واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقشه جامع علمی كشور و خلأ اقتضائات اعتقادي نويسنده: علي عباسي/ كارشناس ارشد فيزيك كاركرد و فلسفه وجودي نقشه جامع علمي كشورنقشه جامع هم طراحي هدف است و بايد هدف را ترسيم كند و هم بايد راه رسيدن به هدف را نشان دهد و لذا هم بايد نقشه راه باشد و هم نقشه هدف. طبعاً كاركرد آن اين است كه اهداف نظام علمي كشور كه هم اكنون در مقطع زماني 20 ساله منطبق با چشم انداز در نظر گرفته شده است را معين كند و نشان دهد كه ما بايد به چه نقطه اي در دانش برسيم حال چه در آموزش، پژوهش يا فناوري. در عين حال اين نقشه راه ها و راهبردهاي رسيدن به آن اهداف، اعم از اهداف غايي يا واسطه را معين مي كند.حال اينكه آيا در كشورهاي ديگر يا در پيشينه علمي خود ما چنين اسنادي وجود داشته باشد يا نه؛ شايد با اين نام وجود نداشته اما در گذشته در كشور خود ما سند راهبردي علم و فناوري مطرح بود و در اين ترديدي نيست كه اكثر كشورهايي كه شرايط لازم براي توسعه را دارا هستند، براي توسعه همه جانبه كشور به بحث توسعه علم نيز توجه دارند و سندهاي راهبردي را براي اين بحث تنظيم مي كنند حال يا با نام نقشه جامع يا با هر نام ديگري. البته تأكيد مي كنم كه اين نوع اسناد براي كشورهايي است كه به بلوغ رسيده اند و قابليت طراحي چنين برنامه هايي را دارند. البته مباني و اهداف آنها ممكن است با مباني معرفتي ما متفاوت باشد و متناسب با مباني خودشان و تعريفي كه از توسعه دارند برنامه ريزي مي كنند. بنابراين اصل اينكه چنين كاري منطقي و معقول است و كشورهاي ديگر نيز چنين كاري كرده اند جاي ترديد ندارد.كشور ما نيز بعد از سه دهه گذر از انقلاب اسلامي در مرحله اي است كه به ثبات و رشد يافتگي نهادي و برنامه اي رسيده است و از ما توقع مي رود كه چنين نگاه كلاني به ابعاد مختلف توسعه از جمله مباحث علمي داشته باشيم. البته با توجه به افق ترسيم شده براي .1404تمدن سازي يا نگاه تمدني در نقشه جامعنگاه تمدني به توسعه، پيشرفت و ارتقاء كشور در ابعاد مختلف اختصاص به موضوع علم و بخش علم و فناوري ندارد، بلكه در تمام ابعاد فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... بايد چنين رويكردي وجود داشته باشد. يعني اين نگاه بايد حاكم بر تمام برنامه ريزي ها باشد. شايد لازم بود كه در سند چشم انداز اصلي اين سبقه پررنگتر باشد اما سند چشم انداز درباره اين موضوع خلاء دارد. اما نياز است كه به طور صريح بيان شود كه تمام برنامه ريزي هاي ما در ابعاد مختلف بايد در مسير ساختن تمدن نوين بر مبناي اسلام ناب باشد. و اين بحث بايد تبديل به گفتمان غالب بشود.عدم رعايت رابطه طولي اجزاء سند در متن آنساختاري كه در فهرست ويرايش سوم نقشه جامع وجود دارد با اصلاحات مختصري مي تواند ساختار مناسب و قابل قبولي باشد. در نقشه جامع يك دسته مباني نظري و تئوريك داريم كه بخشي از آن معرفتي و بخشي از آن ارزشي است. اين مباني بايد دقيقاً ترسيم شود و البته نسبت طولي آن با ساير اجزاء سند مراعات شود يعني اين مباني روح حاكم بر سند باشد و در اجزاء آن تبلور پيدا كرده باشد كه در اين سند متأسفانه اين مهم اتفاق نيفتاده است.