی هیچ یک از طرفین اجازه نداشت از نقطه مشخصی فراتر برود. زمانی که فلسطینی ها در عوض اقداماتی که باراک در مورد اورشلیم و مرزها انجام داده بود هیچ کاری انجام ندادند، به دیدن عرفات رفتم. جلسه سختی بود و با این گوشزد به عرفات که بدون تردید به این مذاکرات پایان خواهم داد و خواهم گفت که عرفات مذاکره را خراب کرده است، مگر این که پیشنهادی به من ارائه بدهد تا برای باراک که درها را گشوده است ببرم، به جلسه پایان دادم. پس از مدت کوتاهی عرفات نامه ای به من داد حاکی از اینکه اگر باراک در مورد مسأله اورشلیم توافق کند، من می توانم آخرین پیشنهاد خود را در مورد مقدار زمینی که اسرائیلی ها برای خود نگاه داشته اند، ارائه دهم. نامه را نزد باراک بردم و زمان زیادی را صرف صحبت با او کردم. سرانجام، ساعتی پس از نیمه شب، باراک همراه با پیشنهاداتی نزد من آمد. عجز و نا توانی او را در برابر عرفات درک می کردم، ولی نمی توانستم کاری انجام بدهم. این ماجرا می توانست تبدیل به فاجعه ای شود. این را به او گفتم. تا ساعت دو ونیم صبح صحبت کردیم. ساعت سه و ربع، بازگشت و یک ساعت دیگر تنها در پشت ایوان اتاق من، با یکدیگر حرف زدیم. صبح روز هشتم، با انگیزه و امیدوار بودم؛ با انگیزه بودم، چون اجلاس گروه 8 در اوکیناوا برگزار می شد و مجبور بودم کمپ دیوید را ترک کنم، اما امیدوار بودم زیرا باراک اشتیاق فوق العاده نشان می داد. عزیمت به اوکیناوا را یک روز به تعویق انداختم و با عرفات ملاقات کردم. عرفات در برابر عدم تسلط بر اورشلیم شرقی از جمله کوه های تمپل سر سختانه ایستادگی می کرد. پیشنهاد را رد کرد و من از او خواستم در مورد این مسأله فکر کند. از رهبران عرب دعوت کردم از ما حمایت کنند. بیشتر آنها چیزی نمی گفتند زیرا از عرفات می ترسیدند. روز نهم، مهمترین تیر را به عرفات زدم. اسرائیل بیشتر از حد لازم امتیاز داده بود و عرفات حتی حاضر نبود حرکتهای آنها را به عنوان اصولی برای مذاکرات آینده بپذیرد. بار دیگر از رهبران عرب کمک خواستم. ملک عبد الله و رئیس جمهور تانزانیا بن علی کوشیدند عرفات را راضی کنند. آنها به من گفتند او از مصالحه می ترسد. این گونه به نظر می آمد که همه گفتگو ها بی فایده است."
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 251]