واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عرفه، پنجره اي به عاشورا
عرفه ، نغمه يا حسين عليه السلام حج را رها کرد. کعبه تن ها را واگذاشت تا کعبه اي براي دل ها بسازد. ذي الحجه او محرّم است. او در سرزمين کربلا احرام مي بندد. ابراهيم خواهد شد و اسماعيلش کودکي شش ماهه خواهد بود. سعي صفا و مروه اش از خيمه تا ميدان است. عيد قربان او عاشوراست. زمزم او اشک چشمان اهل حرم است و عرفات او، آري عرفات او، سينه هاي سوزاني است که هر شب و روز، نغمه «يا حسين» سر مي دهند. اول زائران حسينسلام بر تو اي چراغ هدايت و اي کشتي نجات! نجواي عاشقانه ات در عرفات به گوشمان رسيد. شهادت به يگانگي پروردگار با تمام اعضا و جوارحت را دريافت کرديم. ملکوتيان با نجواي تو همراه شدند و به ندبه نشستند. عرشيان از زمزمه هايت در شگفتند و معناي «اِنّي اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» را به نظاره نشسته اند. حَجّت را در قربانگاهِ کربلا تمام کردي اي معناي بندگي! و چه خوب درک مي کنم که چرا خداوند در روز عرفه، اول زائران تو را مي نگرد، بعد زائران کوي خود را. بوي شهادتلبيک يا حسين عليه السلام ؛ لبيک اي حقيقت حج. بانگ «الرحيل الرحيلِ» تو پس از سال ها هنوز در گوش هامان طنين انداز است. اي حاجي ملکوت، ما طواف کنندگانِ کعبه نفس را از اسارت دنيا وارهان و به کربلاي سُرخ ات برسان؛ آن جا که «هيهات من الذِّلّة» طنين انداز است و «هَل من ناصرٍ يَنصرنيِ» تو همه را بي قرار مي کند؛ آن جا که عرفه، رنگ و بوي شهادت مي گيرد. قربانگاهاي سالار شهيدان، از تو چه پنهان که دلم هواي کربلا کرده است. مي خواهم حج را رها کنم و با پاي دل به کربلا بيايم. مرا با زمزمه هاي دعاي عرفه ات هم سفر کن! آري، با تو خواهم آمد. در کعبه تو نماز خواهم گزارد و حجّ ام را در قربانگاهت تمام خواهم کرد. دعاي عرفه را کنار تو خواهم خواند؛ کنار تو که عرفاتِ هر غريب و آشنايي! خيمه ياراي دل، با توام! حسين فاطمه عليه السلام به کربلا مي رود. تو که تا عرفات آمده اي، چند قدم بيشتر تا خيمه «قتيل العبرات» نمانده است. برخيز و با دعاي عرفه خودت را به خيمه اش برسان. کلمات بيچارهآنان که تو را مي شناسند، عاشورايت را در عرفه تماشا مي کنند. نجواي عاشقانه تو در عرفه، عطر شهادت مي پراکَنَد و دل هاي رميده را از عرفات به قتلگاه مي بَرَد. نمي دانم اين زمزمه ها با دل اهل حرم چه مي کرد؟ و آيا زينب تو نيز آواي مناجاتت را مي شنيد؟ اين جاست که دلم گواه مي شود که حج تويي! مروه و صفا تويي! کعبه تويي! و عشق، همه عشق تويي! ديگر چه بگويم؟ مرا ببخش که از دست کلماتم کاري ساخته نيست. پنجره اي به عاشوراعرفه من روزي است که حسين عليه السلام را شناختم. عرفه من پنجره اي است رو به عاشورا. عرفه من با واژه هاي ايثار، شهادت و عشق پيوند خورده است. عرفه من يک روز نيست. همه روزهاي من عرفه است. عرفه من تجلي «کلُّ يومٍ عاشورا» است. در کنار اواي دل، به منا؟ نه؛ به مشعر؟ نه؛ به مکّه؟ نه؛ به ميهماني پرشکوه دعاي عرفه! خود را آماده کن. دلت را از غير نام او پاک کن. اين چند روزِ مانده تا عاشورا با ياد او هم رکاب باش تا به زوديِ زود در کنار او باشي. شعله هاي مناجاتسلام بر تو اي کشتي نجات و اي قتيل عَبَرات. سلام بر تو که در دعاي عرفه با همه اعضا و جوارحت به يگانگي پروردگارت شهادت دادي. راستي که خدايت نيز مشتاق مناجات ملکوتي توست. راستي که نغمه «اللهم اللهم» تو از فرشتگان آسمان دل ربوده است. آهسته! آهسته تر که چشمان اشکبارت عرشيان را به ندبه واداشته است. آهسته تر که آواي مناجات تو از عرفات تا کربلا را شعله ور ساخته است. حاجيان گريانند اي حسين! تو چه خواندي!اي حسين!تو در اين دشت چه خواندي که هنوز، سنگ هاي «کوه رحمت» از گريه تو نالانند؟ عشق را هم ز تو بايد آموخت و مناجات و صميميت را و عبوديت را و خدا را هم بايد ز کلام تو شناخت در دعاي عرفه، تو چه گفتي؟ ... تو چه خواندي، که هنوز تب عرفان تو در پهنه اين دشت، به جاست؟ پهندشت عرفات، وادي «معرفت» است. و به مشعر ، وصل است. اي حسين! دشت از نام تو عرفان دارد. و شب از ياد تو عطرآگين است. آسمان، رنگ خدايي دارد. و تو گويي به زمين نزديک است. اي حسين!اي زلال ايمان، مرد عرفان و سلاح!در دعاي عرفه، تو چه خواندي، تو چه گفتي ، کامروز زير هر خيمه گرميا که در سايه هر سنگ بزرگ، يا که در دامن کوه حاجيان گريانند؟ با تو در نغمه و در زمزمه اند؟تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]