بعد از مباني بايد چشم انداز تمدن از علم و فناوري در افق بيست ساله ترسيم شود و سپس هدف گذاري مطرح مي شود، بعد از آن شاخص هاي مطلوب كلي مطرح مي شود و سپس راهبردهاي رسيدن به اهداف. بعد از طرح اين مطالب مي بايست اولويت هاي حوزه هاي دانش را بررسي كرد و در آخر نيز نهادهايي كه بايد شكل بگيرند تا براي اجرايي كردن و عملياتي كردن سند براي رسيدن به اهداف آن، به كار گرفته شوند.اين ساختار مي تواند ساختار قابل قبولي باشد و در مقدمه سند هم تقريباً فهرست اين ساختار وجود دارد، گرچه در مقام عمل مراعات نشده است. اين عدم مراعات فهرست نقشه در متن آن بسيار جاي تعجب است چرا كه شما از يك كتاب معمولي توقع داريد كه متن آن مطابق فهرست پيش برود اما در يك سند بالادستي كشور چنين اتفاقي نيفتاده است. علي القاعده اين عيب علاج مي شود زيرا بسيار اشكال روشني است، اما خوب بود تا همين ويرايش اين مشكل حل مي شد.مباني نظري نقشه يك سري نكات كليشه اي و فاقد ضمانت اجرايي استبيش از مشكلات ساختاري، در نقشه مشكلات محتوايي وجود دارد.در بخش مباني نظري، تصور مي كنم كه جستجو و دقت زيادي در بيان مباني نظري نقشه جامعه نشده است. يكسري نكات كليشه اي در قالب آن مباني مطرح شده است و از متون مختلف جمع آوري شده است. اما واقعاً مباني نقشه جامع مي بايست بسيار دقيق تر و عميق تر از اين مطرح شود.از جمله نكات معقول اين است كه مي بايست نگاه تنظيم كنندگان نقشه به علم و نظام طبقه بندي علوم و اينكه چه چيزي علم است و با چه معيارهايي علوم طبقه بندي مي شوند، مشخص شود. گاهي ممكن است تصور شود اين نكات نياز به بحث ندارد و جزء بديهي ات است در حالي كه مطالب اصلي كه بايد در اين نقشه درباره آنها اتخاذ مبنا شود، همين مطالب است.ضمن اينكه همين مباني كه در نقشه جمع آوري شده است، در جاي جاي نقشه تحقق نيافته و احساس نمي شود كه روح حاكم بر نقشه باشد و لذا مباني نظري نياز به دقت، بررسي و تقويت بيشتري دارد به ويژه نگاه دقيق نسبت به چيستي علم، خاستگاه آن، طبقه بندي علوم و... .درباره حضور علم ديني در نقشه كوتاهي شده استدر اين نقشه اصلاً به علم ديني و علم اسلامي پرداخته نشده و احساس اين است كه در اين باره غفلت نشده بلكه كوتاهي از سوي برخي صورت گرفته است. در نقشه از مباحث علوم ديني و اسلامي تحت عنوان معارف اسلامي ياد شده است در حالي كه معرفت و علم دو مقوله جدا از هم هستند.علم دستهاي از گزاره ها است كه در نهايت رابطه ارگانيك و سامان مندي بين آنها وجود دارد و تشكيل يك هويت واحد علمي را مي دهد و معرفت تشكيل شده از تك آموزه هايي كه جنبه معرفت دارند. اين دو با يكديگر مساوي نيستند.درست است كه ما داراي معارف ديني هستيم مانند بحث محبت به اهل بيت كه يك هدف ديني است اما اين بحث با كلام اسلامي كه يك علم است تفاوت دارد كلام داراي موضوع و محمول و مسایل و... است و داراي نظام خاص است و از معرفت جداست.براي مثال «فقه» يك دانش است و داراي ساختار خاص علمي است و حتي قابليت تقسيم به علوم مختلف را داراست. در نقشه متأسفانه توجهي به اين بحث بسيار مهم نشده است.روش جريان يافتن مباني در اجزاء نقشهاگر مباني درست طراحي شود، حتماً لازم است كه بعد از طراحي، تيم هاي متخصصي كه ديگر اجزاء نقشه را تنظيم ميكنند نسبت به آن مباني تفهيم شوند و مورد اجماع همه باشد تا به خوبي در كليه اجزا نقشه جريان پيدا كنند. چرا كه اولاً مباني به ذهنيت ساير افراد منتقل مي شوند و براي آنها به باور تبديل مي شود و ثانياً در نگارش اجزاء و در جاي جاي آن به مباني به عنوان يك مرجع اصلي بازگشت داشته ميشود كه آيا فلان بحث در امتداد تحقق مباني هست يا خير؟ علاوه بر اين بايد كميته ناظري وجود داشته باشد با مأموريت اين كه ببيند واقعاً مباني در جاي جاي نقشه جريان دارد يا خير.اما متأسفانه اين اتفاق نيفتاده و گروه هاي هم عرض با هم كار مي كردند بدون اطلاع از مباني و در پايان يك گروه تلفيقي اين اجزا را در كنار هم قرار داده و رابطه مكانيكي بين اجزاء را مشخص كرد، بدون اينكه توجه به رابطه ارگانيك آنها داشته باشد. در حالي كه مباني بايد مباني مقبول و مورد اجماع توسط علماء و نخبگان ديني باشد.به اين نكته بايد توجه كرد بحث مباني جداي از بحث اولويتگذاري دانش يا ارائه راهبرد است زيرا مباني روح حاكم بر نقشه است و مي بايست به طور كلان ديده شود اما راهبردها با اولويت گذاري ها با توجه اقتضائات و نيازهاي كشور و با اجماع نخبگان و كارشناسان و با عنايت به مباني برنامه ريزي مي شود.در اين بحث بايد توجه كرد كه مباني اصل است و ساير مباحث زير بخش مباني است و معيار جهت تمام بخش ها تطابق با مباني است.بايد تعيين اولويتها در نقشه با توجه به اعتقادات كشور باشددر بحث فناوري وقتي اولويت هايي مشخص مي شود بايد اين اولويت ها با توجه به مباني كشور ما مشخص شود نه با مباني فلان كشور كه مباني آن كشور كاملاً با ما متفاوت است. درست است كه فلان فناوري نوين است اما به چه قيمت نوين است به قيمت زير پا گذاشتن مباني؟! مثلاً برخي فن آوري هاي نوين فرهنگي وجود دارد كه اصلاً با مباني ما جور نيست ما نمي توانيم به سمت اين نوع فناوري در عين نوين بودن برويم زيرا با مباني ما ناسازگار است.هدف گذاري كه در اهداف كلان هست بايد به صور مختلف مورد توجه قرار گيرد يعني ما به هدف گذاري غايي، هدف گذاري واسطه اي و مرحله اي كه براي رسيدن به آن اهداف كلان لازم است نياز داريم. اين اهداف مرحله اي بيشتر در غالب شاخصها كمي خود را نشان مي دهد. شاخص هاي كمي به نوعي نشان دهند اهداف واسطه اي نقشه هستند. متأسفانه در نقشه، شاخص هاي كمي به خوبي ترسيم نشده و به لحاظ تعيين شاخص ها بسيار فقير است. شاخص هاي اين سند بايد بسيار دقيق در حوزه هاي مختلف ترسيم شده باشد اما متأسفانه چه در بخش وضع موجود و چه وضع مطلوب اين شاخص ها به خوبي ترسيم نشده. حتي در بخش هاي فناوري كه قابليت كمي شدن بيشتري دارد چه رسد به بخش هاي علوم انساني و فرهنگي كه اصلاً فاقد شاخص هاي كمي در اين نقشه است.منبع: http://www.pegahhowzeh.com/خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 679]